آزاد اندیشی

93 موضوع ها 2.3k دیدگاه‌ها
  • دلم گرفته......

    16
    2 رای ها
    16 دیدگاه‌ها
    507 بازدیدها

    @sani-painting دقیقا👌👌 رتبه برتا که از یه سیاره دیگه نیومدن اونام آدمایی مثل ما.با تلاش و اراده و پشتکار هر نشدنی،شدنی میشه

  • اگه دانشگاه نشد چی؟

    منتقل شده
    188
    6 رای ها
    188 دیدگاه‌ها
    3k بازدیدها

    دانشگاه برای من یه وسیله ست برای رسیدن به هدف
    و در حال حاضر تنها راه ممکنه،
    پس باید قبول بشم

  • موضوع حذف شده است!

    8
    0 رای ها
    8 دیدگاه‌ها
    10 بازدیدها
  • موضوع حذف شده است!

    2
    0 رای ها
    2 دیدگاه‌ها
    30 بازدیدها
  • پشت کنکوریای تجربی۱۴۰۰

    قفل شده است
    1
    1 رای ها
    1 دیدگاه‌ها
    145 بازدیدها

    اگه به خودت اعتماد داری و به چالشی ترین کنکور قرن🤪🙈با هر رتبه ای که داشتی و به چیزی که میخواستی نرسیدی دیگه فکر نمیکنی(گذشته هاگذشته) ....................
    ................................‌‌‌‌و دنبال یه تغیر اساسی هستی بیا
    داخل بسم الله❤😷👨‍🔬👩‍🔬👨‍⚕️👩‍⚕️🤩🤩🦷🦷🦷

    برنامه های روزانه و هفتگی تون ⏳⏰درد و دلاتون 😭نظراتون راجع به نقاط قوت و ضعف پارسال و خلاصه همه چی تا رسیدن به موفقیت

    منتظرتونم مخلصتون🙄🙄🙄😬🤨🤐🙋‍♂️
    Amirreza پشت کنکوری تجربی۱۴۰۰]👨‍🏫👩‍🏫متن ایتالیک ( کج )

  • موضوع حذف شده است!

    1
    0 رای ها
    1 دیدگاه‌ها
    2 بازدیدها
  • جمعه ها

    16
    0 رای ها
    16 دیدگاه‌ها
    204 بازدیدها

    امیررضا فلاح نژاد
    که دیونه شیم اخه اینجوری ادم خیلی خسته میشع

  • یه داغ بزرگ ک نمیدونم چ کارش کنم 😭

    11
    5 رای ها
    11 دیدگاه‌ها
    517 بازدیدها

    Saha sahab
    اینم بگمااااااا من دخترم این ایمیل بابامه😅

  • یه سه راهی مهم

    8
    0 رای ها
    8 دیدگاه‌ها
    242 بازدیدها
  • موضوع حذف شده است!

    2
    0 رای ها
    2 دیدگاه‌ها
    8 بازدیدها
  • شرم کن!

    1
    8 رای ها
    1 دیدگاه‌ها
    260 بازدیدها
    این‌روزها اینترنت بسیار شبیه به سراسربین معروف جرمی بنتام شده است. تقریباً همه می‌دانند که تک‌تک کلیک‌هایشان در اینترنت ثبت و نظارت می‌شود، اما باز مشتاقانه دربارۀ زندگی‌شان اطلاعات می‌دهند. مردم در شبکه‌های اجتماعی دربارۀ چیزهایی حرف می‌زنند که آدم‌ها پیش از این عصر، از گفتن آن‌ها به خودشان هم شرم داشتند. پس چه اتفاقی افتاده است؟ آزادی بیان ما به نهایت رسیده، یا دنبال چیز دیگری هستیم؟

    فیرمن دی‌براباندر، ایان — نحوۀ رفتارِ آنلاینِ ما حاویِ تناقضی شناخته‌شده است: می‌دانیم که همواره زیر نظریم، و در عین حال از نظارتِ شرارت‌بار گوگل و دولت تمجید و تحسین می‌کنیم. باوجود‌این، دایرۀ چیزهایی که برای انتشار در یک برنامک یا به‌اشتراک‌گذاری در حلقۀ «دنبال‌کنندگانِ» رسانۀ اجتماعی بیش از اندازه شخصی، پرده‌درانه یا یا مبتذل‌اند، هر روز در حال کوچک‌شدن است. بسیاری از ما وقتی با این همه اسباب‌بازی‌های دیجیتال روبرو می‌شویم که سطوحی جادویی از ارتباط و سهولت را در اختیارمان می‌گذارند، مقهور این «تفکر سبک‌سرانه می‌شویم که حریم خصوصی احمقانه است»، جمله‌ای که گَری اشتینگارت در سال ۲۰۱۳ در نیویورکر نوشت.

    این به آن معنی نیست که رسانه‌های اجتماعی خودآگاهیِ ما را محدود کرده‌اند، یا اینکه خودِ اینترنتیِ ما به شدت مصنوعی و ساختگی نیست. همین طور به این معنی نیست که افرادی که در رژیم‌های سرکوبگر زندگی می‌کنند یا اقلیت‌ها در جوامعی که می‌دانند زیر نظرند، برای آنچه به صورت آنلاین می‌گویند نگران نیستند. با وجود همۀ این‌ها نکتۀ اصلی این است که رسانه‌های دیجیتال برداشتِ ما از صمیمیت و شرم را به کلی تغییر داده‌اند و این کار را هم به شکلی غیرقابل پیش‌بینی و تناقض‌آمیز انجام داده‌اند.

    برای مثال من از فقدانِ حریم خصوصی می‌نالم و با این حال با آغوش باز و بنا به عادت همین حریم خصوصی را فدای سهولت می‌کنم. در این شرایط دیگر مجبور نیستم رستوران‌ها را شانسی انتخاب کنم و حدس بزنم کدام بهتر است؛ برنامۀ «یِلپ» خیلی ساده به من می‌گوید کدام بهتر است و بعد من را تا دم در ورودیِ رستوران اسکورت می‌کند. دیگر با ریسک تاخیرهای پیش‌بینی‌نشده در حمل ونقل عمومی روبرو نمی‌شوم؛ «نقشۀ گوگل» بهترین مسیر برای رسیدن به مقصد را نشانم می‌دهد و اگر هم مجبور شوم، یکی از ماشین‌های اوبِر می‌تواند با استفاده از کُلی مسیرهای فرعی و میان‌بُر مرا به مقصد برساند. دیگر لازم نیست روز تولدِ دوستانم را به خاطر بسپارم؛ فیسبوک خبرم می‌کند و همیشه هم به نحوی گولم می‌زند تا پُست جدیدی در صفحه‌ام قرار دهم، نکند که دیگران یادشان برود وجود دارم. برای بهره‌بردن از این اپلیکیشن‌ها تنها کاری که باید بکنم این است که هر وقت شرکت‌های صاحبشان خواستند، مکان، عادات و باورهایم را در اختیارشان قرار بدهم.

    بالاخره چه خبر است؟ همان‌طور که میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، در کتاب مراقبت و تنبیه: تولد زندان۱ (۱۹۷۵) می‌نویسد، «در معرضِ دید بودنْ دام است.» منظور او این است که وقتی کسی اجازه می‌دهد زیر نظر باشد و یاد می‌گیرد دیگران را زیر نظر بگیرد، ماجرا هم جذاب است و هم خطرناک. او از طرح‌های جرمی بنتام در قرن هجدهم برای ایجاد یک «سراسربین» الهام گرفته بود. منظور از سراسربین زندانی است که زندانیانش از برجی مرکزی تحت نظر بوده و متصدیِ نامرئیِ آن برج با چشمان هشیارش آن‌ها را می‌بیند ولی کسی او را نمی‌بیند. ایدۀ بنتام این بود که زندانیان در این شرایط در درون خود وجودِ آن نگهبان خیالی را حس خواهند کرد و مراقب رفتارشان خواهند بود، حال چه در آن برج واقعاً کسی باشد یا نباشد. بنتام با هیجان در این رابطه می‌گوید: «اخلاقیات بهبود می‌یابد، بهداشت رعایت می‌شود، صنعت جان تازه می‌یابد، دستورالعمل‌ها به سرعت همه‌گیر می‌شوند و از فشار افکار عمومی نیز کاسته می‌شود.»

    به نظر فوکو، نحوۀ فعالیت سراسربین به شکل عجیبی یادآور خودمراقبتی افراد در کل جامعه است. به گفتۀ او با وجود شاهدانِ همیشه‌مراقب، دیگر نیازی به اجبارِ فیزیکی نیست. افراد بر خودشان نظارت می‌کنند. آن‌ها نمی‌دانند که ناظران در هر لحظه درحال ثبت چه چیز هستند، دقیقاً به دنبال چه می‌گردند و یا مجازات نافرمانی چیست. با این حال تخیلشان باعث می‌شود به راحتی قابل کنترل باشند. به اعتقاد فوکو در چنین شرایطی معماریِ نظارت به نحو مخرّبی هوشمندانه و یک‌دست خواهد بود، آن‌قدر «ملایم» که به زحمت برای کسی محسوس باشد.

    افراد نه‌تنها این نوع مراقبت را می‌پذیرند، بلکه چیزی نمی‌گذرد که برایشان عادی و نامرئی شده و با کمال میل آن را تداوم می‌بخشند. اگر آدم‌ها را در شرایطی قرار دهید که خودشان مسئول سانسور خود باشند، همچنان خود را آزاد و خودمختار مجسم می‌کنند. آن‌طور که فوکو می‌نویسد مراقبتْ قدرت را «چند برابر، خودکار، و ناشناس» می‌کند. این قدرت دیگر کمتر به شکل تهدید به خشونتِ از بالا به پایین نمود پیدا می‌کند و بیشتر به صورت «شبکه‌ای از روابط» مطرح می‌شود که افراد را به رضایت و عدم مخالفت ترغیب می‌کند. برداشتِ فوکو از قدرتْ مشابهِ توصیفِ زیگموند فروید از نقش «فراخود۲» در روانِ انسان است، توصیفی که در کتابِ تمدن و ملالت‌های آن (۱۹۳۰) آورده شده است: عاملی بازدارنده و موثر بر اخلاق که توسط تمدن روی هر فرد سوار می‌شود، چیزی «شبیه به پادگانی در شهری تصرف شده».

    اگر فوکو زنده بود دربارۀ چشم‌انداز فعلی رسانه‌های دیجیتال چه می‌گفت؟ دولت‌‌های مداربستۀ مدرن، که به لطف فناوری‌های جدید به وجود آمده و گسترش یافته است، از جهات بسیاری نمونه‌هایی درخشان از برج‌های سراسربین هستند. برنارد هارکورت، نظریه‌پرداز آمریکایی، در کتاب در معرض دید: اشتیاق و نافرمانی در عصر دیجیتال۳ (۲۰۱۵) می‌گوید «دولت مداربسته» دیگر نمی‌تواند عبارت دقیق و درستی باشد. او ترجیح می‌دهد از نوعی «اُلیگارشیِ اختاپوسی» سخن بگوید تا شرکت‌هایی را مدنظر قرار دهد که از نقاط متعدد بر ما مسلط می‌شوند و در حال جاسوسی از ما هستند. به این‌ها باید مخاطبان دنبال‌کننده را هم اضافه کرد، از همکاران و آشنایان گرفته تا عموم مردم.

    جان کلامِ فوکو این است که چنین نظارتی مایۀ نگرانی است، نه فقط به خاطرِ کارهایی که شرکت‌ها و دولت‌ها ممکن است با اطلاعات ما انجام دهند، بلکه به این خاطر که عمل نظارت فی‌نفسه نوعی اِعمال قدرت ویران‌گر است. این نظارت ظرفیت آن را دارد تا رفتارمان را تحت تاثیر قرار دهد و بدون آن‌که کاملاً متوجه شویم ما را به هم‌رنگی و هم‌دستی وادار کند.

    اما یک جای کار می‌لنگد. اینترنت هیچ مرکز مشخصی ندارد؛ نیاز به شواهدی متقن از توطئه‌چینی میانِ شرکت‌ها و دولت‌ها نداریم تا متوجه شویم که به صورت آنلاین تحت نظریم. به نظر می‌رسد که از همه‌جا و هیچ‌جا تحت نظریم و با این حال همچنان خود را نمایش می‌دهیم. آیا واقعاً آن‌قدر به این مقررات تن داده‌ایم که نگهبانان دیگر نیازی به وجود برج‌های نگهبانی نمی‌بینند، یا قضیه چیز دیگری است؟

    خیلی از آن زمان نگذشته که به نظر می‌رسید ممکن است اینترنت بتواند فضای عمومی جدیدی برای قرن بیست‌ویکم ایجاد کند، یک شهرِ مستحکم مجازی که جای فضاهای ویران فیزیکی و محیط‌های از هم گسستۀ شهری را بگیرد. بله، شاید رسانه‌های اجتماعی پایانِ حرمتِ بورژواها را رقم زدند؛ اما آیا این روند باعث تشویق افراد به بی‌پرده و صریح سخن گفتن نشد؟ آیا باعث نشد خودداری را کنار بگذارند و بدون شرم هرچه در دل دارند بگویند؟ فوکو اعتقاد داشت که نظارت شدید باعث خرد شدن آزادیِ بیان و عقیده و همچنین باعث همکاریِ آن‌هایی که تحت نظارت هستند می‌شود. اما شاید رسانه‌های اجتماعی افراد را در برابر چنین فشاری واکسینه کرده‌اند. شاید ما آن شهروندان دموکراتیکی هستیم که فلاسفه از زمان سقراط آرزویش را داشتند: افرادی که حاضر باشند به خاطر مباحثه و مناظره زندگیشان را در طبق اخلاص بگذارند، آن‌هایی که هیچ چیز برایشان پوشیده یا ممنوعه نیست.

    البته در شرایط فعلی، می‌توان به سادگی گفت که انتخاب ترامپ با حمایت ماشین‌های منفور جوک‌سازی که حامی راستگرایی افراطی بودند، نشان دهندۀ محدودیت‌های چنین رویای شیرینی است. رسانه‌های اجتماعی فضایی اجتماعی فراهم می‌کنند که بیشتر مثل یک محیط خصوصی عمل می‌کند که در آن افرادِ زیادی خود را ابراز کرده و می‌دانند که آن‌هایی که آن‌ها را می‌بینند با آن موافقند. یا مزاحمان اینترنتی، باور دارند که پیامدهای آنچه به صورت آنلاین می‌گویند به آن‌ها آسیبی نخواهد رساند، انگار که به واسطۀ فناوری محافظت می‌شوند. داشتنِ یک گوشیِ هوشمند و دسترسی به اینترنت به صورت خودکار ابزار لازم برای همکاری، مباحثه و گفت‌وگویِ موثر و محترمانه را، آن طور که دموکراسی می‌طلبد، در اختیار ما قرار نمی‌دهد.

    اگر امروز افلاطون زنده بود از نبودِ شرم در فضای آنلاین وحشت‌زده می‌شد. به گمانِ او شرمْ احساسی حیاتی است که برای فلسفه‌ورزی و رفتار اخلاقی ضروری است. در گفت‌وگوهای مشهورِ افلاطون، سقراط را کسانی به ستوه می‌آورند که از این می‌نالند که خِرَد سقراط و فهم استدلال‌هایش آن‌ها را شرمنده می‌کند. در جایی از رساله‌ای که مهمانی۴ نام دارد، آلکیبیادسِ سرمست، از محبتِ همراه با نارضایتی خود به سقراط می‌گوید: «می‌دانم که نمی‌توانم جوابش را بدهم یا بگویم که نباید آن طور که او می‌گوید عمل کنم، اما وقتی از حضورش مرخص می‌شوم، علاقه‌ام به محبوبیت باز هم مرا شکست می‌دهد.»

    شرم این مفهوم را به صورت پیش‌فرض در خود دارد که بایستی بیش از این می‌دانستیم، اما با بی‌اعتنایی قوانین را زیرپا گذاشتیم. دقیقاً همین موضوع نکته‌ای است که افلاطون دربارۀ دانش اخلاقی در نظر دارد: ما از پیش آن را داریم، از پیش می‌دانیم که روش صحیحِ زندگیِ شایسته و ‌رضایت‌بخش چیست، اما مدام از آن هدف عالی فاصله می‌گیریم. به این ترتیب از نظر افلاطون، شرم نیرویی است که به ما کمک می‌کند در مقابل اشتیاق به همرنگ شدن با چیزی که می‌دانیم اشتباه است، مقاومت کنیم. شرم به ما کمک می‌کند که با خودمان صادق باشیم، طعنه‌های سقراط را تاب بیاوریم و به دانشِ اخلاقیِ باطنی‌مان توجه کنیم. به گفتۀ افلاطون، انسان بی‌شرم بردۀ میل است، حال این میل می‌تواند کالاهای مادی، قدرت، شهرت یا احترام باشد. چنین میلی مستبدانه است، زیرا با توجه به طبیعتش ارضاپذیر نیست.

    با این حال، فوکو در کتاب تاریخ جنسیت۵ (۱۹۷۶) نقش رهایی‌بخشِ کمتری برای شرم قائل است. او می‌گوید که در تمدن غربی، ابزار کنترل رابطۀ جنسی، به طور خاص، اعتراف بود، اعترافی که در آن جایی برای تاییدطلبی و شرم نمی‌ماند. به گفتۀ فوکو: «انسان به حیوانی معترف بدل شد.» در شعائر کاتولیک، از پیروان خواسته می‌شود که روحشان را از آلایش تهی کنند و اجازه دهند حقیقت با همۀ زشتی‌اش فوران کند. این تنها راه پاکیزه‌شدن به‌دستِ کشیش اعتراف‌پذیر بود تا بخشش فرد از سوی خداوند اتفاق بیافتد. به این‌ترتیب، کشیش فرد را از احساس گناهش رها می‌کرد و تایید یا اجازۀ آن رفتار را به او می‌داد.

    به گفتۀ فوکو این نهاد اعتراف بعدها از دین به آداب و رسوم سکولار انتقال یافت، چیزهایی مثل ادبیات، آزمایشات پزشکی و روان‌کاویِ اعترافی. اما همۀ آن‌ها بر اساس یک اصل عمل می‌کردند که آن گشت‌زنی در مرز میانِ چیزهای متعارف وپسندیده از یک سو، و چیزهای شرم‌آور و غیرمتعارف از سوی دیگر است. فوکو می‌نویسد: «الزام به اعتراف چنان به نقاط مختلف بازپخش شده و در ما ریشه دوانده که دیگر آن را به چشم پیامدِ قدرتی که ما را محدود می‌کند نمی‌بینیم. در مقابل این‌طور به نظرمان می‌رسد که حقیقتی که در پنهان‌ترین بخشِ سرشتِ ما جای دارد، حتماً باید به بیرون بروز یابد.»

    اعتراف می‌تواند به ما حس رهایی دهد، انگار که بارِ شرم را از روی دوشمان برمی‌دارد. این اعتراف، آن‌طور که سَن آگوستین در کتاب اعترافات۶ می‌گوید، می‌تواند محمل نمایشِ مجموعه‌ای از فضیلت‌های دموکراسی باشد، فضیلت‌هایی مانند صداقت، شجاعت و تواضع. اما اگر کسی فوکو را باور داشته باشد، می‌داند که این اعتراف همیشه شامل نوعی نیرنگ است. ما همیشه برای یک نفر اعتراف می‌کنیم، در پیشگاه کسی که صاحب اختیار باشد، حال چه واقعی چه خیالی. وقتی که افراد مطلبی را به صورت آنلاین پُست می‌کنند، مخاطبی فرضی در ذهن دارند؛ این کار هیچ‌وقت به طور کامل بدون دلیل و غرض نیست.

    آنچه خود را به شکلِ بی‌شرمیِ واضح نشان می‌دهد، شاید در حقیقت عکسش باشد. تصدیق جمعیت دیجیتالی جای تأیید کشیش اعتراف‌پذیر را گرفته است، یا به بیان دیگر، به عنوان جایگزینی برای ندای درونیِ وجدانِ اخلاقیِ سقراط عمل می‌کند. افراد درونیاتشان را با دیگران در میان می‌گذارند، به این امید که نیازهایشان تصدیق شود، ایده‌هایشان تایید شود، و ویژگی‌های عجیبشان با آغوش باز پذیرفته شود. نتیجه، هم‌رنگی فزاینده در داخل هر دسته، در کنار کاهش فضای مشترک برای فهم یکدیگر و گفت‌وگو مابِین دسته‌های مختلف است.

    آن‌هایی که قدرت را دست دارند همواره به دنبال سازوکاری بوده‌اند که با آن بتوانند به خودِ درونیِ شهروندانشان دست یابند، یا آن‌طور که فوکو می‌گوید «گوشۀ تاریکی که هر کدام در درونمان داریم» را هویدا کنند. درون هر کس بخش‌هایی خطرناک و سرکش وجود دارد، یا به نظر می‌رسد وجود داشته باشد. اگر قرار است کنترل شویم، این بخش‌ها باید شناخته شده و رام شوند. برای آرام و مطیع‌ساختنِ یک گروه و فریفتنِ آن‌ها به خودگردانی، هیچ‌ راهی بهتر از افشای ناهنجاریِ آن‌ها و وعدۀ بخشایش‌ این ناهنجاری‌ها نیست.

    پی‌نوشت‌ها:
    • این مطلب را فیرمن دی‌براباندر نوشته است و در تاریخ ۳ ژانویه ۲۰۱۶ با عنوان «Shame on you» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «شرم کن» و با ترجمۀ سیدامیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
    •• فیرمن دی‌براباندر (Firmin deBrabander) نویسنده و استاد فلسفه در کالج هنر مریلند است. آخرین کتابی که از دی‌براباندر منتشر شده‎ است، آیا سلاح‌ها ما را آزاد خواهند کرد؟ (Do Guns Make Us Free) نام دارد.
    [۱] Discipline and Punish: The Birth of the Prison
    [۲] super-ego
    [۳] Exposed: Desire and Disobedience in the Digital Age
    [۴] Symposium
    [۵] History of Sexuality
    [۶] Confessions
  • موضوع حذف شده است!

    26
    24 رای ها
    26 دیدگاه‌ها
    171 بازدیدها
  • موضوع حذف شده است!

    2
    0 رای ها
    2 دیدگاه‌ها
    10 بازدیدها
  • کافه ی نقدِ قند

    114
    19 رای ها
    114 دیدگاه‌ها
    1k بازدیدها

    سلام به نظرتون چرا عادم باید انقدر با هم رده هاش که چه عرض کنم با هم مسیراش مقایسه بشه؟ سرکوفت بشنوه ؟بگن عاقا تو هم این کنکورو دادی اونام دادن اونا چظور زدن 70 80 تو اما...
    بابا بخدا خستم اخه مگه شرایط عادمها باهم یکسانه؟
    فیزیولوزی بدن هر فرد روحش روانش همه باهم متفاوته چه برسه علایم محیطی امکانات و چه وچه وچه
    هوش ارثی واینام که بماند....!

  • از بزرگترین مصائب بشری ...

    3
    7 رای ها
    3 دیدگاه‌ها
    183 بازدیدها

    از بزرگترین مصائب بشری است ؛ ...
    چرا؟
    خانه و ماشین خوب میخواهی ؟
    فارغ از اینکه اصلا خوب چیست ، چرا میخواهی؟
    در ظاهر شاید مشکلی نباشد اما در بواطن امر ، مشکلات عدیده است
    ریشه ی اینها کجاست؟
    آیا غیر از این است که فرد خود را ، به خودی خود ، برتر میداند؟
    آیا غیر از این است که میخواهد برتر باشد؟
    غافل از اینکه اگر هرکس بفهمد چقدر ضعیف است ، چقدر کوچک است ، چقدر پر از مشکلات است ، دیگر چرا باید غرور داشته باشد؟ ولو ذره ای
    غرور که نباشد ، میفهمد خودش ، به خودی خودش ، هیچ دلیل ندارد به هرچه میخواهد برسد
    حتی ماشین خوب ...
    کسی که تمام زندگی اش این باشد که برسد به
    غذای بهتر
    خانه بهتر
    رفاه بیشتر
    این فرد با یک باکتری چه تفاوتی دارد؟
    غیر از این است که باکتری ها هم ، بیشتر آنجایی میروند که غذای بهتر باشد، مکان گرم و تری باشد ، رفاه بیشتر باشد ؟
    کسی که تمامی زندگی را پی شهوت رانی باشد ، چه به طور مستقیم چه پنهان در لایه های عمیق رفتار ها عادت ها ، این فرد با ویروس سرماخورگی چه تفاوتی دارد؟
    غیر از اینکه آن ویروس ، کار تکثیر خود را به طور درست انجام میدهد اما بنی بشر این کشش درونی را در هرچیز ربطی و بی ربطی میتواند داشته باشد؟ اگر زندگی این هاست ،ویروس ها و باکتری ها از ما جلوتر هستند ، چه برسد به حیوانات
    خلاصه ی امر ، تفاوت است بین کسی که تا سیر نشده و کشش درونی دارد ، غذا میخورد ، با کسی که قبل از سیر شدن چشم از غذا میکشد.
    برخی فکر میکنند هر سختی کشیدنی چون زیرپا گذاشتن کشش های درونی است ، خوب و مقدس و دلیل برتری است ، اما خیر
    سختی اگر بین انجام کار درست عقلانی و کار دلچسب باشد خوب است
    نه سختی ای که حاصل زیرپا گذاشتن قسمتی از کشش های نفسانی باشد به علت ارضای قسمتی دیگر از کشش ها ؛ ولو اگر عقل ظاهر این کار را برچسب درست بودن بزند

    از بزرگترین مصائب بشری است ؛ که هر جوری دلت بخواهد باشی

  • یه حس

    منتقل شده
    22
    1 رای ها
    22 دیدگاه‌ها
    328 بازدیدها

    Mbf سلام
    سخت ترش میدونی چیه اینکه طرف خصوصیات بدو معمولا نمیبینه...
    یا پیش خودش اون موقع فک میکنه نه اصن این عادم مگه نقطه منفی هم داره؟
    عاشق که بشی چشم و گوشت بسته میشه...نه از اون بسته شدنا از این جهت که کور وکر میشی به عیب های معشوق
    همینه که امام علی (ع) میفرماد:دوست داشتن بیش از حد چیزی تو را نسبت به عیب هایش کر وکور کند.!
    پس توصیه شده اوول شناخت دقیق واساسی ودر اخرین مرحله عشق
    متاسفانه ما راه رو چپکی میریم اول عاشقی بعد چون بی ظابطه وقانون میشه سقوط میکنیم به اولین و شاید پایین ترین سطوح رابطه وبوم... تموم میشه همه چی...حالا نمیدونم ایشون تو کدوم سطح از رابطن!

  • دلتنگی

    2
    6 رای ها
    2 دیدگاه‌ها
    156 بازدیدها

    فاطمه رحیمی
    سلام دوست آلایی
    میتونید از تاپیک شعردانه استفاده کنید

    @ناظم 🌸

  • بچه های کنکور1400

    منتقل شده
    54
    7 رای ها
    54 دیدگاه‌ها
    660 بازدیدها

    Dr.Aryan 😊😊😊

  • به نظرتون عوامل دلسرد شدن و خسته شدن ار کنکور و درس چیه ؟

    21
    1 رای ها
    21 دیدگاه‌ها
    696 بازدیدها

    بی عدالتی آموزشی

  • مقصر خودمم.....

    14
    15 رای ها
    14 دیدگاه‌ها
    480 بازدیدها

    Mohammad Kurd III ما در یک ق ظهر زندانی هستیم.