هرچی تودلته بریز بیرون7
-
من سر همون سؤالی که ازم کم کرد دوباره وایسادم باهاش بحث کردم.
و قبول نمیکرد. منم بیخیال شدم، حرص داشتم میخوردم. رفتم نشستم. اومد بالای سرم، گفت اگه حرف منو قبول نداری، برو از فلان معلم عربی دیگه هم بپرس.
ما خب کلا اون بشر رو نمیشناختیم. بهش گفتم اگه کسی تایید کرد قبوله؟ گفت قبوله.
منم شادان و خندان تلاش کردم اون معلمه رو پیدا کنم ببینم با کیا کلاس داره. یه روزی پیداش کردم، داشت میرفت توی کلاس. رفتم گفتم سلام، من فلانیام، میشه یه نگاه به این برگه بندازین یه سؤال دارم. اول گفت نه و نو و من بلد نیستم و چی و چی. گفتم وقتتونو نمیگیره یه لحظه نگاه کنید (توجه کنید که من نگفتم امتحان داشتیم).
بعد یهو گفت معلمتون آقای بهمانیه؟ گفتم بعله. گفت هرچی آقای بهمانی بگه درسته. =))))
مام اون موقع مافیا بازی میکردیم.
آمپرم توی طاق بود. بهش گفتم آها. من که اصلا نگفتم چخبره. الآن یهویی هرچی آقای بهمانی بگن درسته؟ هماهنگ کردین باهمدیگه؟ خجالت بکشین.
من این جمله رو گفتم، اون یارو داشت داد میزد من لبخند داشتم درحالی که گوشام آتیش گرفته بود از حرارت اومدم رفتم.
هفتهٔ بعدش سر کلاس عربی معلم اومد، من به روی خودم نیاوردم. دوباره اومد سر صندلی من، گفت شما رفتی به آقای بهمانی گفتی هماهنگ کردیم؟ گفتم دروغ که نگفتم آقا. تابلو بود. همین هم که شما میدونین یعنی هماهنگ کردین.S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
من سر همون سؤالی که ازم کم کرد دوباره وایسادم باهاش بحث کردم.
و قبول نمیکرد. منم بیخیال شدم، حرص داشتم میخوردم. رفتم نشستم. اومد بالای سرم، گفت اگه حرف منو قبول نداری، برو از فلان معلم عربی دیگه هم بپرس.
ما خب کلا اون بشر رو نمیشناختیم. بهش گفتم اگه کسی تایید کرد قبوله؟ گفت قبوله.
منم شادان و خندان تلاش کردم اون معلمه رو پیدا کنم ببینم با کیا کلاس داره. یه روزی پیداش کردم، داشت میرفت توی کلاس. رفتم گفتم سلام، من فلانیام، میشه یه نگاه به این برگه بندازین یه سؤال دارم. اول گفت نه و نو و من بلد نیستم و چی و چی. گفتم وقتتونو نمیگیره یه لحظه نگاه کنید (توجه کنید که من نگفتم امتحان داشتیم).
بعد یهو گفت معلمتون آقای بهمانیه؟ گفتم بعله. گفت هرچی آقای بهمانی بگه درسته. =))))
مام اون موقع مافیا بازی میکردیم.
آمپرم توی طاق بود. بهش گفتم آها. من که اصلا نگفتم چخبره. الآن یهویی هرچی آقای بهمانی بگن درسته؟ هماهنگ کردین باهمدیگه؟ خجالت بکشین.
من این جمله رو گفتم، اون یارو داشت داد میزد من لبخند داشتم درحالی که گوشام آتیش گرفته بود از حرارت اومدم رفتم.
هفتهٔ بعدش سر کلاس عربی معلم اومد، من به روی خودم نیاوردم. دوباره اومد سر صندلی من، گفت شما رفتی به آقای بهمانی گفتی هماهنگ کردیم؟ گفتم دروغ که نگفتم آقا. تابلو بود. همین هم که شما میدونین یعنی هماهنگ کردین.حالا یه 25 صدم دادن واقعا چه زوری وارد میشه بهشون


-
همون اول می گفت آقا نمی خوام نمرتون بدم دیگه نیاز نبود کار به یک معلم دیگه بکشه و..
اصلا همون اول شرطی که گذاشته غلطه بود وقتی نمی خواسته به کسی ۱۹ بده
jahad_121
یادمه که بهش گفتم شما وقتی نمیخواستی نمره بدی، چرا وقت من رو تلف کردی که از اینور به اونور برم.
اونم تلاش میکرد زرنگ باشه.
میگفت نه من که نگفتم نمیخوام نمره بدم. شما نتونستید بگیرید. -
اینا به جز گیلاس و گلابی
خیلی معنی براشون نزاشتم
بیشتر همون طمع و حس خوب شون منظورمه همونه که بعضی شبا می گم شبتون پرتقالی

اونه
اوکیه چیز خاصی نیستسال ها اول که اومده بودم انجمن خیلی میوه ها رو می زاشتم
اون موقع یکم بیشتر براشون معنی گذاشته بودم دیگه کمتر ازشون استفاده کردم معنی شون یادمرفت -
S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
من سر همون سؤالی که ازم کم کرد دوباره وایسادم باهاش بحث کردم.
و قبول نمیکرد. منم بیخیال شدم، حرص داشتم میخوردم. رفتم نشستم. اومد بالای سرم، گفت اگه حرف منو قبول نداری، برو از فلان معلم عربی دیگه هم بپرس.
ما خب کلا اون بشر رو نمیشناختیم. بهش گفتم اگه کسی تایید کرد قبوله؟ گفت قبوله.
منم شادان و خندان تلاش کردم اون معلمه رو پیدا کنم ببینم با کیا کلاس داره. یه روزی پیداش کردم، داشت میرفت توی کلاس. رفتم گفتم سلام، من فلانیام، میشه یه نگاه به این برگه بندازین یه سؤال دارم. اول گفت نه و نو و من بلد نیستم و چی و چی. گفتم وقتتونو نمیگیره یه لحظه نگاه کنید (توجه کنید که من نگفتم امتحان داشتیم).
بعد یهو گفت معلمتون آقای بهمانیه؟ گفتم بعله. گفت هرچی آقای بهمانی بگه درسته. =))))
مام اون موقع مافیا بازی میکردیم.
آمپرم توی طاق بود. بهش گفتم آها. من که اصلا نگفتم چخبره. الآن یهویی هرچی آقای بهمانی بگن درسته؟ هماهنگ کردین باهمدیگه؟ خجالت بکشین.
من این جمله رو گفتم، اون یارو داشت داد میزد من لبخند داشتم درحالی که گوشام آتیش گرفته بود از حرارت اومدم رفتم.
هفتهٔ بعدش سر کلاس عربی معلم اومد، من به روی خودم نیاوردم. دوباره اومد سر صندلی من، گفت شما رفتی به آقای بهمانی گفتی هماهنگ کردیم؟ گفتم دروغ که نگفتم آقا. تابلو بود. همین هم که شما میدونین یعنی هماهنگ کردین.حالا یه 25 صدم دادن واقعا چه زوری وارد میشه بهشون


Succinate
خب اونجوری مجبور بود مستمر همه رو بیست بده. -
Succinate
خب اونجوری مجبور بود مستمر همه رو بیست بده. -
jahad_121
یادمه که بهش گفتم شما وقتی نمیخواستی نمره بدی، چرا وقت من رو تلف کردی که از اینور به اونور برم.
اونم تلاش میکرد زرنگ باشه.
میگفت نه من که نگفتم نمیخوام نمره بدم. شما نتونستید بگیرید.S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
jahad_121
یادمه که بهش گفتم شما وقتی نمیخواستی نمره بدی، چرا وقت من رو تلف کردی که از اینور به اونور برم.
اونم تلاش میکرد زرنگ باشه.
میگفت نه من که نگفتم نمیخوام نمره بدم. شما نتونستید بگیرید.وای چقدر رو مخ بوده
-
سر کار و فناوری کلاس هشتم هم معلم یهو اومد گفت از امروز میخوایم امتحان بگیریم. هر جلسه. امروزم اولیشه.
از نظر خودم خیلی پنهانی ولی از نظر معلم خیلی واضح شروع کردم به همه گفتم سفید بدید امتحانو.
یه سری نخاله همیشه سر کلاس هستن که باید به اونا بیش از یه بار گفت.
خلاصه معلم سؤالا رو گفت همه نشستیم توی چشماش زل زدیم.
بعد دیگه از شدت زل خودش معذب شد گفت بنویسید گفتیم بلد نیستیم. یکیو بیرون کرد و دعوا کرد و بعدم گفت خب باشه نمیگیرم.
ولی از تمام کلاسای دیگه میگرفت تا آخر
از ما نگرفت دیگه.
پایان ترم برای من جبران کرد. مستمر و پایانیمو ۱۴ داد. -
در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Succinate
خب اونجوری مجبور بود مستمر همه رو بیست بده.خب بده
اگه نمیخواد بده شرط نزاره...Succinate
خب یعنی حالا میخواست خیلی معلم اهل حال و عشق دلی باشه (کول). ولی خب... نمیتونست. -
Succinate
خب یعنی حالا میخواست خیلی معلم اهل حال و عشق دلی باشه (کول). ولی خب... نمیتونست.S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Succinate
خب یعنی حالا میخواست خیلی معلم اهل حال و عشق دلی باشه (کول). ولی خب... نمیتونست.تلاش تحسین برانگیزی داشت
-
خلاصه اگه حق گرفتن ایناست، موافقم.
ولی باید اول توجیه کرد که حق چیه. -
jahad_121
یادت میاد؟!
ی زمانی اینجور میگفتی
شبتون پرتقالی
ماها و افرادی که اون موقع بودیم میگفتیم نهه این پرتقال نیست و تو میگفتی میدونم.
خلاقیت جالبی بود
-
jahad_121
یادمه که بهش گفتم شما وقتی نمیخواستی نمره بدی، چرا وقت من رو تلف کردی که از اینور به اونور برم.
اونم تلاش میکرد زرنگ باشه.
میگفت نه من که نگفتم نمیخوام نمره بدم. شما نتونستید بگیرید.S.daniyal hosseiny عجبب

-
سر کار و فناوری کلاس هشتم هم معلم یهو اومد گفت از امروز میخوایم امتحان بگیریم. هر جلسه. امروزم اولیشه.
از نظر خودم خیلی پنهانی ولی از نظر معلم خیلی واضح شروع کردم به همه گفتم سفید بدید امتحانو.
یه سری نخاله همیشه سر کلاس هستن که باید به اونا بیش از یه بار گفت.
خلاصه معلم سؤالا رو گفت همه نشستیم توی چشماش زل زدیم.
بعد دیگه از شدت زل خودش معذب شد گفت بنویسید گفتیم بلد نیستیم. یکیو بیرون کرد و دعوا کرد و بعدم گفت خب باشه نمیگیرم.
ولی از تمام کلاسای دیگه میگرفت تا آخر
از ما نگرفت دیگه.
پایان ترم برای من جبران کرد. مستمر و پایانیمو ۱۴ داد.S.daniyal hosseiny
ای بابا
اصلا این درس عملی ه امتحان برای چی می خواسته بگیره
-
مث گل تو خر گیر کردم
🫤هی میخوام یه زندگی بی حاشیه بسازم و از حواشی دور باشم، خودم تر میزنم بهش -
:|جراحی جراحی
از سرپرستار جراحی متنفرم
نمیدونم اگه الان دوران دانشجویی، دارم همچین دیدگاهی نسبت به جراحی پیدا میکنم
دوران اشتغالم هم، با همون دید به جراحی نگاه میکنم؟! -
officer k
حالا نمیفهمم اینکه اون روز منو نامیاد (تگ نکرده) به این معنیه که جسارتشو نداشته یا منم با سرنوشت تو مواجهم.S.daniyal hosseiny
احتمالا با سرنوشت من مواجهی

پ.ن: نامیاد رو جدی نوشتی یا کنایهست به فرهنگستان؟
-
Succinate در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:

هوا رو

بعد تعطیل نکردن امروز رو=/
شاخص ۱۶۵ عه=/
گفتن شب بارون میاد
که نیومد -
S.daniyal hosseiny
احتمالا با سرنوشت من مواجهی

پ.ن: نامیاد رو جدی نوشتی یا کنایهست به فرهنگستان؟
officer k
جدیه.
|
شعردانه


️
