هرچی تودلته بریز بیرون7
-
گاهی یه غمی میگیرهتم... که براومده از هیچی نیست.
نه دلتنگم، نه غمگینم، نه غصه دارم...
نه ناراضیام...
دلم میخواد حرف بزنم. ولی درموردِ چی؟ نمیدونم. حرف بزنم. درمورد هرچی. درمورد هیچی.
هیچی. هیچی از هیچیش نمیدونم. هیچی از چراییش نمیفهمم.
فقط یهو یه غمی در بر میگیرهتم.
فقط غمگینم. بدون هیچ دلیلی. -
اگر یاد کسی هستیم،این هنر اوست نه هنر ما...
-
کاش من یکم رها کردن یادمیگرفتم....
-
Zahra.tg
اون فرق میکنه.
ولی بیراه نمیگی. حق هم چیزی نیست که از معلم باید گرفت وسط کلاس.
اول باید معلوم کرد «حق»ـت چیه. بعد باید در راستای گرفتنش تلاش کنی.
برای دانش آموز اول باید این رو توجیه کرد.S.daniyal hosseiny باید رفتار درست رو یاد بگیریم انتقاد پذیر باشیم حق به جانب نباشیم
-
Zahra.tg
نه. سنم کفاف نمیده
🤌
S.daniyal hosseiny آهان


-
Mehrsa 14 در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
یعنی چی این خیلی عادیه روز قبل امتحان کتاب درسی بخونی و امتحانتم خوب بدی، چرا دوستام مثل آدم فضایی ها رفتار میکنن🫠

یعنی جزوه و اینا نخوندی؟
همه کتاب را خوندی و حفظ کردی ؟
خب تو یه آدم فضایی هستی
️












-
S.daniyal hosseiny باید رفتار درست رو یاد بگیریم انتقاد پذیر باشیم حق به جانب نباشیم
Zahra.tg
یاد دادن چنین چیزی به دانشآموزی که به سن بلوغ رسیده و حالا داره هیجانات و اغراقهای رفتاری از خودش نشون میده، کار سادهای نیست.
حق همواره با اونه.
بحث حق و حقوق رو باید در مدرسه یاد داد، در راهنمایی و دبیرستان، نوع طلب و واژهگزینی رو یاد داد.
اینکه شما با چه لحن و کلامی حرف بزنی.
درحالی که میری سر کلاس، دانش آموز میاد میگه آقا، ما ده نفریم (از سی نفر). بریم خونه؟ و تو میگی نه بشینید سر کلاس درس داریم.
و تو میشی آدم بده. چون نذاشتی برن خونه.
حقشون این بوده که برن خونه.
یا احتمالا مدرسه رو بپیچونن با تقی و علی و نقی برن گیم نت.
بحثا خیلی فرق داره با اینی که میگی. -
خود من خاطرم هست دانش آموز بودم. معلم عربی اومد گفت هرکی امتحانشو نوزده به بالا بگیره، نمرهٔ ترم همه رو بیست میدم.
همه چشم امیدشون به من بود
امتحان دادیم، نمرهها اومد، چنننند نفر ۱۸.۷۵.
متوجه شدیم معلم برداشته همه رو صحیح کرده، نمره نداده از ۱۸.۷۵ به بعد رو.
من برگهمو گرفتم و به معلم ثابت کردم یه ٠.۲۵ رو به من ندادی و کم کردی. تقریبا یک ربع طول کشید.
بعد یه نگاه دیگه به برگه کرد، یه غلط دیگه گرفت، ٠.۲۵ کم کرد.
درواقع مسئلهٔ جوابای اکثر ماها، این نبود که غلطه. درحالت عادی معلم نمره رو میداد. مثلا یعنی چی؟
مثلا توی باید مینوشتی بیا تا برویم. نوشتی بودی بیا برویم.
بابت این «تا» بهت نمره نمیداد. -
خود من خاطرم هست دانش آموز بودم. معلم عربی اومد گفت هرکی امتحانشو نوزده به بالا بگیره، نمرهٔ ترم همه رو بیست میدم.
همه چشم امیدشون به من بود
امتحان دادیم، نمرهها اومد، چنننند نفر ۱۸.۷۵.
متوجه شدیم معلم برداشته همه رو صحیح کرده، نمره نداده از ۱۸.۷۵ به بعد رو.
من برگهمو گرفتم و به معلم ثابت کردم یه ٠.۲۵ رو به من ندادی و کم کردی. تقریبا یک ربع طول کشید.
بعد یه نگاه دیگه به برگه کرد، یه غلط دیگه گرفت، ٠.۲۵ کم کرد.
درواقع مسئلهٔ جوابای اکثر ماها، این نبود که غلطه. درحالت عادی معلم نمره رو میداد. مثلا یعنی چی؟
مثلا توی باید مینوشتی بیا تا برویم. نوشتی بودی بیا برویم.
بابت این «تا» بهت نمره نمیداد.من سر همون سؤالی که ازم کم کرد دوباره وایسادم باهاش بحث کردم.
و قبول نمیکرد. منم بیخیال شدم، حرص داشتم میخوردم. رفتم نشستم. اومد بالای سرم، گفت اگه حرف منو قبول نداری، برو از فلان معلم عربی دیگه هم بپرس.
ما خب کلا اون بشر رو نمیشناختیم. بهش گفتم اگه کسی تایید کرد قبوله؟ گفت قبوله.
منم شادان و خندان تلاش کردم اون معلمه رو پیدا کنم ببینم با کیا کلاس داره. یه روزی پیداش کردم، داشت میرفت توی کلاس. رفتم گفتم سلام، من فلانیام، میشه یه نگاه به این برگه بندازین یه سؤال دارم. اول گفت نه و نو و من بلد نیستم و چی و چی. گفتم وقتتونو نمیگیره یه لحظه نگاه کنید (توجه کنید که من نگفتم امتحان داشتیم).
بعد یهو گفت معلمتون آقای بهمانیه؟ گفتم بعله. گفت هرچی آقای بهمانی بگه درسته. =))))
مام اون موقع مافیا بازی میکردیم.
آمپرم توی طاق بود. بهش گفتم آها. من که اصلا نگفتم چخبره. الآن یهویی هرچی آقای بهمانی بگن درسته؟ هماهنگ کردین باهمدیگه؟ خجالت بکشین.
من این جمله رو گفتم، اون یارو داشت داد میزد من لبخند داشتم درحالی که گوشام آتیش گرفته بود از حرارت اومدم رفتم.
هفتهٔ بعدش سر کلاس عربی معلم اومد، من به روی خودم نیاوردم. دوباره اومد سر صندلی من، گفت شما رفتی به آقای بهمانی گفتی هماهنگ کردیم؟ گفتم دروغ که نگفتم آقا. تابلو بود. همین هم که شما میدونین یعنی هماهنگ کردین. -
jahad_121
جهادجان، تقاضا میکنم برگردی به همون وسایل نقلیه.
ما سالهاست داریم تلاش میکنیم همونو رمزگشایی کنیم.
ما رو وارد بازی کثیف گلابی و هلو و خیار نکن.اینا به جز گیلاس و گلابی
خیلی معنی براشون نزاشتم
بیشتر همون طمع و حس خوب شون منظورمه همونه که بعضی شبا می گم شبتون پرتقالی

اونه
اوکیه چیز خاصی نیستسال ها اول که اومده بودم انجمن خیلی میوه ها رو می زاشتم
اون موقع یکم بیشتر براشون معنی گذاشته بودم دیگه کمتر ازشون استفاده کردم معنی شون یادمرفت -
من سر همون سؤالی که ازم کم کرد دوباره وایسادم باهاش بحث کردم.
و قبول نمیکرد. منم بیخیال شدم، حرص داشتم میخوردم. رفتم نشستم. اومد بالای سرم، گفت اگه حرف منو قبول نداری، برو از فلان معلم عربی دیگه هم بپرس.
ما خب کلا اون بشر رو نمیشناختیم. بهش گفتم اگه کسی تایید کرد قبوله؟ گفت قبوله.
منم شادان و خندان تلاش کردم اون معلمه رو پیدا کنم ببینم با کیا کلاس داره. یه روزی پیداش کردم، داشت میرفت توی کلاس. رفتم گفتم سلام، من فلانیام، میشه یه نگاه به این برگه بندازین یه سؤال دارم. اول گفت نه و نو و من بلد نیستم و چی و چی. گفتم وقتتونو نمیگیره یه لحظه نگاه کنید (توجه کنید که من نگفتم امتحان داشتیم).
بعد یهو گفت معلمتون آقای بهمانیه؟ گفتم بعله. گفت هرچی آقای بهمانی بگه درسته. =))))
مام اون موقع مافیا بازی میکردیم.
آمپرم توی طاق بود. بهش گفتم آها. من که اصلا نگفتم چخبره. الآن یهویی هرچی آقای بهمانی بگن درسته؟ هماهنگ کردین باهمدیگه؟ خجالت بکشین.
من این جمله رو گفتم، اون یارو داشت داد میزد من لبخند داشتم درحالی که گوشام آتیش گرفته بود از حرارت اومدم رفتم.
هفتهٔ بعدش سر کلاس عربی معلم اومد، من به روی خودم نیاوردم. دوباره اومد سر صندلی من، گفت شما رفتی به آقای بهمانی گفتی هماهنگ کردیم؟ گفتم دروغ که نگفتم آقا. تابلو بود. همین هم که شما میدونین یعنی هماهنگ کردین.اونم دید خیلی داستانه و نمیتونه، منکر نشد دیگه. یهجوری واکنش نشون داد بیشتر به این منظور که باشه تو فهمیدی ما هماهنگ کردیم. ولی جلوی دانش آموزاش نباید اونجوری رفتار کنی.
نمره رو نگرفتیم. ولی اون روز احساس کردم با همون یه جمله گذاشتم تو کاسهشون. -
من شاگرد اول بودم... ولی خب اعصاب معصاب هم نداشتم.
شاگرد اول جنگل

-
اونم دید خیلی داستانه و نمیتونه، منکر نشد دیگه. یهجوری واکنش نشون داد بیشتر به این منظور که باشه تو فهمیدی ما هماهنگ کردیم. ولی جلوی دانش آموزاش نباید اونجوری رفتار کنی.
نمره رو نگرفتیم. ولی اون روز احساس کردم با همون یه جمله گذاشتم تو کاسهشون.همون اول می گفت آقا نمی خوام نمرتون بدم دیگه نیاز نبود کار به یک معلم دیگه بکشه و..
اصلا همون اول شرطی که گذاشته غلطه بود وقتی نمی خواسته به کسی ۱۹ بده
|
شعردانه





