هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Abnormal]

وااای
نت و وی پی ان اینستا ساعت چهارببعد مخصوصا شیش ببعد ارث باباشونو ازم میخان
بابا چه وضعشههههه

[amir ahmadi]

_MILAD_ اره نوشابه خوردی قند زد چشات بعضی چیزا رو نمیبینی

[Saghia]

یه قسمت فرندز هست الان
فک کنم ۱۰ روزه هنوز تا اخر ندیدم

[Zahra.HD]

دلم میخواد بخونم
ولی نمیخونم///:
تورو خدا فردا زنگ بزن🥺

[اهورا]

@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

یه قسمت فرندز هست الان
فک کنم ۱۰ روزه هنوز تا اخر ندیدم

انجمن نیا

[Saghia]

اهورا که بشینم ببینم؟

[اهورا]

@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

اهورا که بشینم ببینم؟

اره

[lO_Ol]

باز این گف اینو
خاله سونیا
اه اه اه
نمیری بچههههه

[خانوم]

دیالوگ باکس _ پله آخر

ظلماتِ مطلقِ نابینایی.
احساسِ مرگ‌زای تنهایی.

«ــ چه ساعتی‌ست؟ (از ذهنت می‌گذرد)
چه روزی؟
چه ماهی
از چه سالِ کدام قرنِ کدام تاریخِ کدام سیاره؟»

تک‌سُرفه‌یی ناگاه
تنگ از کنارِ تو.

آه، احساسِ رهایی‌بخشِ همچراغی!

[اهورا]

ولی من نمیتونپ ببینم

[Succinate]

هیچ پروکسی وصل نمیشه ای خدا

[Saghia]

اهورا در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

اهورا که بشینم ببینم؟

اره

نیامم حسش نمیاد ببینم

[Zahra.HD]

@Soniaaa انقددددد بدم میاد
به همه بچه ها یاد دادم اسممو صدا کنن فقط
نه خاله
نه آبجی/=

[amir ahmadi]

@Alba ز نحسی منه

[Abnormal]

حالا میتونم ب میلاد حق بدم که چرا داعم الفحشه

[Succinate]

@Soniaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

باز این گف اینو
خاله سونیا
اه اه اه
نمیری بچههههه

من یدفعه پسرخالم گفت 8 سالشه
گفتم خاله چیه میگی بچه 10 سال تفاوت داریم فقط‍️

[اهورا]

اهورا در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

ولی من نمیتونپ ببینم

به خاطر افکتای خندش
خیلی رو مخمه

[اهورا]

@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

اهورا در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

اهورا که بشینم ببینم؟

اره

نیامم حسش نمیاد ببینم

اها

[مهشید حسن زاده 0]

قراربود هموببینیم
قول و قرار گذاشتیم
رفتم سرکار فقط برااینکه سرقولم بمونم
که واقعابغلش کنم
گفت وقت نمیزاری برام
وسط راه بش زنگ زدم دوبار
ببین ببین سرکارم بخاطرت
خندید..قندتودلم اب شد
قبل ازین خیلی براش جنگیده بودم
همونزمان که کزکرده بود توتاریکی خودش
وهرکی ازراه میرسید یه لگدی بش مینداخت ومنت میزاشت سرش
جنگیدم تاازون وضع برش گردونم به خودش
همه وقتایی که مینشست کنارم و از دلدادگی هاش برای بقیه میگفت
همونوقتایی که باعشق غرق نگاهش میشدم و حسرت اینکه کاش یروزی اونم منو بخواد...
جنگیدم برای عشقش تابدست بیارم
گذشت..بیدارشد..حالادیگه محکم و مستقل شده بود...میگفت دوستم داره...ومن هربارکه حرف میزدیم انگار که باراوله ملاقاتش میکنم...
یه سفر پیش اومد
وقتی برگشتم دیگه مال من نبود
ومن متهم بودم
به نبودن
همه وقتاییکه جون میکندم تاببینمش
تلاش که نکرد هیچ
بیوفایی کرد...
واین تمام منو ازم گرفت
..
تراژدی دردناکیه
@دختر-بهار. نظرتو چیه

[Succinate]

amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@Alba ز نحسی منه

نه کلا قطع شد
یهو یه جوری میشه هیچی وصل نمیشه