دوقدم مانده....
-
درمیان جاده ی یک طرفه ی زندگی
پستی هایست از جنس ترس استرس های گاه و بی گاهی که زنگ در را بی هیچ وقفه ای فشار میدهد و یا حتی بی رحمی....
فشار هایی که جسم را نه روح را تا مغز استخوان می ازارد....
و گاهی در عمق وجود همین پستی های گذرا جوانه ای از جنس صبر ،توکل،امید میروید و میشود همان سکوی پرتاب....
چشمانم را میبندم و بر سفینه گذر زمانم پا میگذارم و سال قبل را مرور میکنم درست همین زمان و همین روز ....
لحظاتی که چشمانم بی رمغی را فریاد میکردند....
و قلبم از نامهربانی ها ازرده خاطر شده بود....
روحم در خلائی به زندان محکوم شده بود...
درست در همین زمان بود و ۲ روز تا سکوی پرتاب کننده یا به زمین زننده ی من وقت باقی بود....
و در مقابل سکو منی قرار داشت که روحش متلاشی بود از ازار های شدید روانی....
و قلبش به ویرانه ای مبدل شده بود...
و جسمن هم تمامی جوانه های سلامتی را از دم درو کرده بود....
ثانیه ها با هر تاب و توانی که داشتند گذر کردند....
شاید حال مقداری از روحم را و مقدار بیشتری از سلامت جسمم را در همان جا رها کردم اما دیگر نه فرصتی برای پشیمانی هست نه برای جبران و نه برای برگردانندن انچه جا گذاشتم ...
چشمانم را باز میکنم و ترجیح میدهم خیابان افکارم را مشغول نکنم به گذشته ای که گذشته است....
درتمامی این مسیر شاید برخی حضورشان در آن خرابه های ویران ابادی سر سبزی برپا کرد و برخی با پتکی اهنین بر ویرانی هایش افزودند....
حال میخواهم از حضور سبز همان صاحبان ابادی بگویم...
که میتوان مهربان بود از دور ترین جای ممکن میتوان از دل ویرانی ها جوانه های امید را بیرون اورد میتوان ثابت کرد ازمونی که گذراتر از گذراست....
تمامی لحظات را نخواهد ساخت....
میتوان ثابت کرد معیار ادمها و کنار هم ماندنشان و رفاقتشان به نتیجه ازمون بستگی ندارد....
گاهی باید سوال هارا بر زبان نیاورد....
گاهی باید درک کرد روح ادمها ظریف است و به مویی نازک بند است....
گاهی باید خیابان های پر تلاطم افکار را با اندیشیدن به اخرین ها بند اورد....
تا شاید کمی دست بکشیم در این روز ها از عذاب دادن روح یک دیگر....
شاید گاهی هم باید بر زبان اورد دوست داشتن های بی چون و چرا و بی قیدو شرط را...
باید برزبان اورد که تمامی سرنوشت در نقطه ازمونی پر تناقض جمع نشده است...
گاهی باید در همین حوالی هوای یکدیگر را بیشتر داشته باشیم....
گاهی باید مهربانی هایمان را در همین دنیا خرج کنیم و انها را از بقچه غرور خارج کنیم....
گاهی زود دیر میشود و چه ساده مجبور میشویم حرف هایمان را به تابلو اعلانات حسرت هایمان اضافه کنیم....
و در اخر....
تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش....
سلام قشنگای من
خوبید
حالتون خوبه
دماغا چاقهحسه خاله شادونه و فیتیله ها قاطی شد
خب بچه ها خواستم این تایپکو تقدیم کنم به تمام کسایی که کنکور دارن
از جمله کسایی که منشن کردم
خواستم بگم تو این دقایق اخر...
و لحظات باقی مونده شاید استرس داشته باشید...
شاید پر از فشار عصبی باشید ....
ولی بچه ها کنکور همونطور که نوشتم و خوندید یه سکوهست که شما چطور ازش استفاده میکنید نگران نتیجش نباشید
و نتیجرو بع خدا بسپارید
بارها کسایی که با من در ارتباطن از من شنیدن که تو از مسیر لذت ببر و تلاش کن و خودتو راضی کن بقیرو بسپار به خدایی که از رگ گردن بهت نزدیک تره و نیاز هاتو از خودت بهتر میدونه....
نکنه نا امیدی سراغتون بیاد...
امید تنها چیزیه که در عین جوونه زدن درحال خشک شدنه....
شما قراره کنکورو یه وسیله برای اینده ببینید نه تمام اینده....
زندگیتون فقط متصل به نتیجه کنکور نیست....
و ادامه داره....
به هم دیگه انرژی بدید...
و برید که انشالله بترکونید....
و کلی جشن بگیریم تو آلا.....
بازم میگم کنکور همه ایندتون نیست...
لطفا اروم باشید....
و به خدا توکل کنید.
Mr. Perfect sina bigdeli M Tg
دختر پاییز خانومِ_دوست_داشتنی مهشید حسن زاده 0 -
بقیه کنکوریهارم منشن کنید
@دانش-آموزان-آلاء -
fatemeh8181
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است🦯مرسی که این روزا با این مشکلاتی که برام پیش اومده کنارمی تنهام نمیزاری و به غرام گوش میدی و درکم میکنی :))
خداروشکر که دارمت -
ممنون انشاالله شما هم در تمام مراحل زندگیتون موفق و سربلند باشید.