خیام مردی که خیلی از ما جلوتر بود!!
-
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست -
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمهٔ زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فروخواهی شد...
-
آسمان گاویست نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مُشتی خَر بینآخ آخ این چقدر درسته
-
از تن چو برفت جان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
و آنگاه برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو
-
این کوزه چو من عاشق زاری بودی بوده است
در بند سر زلف نگاری بودا است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیاست که بر گردن یاری بودهاست -
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش...؟ -
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سربهسریم... .
-
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حل معما نه تو خوانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
تاپیک درباره شعرای دیگه ام بزنید:)
-
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
-
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت