هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
خوایه او هیشه کوشتمی
-
هاوارم بو تو کرد د یکجار جوابت دابایتموه چیدبو؟
-
تنیا یکجار
-
یکجار جویت لمنیش بایه
-
د کوتایی بینه او هیشه ناتوانم نایکیشم ناتوانم
-
-
این پست پاک شده!
-
دیدی وقتی مریضی
واقعا نمیتونی درس بخونی
چون وقتی شروع میکنی حالت بد میشه
بعد بخاطر شرایط مریضی همش مجبوری بخوابی تا این حال بد رو تحمل نکنی بعد بهتر هم نمیشی انگار و زیاد تفاوت نکردی ؟ آدم اعصابش خورد میشه
هم داره وقتت تلف میشه هم هنوز مریضی
بدترین حس دنیااااااا -
دیدی وقتی مریضی
واقعا نمیتونی درس بخونی
چون وقتی شروع میکنی حالت بد میشه
بعد بخاطر شرایط مریضی همش مجبوری بخوابی تا این حال بد رو تحمل نکنی بعد بهتر هم نمیشی انگار و زیاد تفاوت نکردی ؟ آدم اعصابش خورد میشه
هم داره وقتت تلف میشه هم هنوز مریضی
بدترین حس دنیااااااا -
دیدی وقتی مریضی
واقعا نمیتونی درس بخونی
چون وقتی شروع میکنی حالت بد میشه
بعد بخاطر شرایط مریضی همش مجبوری بخوابی تا این حال بد رو تحمل نکنی بعد بهتر هم نمیشی انگار و زیاد تفاوت نکردی ؟ آدم اعصابش خورد میشه
هم داره وقتت تلف میشه هم هنوز مریضی
بدترین حس دنیااااااا@Pr.Gh.ir در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دیدی وقتی مریضی
واقعا نمیتونی درس بخونی
چون وقتی شروع میکنی حالت بد میشه
بعد بخاطر شرایط مریضی همش مجبوری بخوابی تا این حال بد رو تحمل نکنی بعد بهتر هم نمیشی انگار و زیاد تفاوت نکردی ؟ آدم اعصابش خورد میشه
هم داره وقتت تلف میشه هم هنوز مریضی
بدترین حس دنیاااااااآقا شما رشته منو پرسیدی بعدش چیزی نگفتی من الان ذهنم درگیر شده🥹

-
@Pr.Gh.ir در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دیدی وقتی مریضی
واقعا نمیتونی درس بخونی
چون وقتی شروع میکنی حالت بد میشه
بعد بخاطر شرایط مریضی همش مجبوری بخوابی تا این حال بد رو تحمل نکنی بعد بهتر هم نمیشی انگار و زیاد تفاوت نکردی ؟ آدم اعصابش خورد میشه
هم داره وقتت تلف میشه هم هنوز مریضی
بدترین حس دنیاااااااآقا شما رشته منو پرسیدی بعدش چیزی نگفتی من الان ذهنم درگیر شده🥹

-
در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است
و اینا آدمایین که عین این ۲۱سال زندگیمو میدونن...عین کف دست میشناسنم...
میفهمن...مامانه حدس زد...( :
مامانم زنگ زد بهش
گفت زهرا خیلی لاغر شده و فلان
دیشب که شام نخورده
امروزم که به زور ۲تا لقمه صبحونه خورده
میگم فلان غذا رو درست کنم؟میگه نه!
خواست باهام صحبت کنه
باز گوشیو به زور بهم دادن
️
گفت میخوام دعوات کنم که یه چیزی بخوری
گفتم دعوا رو من جواب نمیده
خندید
بعد گفت چرا هیچی نمیخوری؟!
گفتم گشنم نیست
گفت یا یه خبراییه؟؟
سکوت کردم که خودش تمومش کنه...
یه کم شوخی کرد
دوباره گفت نه زهرا! یه خبراییه!
گفتم مثلا چی؟
گفت دوریِ از یار

لبخند زدم و سکوت کردم( :
خودش گفت چی بگم
میگن نمیتونن غذا بخورن و فلان...
بازم هیچی نگفتم...
نمیتونستم هیچی بگم..
گفت حالا فلان غذا(همین که مامانم گفت درست کنم گفتم نه) رو درست کن منم دعوت کن
گفتم بلد نیستم
️
گفت ای وای
بگو از بیرون میگیریم
چون الانیا میگن آره سفارش میدیم بیاید خونمون
یه خندهی زوری زدم...
بعد گفت آره فلانی(پسرش)خوب غذا میخوره
صب تا شب غذا میخوره
من : بله...
گفت مامانم میگه فلانی(همین پسره) صبا پامیشه سر وصداش میاد
بهش گفتم ورزش میکنه...
من: بله....
و کاملا نمیتونستم ارتباط بگیرم...
خدایا کمک...زهرا بنده خدا 2
من بدترین شرایطم باشم غذا میخورم
اصلا علت زندگی کردن غذاست
غدا بخور بعد دوباره به دعوا کردن ادامه بده

|
شعردانه