ایستگاه آخر...(آخرین یادداشتهای یک دیوانه در فضای مجازی!)
-
دوستان خوبم سلام
این روزا مطلبی فکرمو درگیر کرده که تصمیم گرفتم باهاتون درمیون بذارم.
من یه انسان خاکستری ام با مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها. پس خودم هم اقرار میکنم که افکار و اعمالم لزوما درست نیست.
من فقط باهاتون درددل میکنم باقیشو میسپرم به خودتون.
*
تو این مدت موضوعی مدام توی ذهنم رژه میرفت... اونم اینکه احساس کردم دچار دوگانگی شخصیت شدم!
دوگانگی شخصیت مجازی و حقیقی. نه اینکه بگم مرتکب دورویی شدم و چیزایی بیگانه با خومو به خودم نسبت دادم؛ نه!
اتفاقا صداقت من حتی در فضای مجازی هم بهم ضربه زد:|
چیزی که اذیتم کرد نحوه ی تعاملم با افراد بود...
من به عقاید همه ی آدما احترام میذارم(حالا همه ی همه شونم که نه البته )
اما واقعیت اینه که ما همه مسلمانیم(: تو دینمون هم حدود مشخصی برای روابط تعیین شده.
من متاسفانه اونقدر مذهبی نیستم که حکمش رو صراحتا بیان کنم, پس به برداشت های شخصی خودم بسنده میکنم.
*
چیزی که من درمورد "خودم" دیدم این بودش که مدل برخورد من با یک آقا پیش از حضورم در فضای مجازی به گونه ی دیگه ای بود.
و انگار فضای مجازی این قالب رو شکوند و من آزادتر از قبل شدم. اوایل همه چیز جالب بود!
من براحتی با آقایون شوخی میکردم, ابراز نگرانی میکردم, اظهار رفاقت میکردم... و بدون توجه به جنسیت, همگی باهم در تعامل بودیم.
عمومی بودن فضا و حضور سایر دوستانم, منو دچار این توهم میکرد که خب همه متوجهن منظوری ندارم!
رفتارم در مورد همه ی کاربرها یکسانه و تفاوتی نمیکنه.
*
کمی که گذشت... متوجه شدم نه تنها فضای مجازی بستر متفاوتی رو برام فراهم کرده و رفتارمو تغییر داده؛
بلکه این تغییرات کم کم به زندگی حقیقیم هم ورود پیدا کرده.
به عنوان مثال پیشتر من بعضی از الفاظ رو در مکالمات حضوریم به کار نمیبردم.
اما انگار چند بار تایپ کردنشون قبحشون رو شکوند.
حالا شاهد اینم که کلماتی که اوایل حتی از تایپ کردنشون خجالت میکشیدم, به راحتی به زبون میارم!
*
من قبول دارم که فضای مجازی مرواریدهای گرانبهایی برامون به ارمغان میاره.
ولی کسی میتونه مرواریدهای این اقیانوسو صیدکنه و از غرق شدن مصون بمونه که اینکارو بلد باشه.
راه حلش شاید بالا بردن سواد رسانه ای و بپابودن باشه...
اما من تصمیم گرفتم از خیر خوبیهاش بگذرم و مثل سابق "واقعا" زندگی کنم.
*
میخوام وقتی به رستوران میرم بیشتر از خوشگل بودن غذا و لایک خوردناش, به خوشمزه بودنش فک کنم
و حتی برام مهم نباشه لباس گرون قیمتی تنم هست یا یه چیز خیلی عادی پوشیدم
میخوام اون لحظه فقط اونجا باشمو دل بدم به خونوادم و رفیقام
میخوام وقتی بعد یه روز پرکار و مشغله به خونه برمیگردم, عوض اینکه بدوئم پست بذارم چقد خسته ام,
بشینم با مامان و بابام چایی بخورم و چرا همین جمله رو به اونا نگم خب
*
تازه من یه چن وقتیه گوشی رو کنار گذاشتم. و اِلّا اون روزاییو یادمه که از سرعت پایین نت عصبی میشدم حتی وقتابی که مثلا سوار مترو بودم.
کارخاصی هم نداشتم ولی انگار حتما باس نت میبود تا پی امام دو دیقه زودتر سین شن مثلا:|
یا چمیدونم هروقت که اراده کردم یه چیزیو سرچ کنم . یاهرچی ...
یادم نیست دقیقا فازم چی بود ولی حس و حال داغون و عصبی و آویزونِ نتمو خوب یادمه.
*
الان که گوشی ندارم حالم خوشه. انگار یه وزنه ای از پام واشده باشه...
ولی خب کامپیوتر و مودمم تا به امروز از تصمیمات خاصم مصون موندن
حالا نوبت این دوتاس خخ پی سی رو که نمیتونم جمع کنم چون فیلمای آلا رو باس ببینم
ولی از اونجایی که کل فیلمارو دانلود کردم, حالا وقتشه که از شر مودم خودمو خلاص کنم!
*
راستش من دلم واسه خودم تنگ شده... و این خودِ عزیز دقیقا از وقتی ترکم کرده که پام به وب باز شده!
میدونم نت فایده زیاد داره. میدونم انسان عصر مدرن باید با تکنولوژی پیش بره و این صوبتا... همه اینارو میدونم
ولی من تصمیم دارم اونطور که دلم میخواد زندگی کنم. اونطوری که خودم میخوام.
شاید بگید فضای مجازی این اختیارو از آدم سلب نمیکنه. ولی من نظر دیگه ای دارم.
وقتی نمیخوای جایی باشی و هرروز میای میگی من تاکنکور نمیام و دوباره برمیگردی و میگی نتونستم(نمونه ش خودم!)
این ینی اوضاع تحت کنترلت نیست!
درثانی من میخوام خوبی و بدیو از نزدیک لمس کنم. تو فضای حقیقی حریم ها مشخص ترند.حرمت ها محفوظ ترند.
من آدمِ این فضا نیستم !
*
عکس چایی داغ لب یه پنجره با نمای برف, شاید حال منو واسه چند ثانیه خوش کنه و لایکشم بکنم حتی,
ولی یکی نیست بگه باباجان(!) تو که با چیز به این کوچیکی خوشحال میشی خب یه حال اساسی تر به خودت بده!
همون استکان چای رو خودت نوش جونت کن. تو لیوان محبوبت یه چای دارچینی با نبات بریز, بایست کنار پنجره و حالشو ببر.
جای عکس غذا آپلودکردن و ایموجی:face_savouring_delicious_food: گذاشتن, تلفنو وردار یه دیزی سفارش بده دورهم صفا کنین.
جای استیکر گل فرستادن واسه دوستت, یه شاخه گل بخر ببر واسش(: برق محبت تو چشم رفیقت کجا و لایک پای پستت کجا!
پست نذار محیط زیست واس ماس:| برو یه سطل بخر زباله خشکای خونتو تفکیک کن , کلی هم مامور بازیافت تحویلت میگیره و تشکر میکنه ازت
عکس حرم نذار بگو چقد بی معرفتم که اینجامو نمیرم:| شال و کلاه کن برو عین بچه آدم:| چقد کار داره مگه؟
روز مادر که رسید پست نذار مامان عاشقتم! برو همینو مستقیم بهش بگو( همین الان یوهویی گفتم من چسبید )
*
از این مثالا تا صب میتونم بزنم!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
*
خلاصه که(خلاصه تازه ) بدی دیدین حلال کنید(که حتما دیدین)
ما رفتنی ایم... برای همیشه!
*
من بعد تاجایی که ممکنه از نت استفاده نمیکنم
جالبه که حتی از فکر کردن به این تصمیم جدیدم, حس سبکی میکنم.
میدونم یه مدتی وسوسه میشم باز بیام سراغ رفقای گلم ولی من از پسش برمیام! به امید خدا جدیِ جدی ام...
چی بشه و چه دری به تخته بخوره که بیام که اونم یه آذر دیگه میاد و زودم جمع میکنه و باز کوچ میکنه. (منش جدید منظورمه نه اکانت فیک خخ)
*
ظاهرا تهِ خطه...
دلم خواست اینارو بگم به رفقام بعد مجازیو ترک کنم
میدونم زیاده و کسی حال و حوصله خوندنشو نداره
نوشتم شاید به درد کسی خورد
*
لطفا مواظب خودتون باشید
حیفید بخدا...
خدانگهدار همگی(:
التماس دعا
یاعلی(بیست و هشت مهر نود و هفت / 1:10 بامداد)
-
@آذرخش
امیدوارم در این راه موفق بشی.
متنی که نوشتی خیلی عالی بود
شاید در آینده ازش یک کتاب نوشتم . -
در فضای "مجازی" اگرچه جسم افراد واقعی حضور نداره اما دقیقا افکار و صحبت های " واقعی" که دورنشون هست رو نشون میده ... اما ... توی فضای مجازی میشه یه متن رو بارها "ویرایش یا حذف" کرد و همه ی زشتی های درونی رو ازش حذف کرد ! پس این میشه که هر کاربر "فرا"ی اون چیزی که تو واقعیت هست خودش رو بیان میکنه و این خطرناکه !! چون واقعا این نیست ...
من فکر میکنم فضای مجازی برای ارتباط اصلا مناسب نیست چون هر کس پشت شیک ترین نقابش استتار کرده ... اصلا چی دارم میگم ؟ بیخیال بابا نصف شبی خستمونه باید جاناتان گرگ دریایی هم بخونم واسه فردا ادبیات داریم .. اه تف به این حس آقا ببخشید اگه تا نقاب ما گشاده هی میوفته من برم بخوابم شما هم عبرت بگیرید که دیگه ...
آفرین شب بخیر
قرصام کو ؟ آها فهمیدم کنار در یخچاله ولی ما یخچال نداریم اصلا یادم اومد من قرص نمیخورم قرصام کو ؟
شب بخیر کاش میشد از آینه حموم هم اسکرین شات گرفت لعنتی عجب دروغگوی قهاریه لعنت به دوربین جلو مرگ بر کاظم مستی ؟ نه بابا فقط عینکمو گم کردم دارم با دندونام تایپ میکنم
بخدا دیوانه اید ک فکر میکنید من دیوانه م خداا یه لحظه تفنگو بده به من عمو
.
-
@آذرخش
اما جدا از شوخی موردی نیست اگر از گفته هایتان استفاده کنم؟ -
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء امان از دست بچه ها هر روز با ی اسمی هستند آدم میمونه کی ب کی کسی آذرخش میشناسه ؟
-
@آذرخش کاش منم میتونستم اینطوری برم
عزیزم ایشالا موفق باشی. -
@آذرخش
-
دلم واسه خودم تنگ شده .......
انگار خیلی از حرفاتو من نوشته بودم
هنوزم توو واقعیت همون آدم جدی و قاطع و سرد و خشک سابقم توو خیلی از جمعا
و پرانرژی و پر روحیه و شوخ طبع با خانوما
اما مجازیم اونی نبود که باید باشه
اگه واقعیم اینقد تغییر میکرد نمیتونستم اینقد راحت خودمو ببخشم
البته اینجا باعث شد خیلی از بد بینیام کم بشه به خیلی چیزا
اگه برگردم خیلی از پستا رو نمیذارم البته خیلیاشم میذارم
ولی بازم باورم نمیشه خیلیاشونو من نوشتم یا این من بودم که جلوشون ایموجی خنده گذاشتم و خندیدم
خیلی دلم واسه اون آدم سابق قبل کنکور تنگ شده همون آدمی که اخمش توو خیلی از جمعا از رو صورتش کنار نمیرفت و هنوزم نمیره اما مجازیش مثل اوایلش نیستوقتی میخواستم چن روز پیش تغییر کنم بعضی از بچه ها فک کردن که عه پزشکی قبول شده خودشو گرفته
درحالیکه خیلی چیزا توو زندگی هست که از درسو پزشکی و اینا خیلی مهمتره
به قول یکی که خیلی دوسش دارم توو این انجمن
وقتی خواستی تغییر کنی اول اونی که هستی رو بپذیر و بعد عوضش کن
من آدمی نبودم که هی گله و ناله کنم وفتی یه موضوع ناخوشایند میدیدم یا میشنیدم خودمو اینقد غرق درس می کردم و می زدم به اون راه که تهش خودم تعجب می کردم
من نمیرم و میمونم و کمک می کنم البته با مدیریت زمان و همینطور جدیت
خدارو شکر که خیلی چیزا رو مجازی تجربه کردم نه واقعی
میشم همونی که میخوام اگه خدا بخواد -
romisa در ایستگاه آخر...(آخرین یادداشتهای یک دیوانه در فضای مجازی!) گفته است:
دلم واسه خودم تنگ شده .......
انگار خیلی از حرفاتو من نوشته بودم
هنوزم توو واقعیت همون آدم جدی و قاطع و سرد و خشک سابقم توو خیلی از جمعا
و پرانرژی و پر روحیه و شوخ طبع با خانوما
اما مجازیم اونی نبود که باید باشه
اگه واقعیم اینقد تغییر میکرد نمیتونستم اینقد راحت خودمو ببخشم
البته اینجا باعث شد خیلی از بد بینیام کم بشه به خیلی چیزا
اگه برگردم خیلی از پستا رو نمیذارم البته خیلیاشم میذارم
ولی بازم باورم نمیشه خیلیاشونو من نوشتم یا این من بودم که جلوشون ایموجی خنده گذاشتم و خندیدم
خیلی دلم واسه اون آدم سابق قبل کنکور تنگ شده همون آدمی که اخمش توو خیلی از جمعا از رو صورتش کنار نمیرفت و هنوزم نمیره اما مجازیش مثل اوایلش نیستوقتی میخواستم چن روز پیش تغییر کنم بعضی از بچه ها فک کردن که عه پزشکی قبول شده خودشو گرفته
درحالیکه خیلی چیزا توو زندگی هست که از درسو پزشکی و اینا خیلی مهمتره
به قول یکی که خیلی دوسش دارم توو این انجمن
وقتی خواستی تغییر کنی اول اونی که هستی رو بپذیر و بعد عوضش کن
من آدمی نبودم که هی گله و ناله کنم وفتی یه موضوع ناخوشایند میدیدم یا میشنیدم خودمو اینقد غرق درس می کردم و می زدم به اون راه که تهش خودم تعجب می کردم
من نمیرم و میمونم و کمک می کنم البته با مدیریت زمان و همینطور جدیت
خدارو شکر که خیلی چیزا رو مجازی تجربه کردم نه واقعی
میشم همونی که میخوام اگه خدا بخوادعذر خواهی میکنم یه سوالی پیش اومد , خیلی از پستارو نمیذارید پس بعضی از پست ها میمونه چجوری باز خیلی هاشو میذارید؟؟ :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
#محسن_کیایی_ساخت_ایران_شوخی@آذرخش ان شاءالله همیشه در هر مرحله از زندگیتون موفق باشید و به خودتون افتخار کنید و سالمو شاد کنار خانوادتون و دوستاتون زندگی فوق العاده زیبایی داشته باشید...
-
Heroes_Hunter
قیدهای زیست باهات چکار کرده داداش
-
@milad91
:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: اره من خیلی رو اینا دقت میکنم چون نامرد طراح ها دقیقا دست میزارن رو همین قیدا شمام به توصیه من بهشون دقت کنید( همگی )
نکته ی قشنگیو گفتی -
Heroes_Hunter
با اینکه به موضوع تاپیک نمیخوره با اجازه از استارتر
راستیتش این مبحث قیدا یکم پیچیدست
دو گروه وجود داره
یکی میگه بسیاری با اغلب و بیشتر یکیه
یکی میگه اینطور نیست و فرق داره
مثلا شما یه گروه ده هزار نفری از مردمو درنظر بگیرید
فک کنید سه هزارتاشون چش سبزن شش هزارتا چش مشکی هزار تا هم رنگای دیگه
در اینصورت میگیم بسیاری از این گروه چش سبزن چون خیلیاشون اینطورین
اما اکثریت و بیشترشون چش مشکین
پس طبق این مثال فرضیه گروه دو میتونه درست باشهاما اغلب توو کنکور نظر گروه یک درسته
پس همون راه خودتونو پیش برید و یکی در نظر بگیریدجمله من طبق گروه دو بود
-
راه رفتنی رو باید رفت بالاخره ...
مسیر سختی پیش رومه دعام کنید لطفا...
فراموشتون نمیکنم...
خدانگهدار...اللهم عجل لولیک الفرج...
#پایان
-
romisa راستیت هم فک کنم درست نباشه چون راست گفتن فارسی هس ولی یت برای عرب ها بکار میره..:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: استارتر داره میره و ما ازین حرفا میزنیم تو تاپیک خدافظیش ... خیلی متوجه حرفتون نشدم ولی فک کنم درست گفتید.. فقط یکم گروه یکو دو و مثالشو خوب متوجه نشدم که ولش برای این تاپیک نیست. ناراحت نشید از حرفام شوخین. ممنون از کمکتون چشم همونکارو انجام میدم.
-
@آذرخش زندگیو هر طور دوس داشته باشی خودشو برات ارایش میکنه
-
@آذرخش موفق باشید
ولی بنظرم این راه سخت رو دارید برای خودتون بسیار سخت تر میکنید که کار درستی نیست.