|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
jahad_121 شما از همین الان اون درس هایی که بودجه بندی بیشتری تو کنکور دارن رو بخون
میدونم درک میکنم چون خودم پشت کنکوریم و از همه طرف فشار رو آدم هست ولی خب آدم باید تمام تلاششو برا رسیدن به هدفش بکنه که بعد حسرت نخوره
درسته تا اینجا زمان از دست رفته ولی از اینجا به بعدش میتونه به بهترین نحو پیش بره -
@ABR_DJ
حق با شماست. همین کار رو می کنم.
خیلی ممنونم لطف کردید
واقعا سخته. ولی چاره ای دیگه هم نیست.
موفق باشید.
jahad_121
حالا نمیخوام زیاده گویی کنم
ولی شما پایین تر گفتید که دیگه به خودتون ایمان ندارید
میخواستم بگم هر اتفاق خوبی که قراره تو زندگی به دست خود آدم رخ بده، یعنی «خود» یکی از لازمه های اصلی اون اتفاق باشه، اول از همه باید ایمان باشه، اول به «خود و توانایی ها» بعد هم به هدفی که داره -
@ABR_DJ
خیلی ممنونم ازتون. حرفتون کاملان درست.
ولی
راستش من چیز زیادیم نخوندم همین الانشم از خیلی ها عقبم.
واقعان نمی دونم چطوری خودمو برسونم.
اینکه دیگه اینده ای برام نموندهم
چون دیگه راهی برای رسیدن به هدف م ندارم
دیگه هدفیم نمی مونه.
تنها چیز که هست دبیری شیمی ه که اونم باید برای کنکور اردیبهشت بخونم.
اگرنه دیگه هیچ جوره نمی تونم شیمی بخونم
خیلی هام بهم می گند بخون برای دارو اون شیمی داره.
ولی بااین درس خوندن من نمی رسم. و اینکه اگرم بشه
فقط اون 6 سالی که دانشگاه داره می تونم شیمی ای که داخل دروس دارو هست بخونم.
عملا بعدش نشستن پشت میزه.اون چیزی که من می خوام بهتر بود بود رشته ریاضی می خوندم. و شاخه های تجربی مثل شیمی کاربردی و محض م که می خوام خانواده اجازه نمی دند اگر می شد پارسال همه رو همین می زدم می رفتم.
چون از نظرشون هیچی کار و شغلی نداره.
و خب تا حدودیم حرفشون درسته.حالا من موندم و زمان زیادی که از دست دادم و حجم زیاد درس ها و زندگی ای که دیگه نمی دونم برای چی تلاش کنم واقعا؟
به امید جراحی اومدم رشته تجربی بعد دیدم استعداد م تو شیمیه.
به هرحال همه بچه ها تجربی از اولش یک جورای شغل های بیمارستانی رو دوست داشتند که اومدند.
ولی من الان دیگه به جای رسیدم که واقعا دیگه نمی دونم برای چی تلاش کنم؟
دیگه زمانی م ندارم. به خودم امید ندارم بتونم کاری از پیش ببرم.jahad_121 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
راستش من چیز زیادیم نخوندم همین الانشم از خیلی ها عقبم.
واقعان نمی دونم چطوری خودمو برسونم.
اینکه دیگه اینده ای برام نموندهماین افکار دم کنکور طبیعیه نگرانش نباش
-
Sachli
موقع نتایج بود
🥲 -
@f-nalist در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
تو انجمن یکی از نکات جالب اینه که
هر وقت یکی از دخترا به یکیشون گفت حساب من فرق داره یا من فرق میکنم
اون یکی گفت آره عزیزم
یه بار نشد خلافش ثابت شه
حتی اگه طرف 1 روز از عضویتش میگذشتlO_Ol
هنوزم همینه
پرستو بابایی در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@f-nalist در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
تو انجمن یکی از نکات جالب اینه که
هر وقت یکی از دخترا به یکیشون گفت حساب من فرق داره یا من فرق میکنم
اون یکی گفت آره عزیزم
یه بار نشد خلافش ثابت شه
حتی اگه طرف 1 روز از عضویتش میگذشتlO_Ol
هنوزم همینهچی شده نگرفتم قضیه رو
-
jahad_121
حالا نمیخوام زیاده گویی کنم
ولی شما پایین تر گفتید که دیگه به خودتون ایمان ندارید
میخواستم بگم هر اتفاق خوبی که قراره تو زندگی به دست خود آدم رخ بده، یعنی «خود» یکی از لازمه های اصلی اون اتفاق باشه، اول از همه باید ایمان باشه، اول به «خود و توانایی ها» بعد هم به هدفی که داره@ABR_DJ
چون که ترسیدم. از این همه عقب موندگی و حجم درس ها.
برای همین اعتماد به خودم خیلی کم شده.
انگار که هی فرو برم تو باتلاق ترس هام.این باعث شد دبگه امیدی به خودمم نداشته باشم.
که این خیلی بده همین داره هی زمان رو ازم میگره و تو ذهنم مثل دارکوب می گه از الان کهددیگه نمی شه می خوای چی کار کنی مثلا؟ -
jahad_121 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
راستش من چیز زیادیم نخوندم همین الانشم از خیلی ها عقبم.
واقعان نمی دونم چطوری خودمو برسونم.
اینکه دیگه اینده ای برام نموندهماین افکار دم کنکور طبیعیه نگرانش نباش
-
@ABR_DJ
چون که ترسیدم. از این همه عقب موندگی و حجم درس ها.
برای همین اعتماد به خودم خیلی کم شده.
انگار که هی فرو برم تو باتلاق ترس هام.این باعث شد دبگه امیدی به خودمم نداشته باشم.
که این خیلی بده همین داره هی زمان رو ازم میگره و تو ذهنم مثل دارکوب می گه از الان کهددیگه نمی شه می خوای چی کار کنی مثلا؟jahad_121
ترس های ما در خیلی وقتا هیچی نیستند فقط یه موجوداتی هستند که ذهن ما میسازتش
شما فرض کن یکی داره توی تاریکی قدم برمیداره و همش حس میکنه ممکنه یکی پشت سرش باشه
تا موقعی که برنگرده و مطمئن نشه که هیشکی پشت سرش نیست این فکر که یکی پشت سرمه مثل خوره میفته به جونش
باید با اون حس بدی که توی تمام نقاط بدنش داره جریان پیدا میکنه مقابله کنه و بتونه روبرو بشه با اون چیزی که ازش میترسه
و اگه روبرو نشه ممکنه تو اون تاریکی راه رو گم کنه یا روح و روانش توسط اون ترس تخریب بشهحالا این صرفا یه مثال بود
ولی خب بنظر من واقعا تو زندگی هم همینه
آدم به خودش ایمان پیدا میکنه که هر چقدر هم سخت باشه من باید یه کاری انجام بدم و اگه کاری انجام نده خیلی خیلی بیشتر تحت تأثیر اون حس بد قرار میگیره -
@ꜱʜᴀᴊᴀʀɪᴀɴ یک چیز گرم
بخورید. اب جوش و عسل /
و چیزای مثل زنجبیل معده رو گرم می کنه
اگر حس می کنید اسیدی شده.من قرص معدم از زرد چوبه و زنجبیله
چون تجربه زیاد دارم گفتم اینا روبگم شاید بدرد بخوره
اب جوش و عسل خوبه. -
@ꜱʜᴀᴊᴀʀɪᴀɴ یک چیز گرم
بخورید. اب جوش و عسل /
و چیزای مثل زنجبیل معده رو گرم می کنه
اگر حس می کنید اسیدی شده.من قرص معدم از زرد چوبه و زنجبیله
-
jahad_121
ترس های ما در خیلی وقتا هیچی نیستند فقط یه موجوداتی هستند که ذهن ما میسازتش
شما فرض کن یکی داره توی تاریکی قدم برمیداره و همش حس میکنه ممکنه یکی پشت سرش باشه
تا موقعی که برنگرده و مطمئن نشه که هیشکی پشت سرش نیست این فکر که یکی پشت سرمه مثل خوره میفته به جونش
باید با اون حس بدی که توی تمام نقاط بدنش داره جریان پیدا میکنه مقابله کنه و بتونه روبرو بشه با اون چیزی که ازش میترسه
و اگه روبرو نشه ممکنه تو اون تاریکی راه رو گم کنه یا روح و روانش توسط اون ترس تخریب بشهحالا این صرفا یه مثال بود
ولی خب بنظر من واقعا تو زندگی هم همینه
آدم به خودش ایمان پیدا میکنه که هر چقدر هم سخت باشه من باید یه کاری انجام بدم و اگه کاری انجام نده خیلی خیلی بیشتر تحت تأثیر اون حس بد قرار میگیره
️
