-
%(#3b3bdb)[باسلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز:hand: 😀 ]
متن جایگزینخب دوستان از اونجایی که میدونید چندتاپیک زده شده و انشالا قراره زده بشه به امید خدا توسط دوستان😂
که اموزش یه درسی یا تست و تحلیلش گذاشته بشه ...
الان چندتا هست ...امیدواریم که بیشتر بشه.....
و از اونجایی که میخوایم آلاء رو گستـــــــــــــرش بدیم ...یه تصمیمی گرفته شد...که در صورت تمایل دوستانِ مشتاق ..به اینکه تست مینویسن با تحلیل اینا....باز میگم در صورت تمایل لطف کنن به صورت pdfدر بیارن و یه لوگوی ثابت بذاریم واسه همش ..یعنی همه ازاون لوگو استفاده کنن
یه چندتا لوگو ساختم ...دیگه دوستان نظر بدید کدومش خوبه استفاده کنیم ....
متن جایگزیناگر کسی دیگه هم خواست ، بسازه قرار بده این تاپیک رای گیری کنیم...
هرکدوم لایک بیشتری گرفت 😂
باتشــــــــکر
@دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
sohrab -
سلام
کنکوری های دی میدونم از الان زوده و شما سرجلسه هستین 😅
ولی سطح سوالات چطور بود؟
@بچه-های-تجربی-110
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-ابریشم-پرو
@تجربیا -
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلادعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاءپ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
-
به نام خالق زیـبــــــــــــــــــآیی ها
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست ( تاکید میکنم خودمون ) ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
توجه ! این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
پ ن : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂0_1534586548670_coke-smiley.gif
-
-
سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیار -
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
Ariana Ariana
Infinitie .A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
@حامد-صباحی
@حمید-صباحی
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین -
سلام
امروز یجا دیدم یه خبرو که زده بود دوشنبه هفته آینده قراره جلسه ای در کمیسیون آموزش مجلس برگزار بشه که در رابطه با تاثیر قطعی معدل و حذف عمومی هاست
شما هم شنیدین؟؟
اگه عمومیا برگرده وقت میشه بخونیم؟!
من نمی دونم اگه همه چی عوض بشه باید چیکار کنم و یکم نگرانم
و اینکه پشت کنکوری هستم و سال پیش هیچی نخوندم که بگم از قبل آماده ام و این چند ماه فقط اختصاصیارو خوندم🥲 -
-
-
هر روز قراره صوت یکی از دعا های صحیفه سجادیه رو اینجا بزارم✨
⭐با اینکه هر دعا در مورد موضوع خاصی هست اما همینجوری خوندش هم قشنگی خودش و داره
🌟صوت فارسیش رو میزارم آخه اصولا بیشرمون اینجوری دعا رو بهتر درک میکنیم
🔵امتحانش ضرر نداره 🍂دعای اول
ستایش خداوند
02_Sahifeh_Sajjadieh_Doa_1.mp3@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا -
IMG_20221105_153543_389.jpg
تمديد مهلت ثبت نام در آزمون سراسری سال 1402 (نوبت اول)سازمان سنجش اعلام کرد:
به منظور فراهم نمودن تسهيلات بيشتر برای آن دسته از داوطلبانی كه تا اين تاريخ (1401/08/14) برای ثبت نام اقدام ننمودهاند، ترتيبی اتخاذ گرديده است كه بتوانند تا روز چهار شنبه مورخ 1401/08/18 نسبت به ثبتنام خود اقدام نمايند
لازم به ذکر است داوطلبانی كه قبلاً ثبت نام خود را تکميل و کدرهگيری دريافت کردهاند در صورت تمايل می توانند تا تاريخ فوق نسبت به مشاهده و ويرايش اطلاعات ثبتنامی خود اقدام نمايند
ضمناً امکان 8 بار ویرایش اطلاعات ثبت نامی از اولین روز ثبت نام تا پایان مهلت مذکور برای متقاضیان فراهم شده است.
-
درود بر تمامی عزیزان. این تاپیک رو زدم برای اینکه هر شعری رو هر وقت یادمون اومد یا خوندیم یا جایی دیدیم، اینجا بگیم و همگی لذت ببریم ازش.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
محدودیتی هم نداره که نوع شعر چیه و از کدوم شاعر هست.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ولی خواهشا از شعرای ایرانی باشه! وگرنه دیگه هیچ محدودیتی نداره شعر ها. همه نوع شعری رو میتونید بگید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فقط یه چیز دیگه اینکه نام شاعر رو هم با یه # دکز کنید ممنون
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دیگه تک تک بچه ها رو منشن نکنم چون ممکنه که چند نفر از قلم بیفتن و اون وقت داستان داریم😂 همه بیاید اقا همگی بیاید و بعد نگید که نگفتی😆 @همه
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @انسانیا تجربی تجربیا
-
✨به نام خدایی که جهانی پر از شگفتی آفرید✨
سلام به همگی به رصدخانه آلا (یا به قول فرنگیا Observatory😒) خوش اومدید😌
خب اگه شماهم از شیفتگان نجوم و فضا و... هستید دعوتتون میکنم به یه سفر هیجان انگیز توی رصدخانه آلا🚀
احتمالا شما هم این آیه زیبا رو شنیدید: (اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفرید)
و همچنین شاید براتون پیش اومده که وقتی به افرینش جهان فکر میکنید حس عجیبی پیدا میکنید
وقتی میبینیم انسان با اینهمه ادعا شاید اندازه یه نقطه کوچیکم توی این دنیا نباشه احساس شگفتی بیشتری میکنیم
تازه اینم میدونید که خیلی از بهترین منجمای تاریخ ایرانی بودنحالا که انقدر دلیل خوشگل برای پرداختن به این علم هست میخوایم اینجا باهم یکم بیشتر درباره این علم صحبت کنیم
اگه مطلب جالبی دیدیم اینجا به اشتراک بزاریم(البته اول از صحتش مطمئن شیم)
یا حتی فیلم خوبی در این باره دیدیم اینجا معرفی کنیم
و چیزایی از این قبیلخب ببینم چراغ اولو کی روشن میکنه👀
@دانش-آموزان-آلا
@فارغ-التحصیلان-آلاخوشحال میشم ادمینا و ناظمای گرامی هم تشریف بیارن 😶
@ناظم
@ادمین -
سلام 🙂
در تاریخ نقل شده، روزی بندهی خدایی میره پیش مرد بزرگی به نام وکیع، و از حافظهی خودش میناله..
میگه خیلی داغونه وضعش و هیچ کاری هم ازم برنمیاد.
دو بیتی معروفی هست در مورد این داستان که میگه:
شَکَوتُ اِلی وَکیعٍ سوءَ حِفظی
فَاَرشَدَنی اِلی تَرکِ المَعاصی
وَ قالَ اعلَم بِاَنَّ العِلمَ فضلٌ
وَ فَضلُ اللهِ لا یُؤتاهُ عاصی
وکیع برمیگرده بهش میگه مشکل از ذهن تو نیست
مشکل از روحته! چرا؟ چون با معصیتهای مختلف کثیف شده و ظرفی که قراره علم توش جا بگیره باید تمیز باشه.حالا این کثیفی و معصیت از انرژیهای منفی که آدم به خودش میده (نمیتونم/نمیشه و..) هست تاااا کارهایی که در حق دیگران میکنه..
💡 قبل از اینکه ادامهی ماجرا رو بخونی، به این قضیه خوووبِ خوووب فکر کن!
راستی تا حالا ظرفتُ شستی؟ 😉
———————————————————
برای هممون تجربیات ناکام و از دست رفتهای
در افزایش ساعات مطالعه،
حذف حواس پرتی در زمان مطالعه،
تند خوانی توام با تمرکز،
مطالعهی نوسانی،
خستگی بعد از ساعتها مطالعه پیوسته،
و از این دست مسائل پیش اومده..اینجا جایی برای پیدا کردنِ جواب این مشکلاته در حد اندوختههام :))
البته از معجزه و شقالقمر خبری نیست
فقط قراره از این به بعد #هوشمند جلو بریم..به مطالعهی هوشمند خوش اومدید 🙂
۱) اسپم؟ نه.. ممنون!
۲) مطلب جدید کی میزارم؟ احتمالا هفتهای یک بار
۳) چرا؟ چون انبوه مطالب به درد کسی نمیخوره ! مهم عملکردنشه.. -
سلام سلام به همه رفیق های آلایی خودم امروز اومدم این تایپیک رو زدم که اگه دوست داشتین ، از مکان درس خواندنتون عکس بفرستین به با دوستانتون به اشتراک بزارین.
این وسطا اعتبارتون بالا هم بره😅😊@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-ابریشم-پرو @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @دوازدهم @یازدهم @دهم @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-ریاضی-ابریشم-پرو @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1402
-
سلام
خب چخبرا خوبین سلامتین
اومدم احوالپرسی بکنم که تعداد اعتبارتون افزایش بکنه😂😂😂
این وسط وسطا
میخواستم یک تبریک هم بگم
تولد
Felli
هست
تولدت مبارک
خب اندراحوالات این خانم
ایشون اندکی(خیلی) بی اعصاب🙂
حاضر جواب🙂
دل گنجشکی🙂
بی حوصله🙂
شوخ🙂
هستند
چیه عزیز جان؟@Felli
دروغ میگم؟
نه دروغ میگم؟؟؟😂😂
البته دختری هست که خیلی خوب به حرفای ادم گوش میده
تازه با داداشش خیلی دعواهم دارن
به همین سبب در روز تولدتون ازشما دعوت میکنم یک خاطره در تاپیک خاطره های خواهر برادری بنویسید
ببخشید که دیر شد
تا الان مشغول و گرفتار بودم
تولدت مبارک
ارزوی سلامتی
تندرستی
موفقیت
پیشرفت های همه جوره
شکست های عبرت انگیز
و نگاهی زیبا
و عاقبت بخیری
برات میکنم
دعوت میکنم از
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
انتظار کیک و این چیزاهم نداشته باشین حافظم خالیه😂 -
خــــــــــودنویس
-
.
آمــــــدبهارجان ها
-
گذاشتمش توی جیبم و رفتم همون جای همیشگی .. در باصدای قیژ بلندی باز شد .. حس کردم حجمی از هوای کهنه داخل ریه هام فرو رفت ..
به سرفه افتادم ... صدای جیلنگ جیلنگ از بالای در ورودم رو لو داد ..
میدونستم که از قبل میدونست قراره دوباره برم پیشش ..
پشت میزش نشسته بود و اخرین بسته ی دریافتی رو ترمیم میکرد ..
عینکش اومده بود نوک بینیش و موهای سفیدش ریخته بود تو صورتش ..
چی باید میگفتم ؟!
راستش .. راستش شرمنده بودم ..
لبخند زد و بدون این که سرش رو بالا بیاره گفت .. دیدی گفتم میای ؟!
شرمنده سرم رو انداختم پایین ..
خندید .. نه بلند و نه اهسته .. وسیلع ای که تو دستش بود رو گذاشت رو زمین و گفت بدش ببینم .. باز چیکارش کردی ؟!
به پته پته افتادم گفتم : به..به خدا تقصیر من نبود .. یعنی .. خودش .. افتاد ..من بهش گفتم مواظب باشه ..
پیرمرد عینکش رو عوض کرد .. سری تکان داد و گفت .. ببین بهت گفته بودم که این دل دیگه برات دل نمیشه !
هر چیزی عمری داره .. منو ببین ؟ قلب من از مال تو سالم تره !!
چند بار اوردیش اینجا منم واست درستش کردم ... اما یادته گفتم این بار اخره کع بندش میزنم ؟!ببین این ترکو ؟! این خطوط رو ببین ؟! به نظرت چندبار دیگع دووم میاره .. نه .. این دیگ کار من نیس ...از من میشنوی بزارش کنار ..
چ جوری بزارمش کنار ؟!
برات جایگزین خوب هم دارم ..
من دلم رو میخوام ن جایگزین..
کلافه شده بود .. گفت .. ای بابا من که هرچی میگم تو حرف خودتو میزنی !! ببین باباجون این دل فقط و فقط ی بار ترمیم میشه بعدش باید بری از تو اون قفسه یکی رو که بهت میخوره انتخاب کنی ..ذوق کردم .. گفتم باشه باشه ممنونم خیلی ممنونم چشم . از این به بعد دست هیچ کس نمیدم فقط میزارمش ی گوشه
زیر لب گفت .. جنس قلب تو خیلی ظریفه .. برای همین خطرناکه . . صبر کن بابا جان ببینم چیکار میتونم کنم ..
نفس راحتی کشیدم و چرخیدم سمت قفسه .. قفسه پنج طبقه پر بود از قلوه سنگ های تراش داده شده و صیقلی ..
دستم رفت سمت یکیشونو برش داشتم .. خیلی سنگین بود .. مجبور شدم دو دستی بگیرمش ..
برگشتم سمت پیر مرد و پرسیدم : این قیمتش چنده ؟!!
از پشت عینک نگاهم کرد و گفت : والا از قیمت این ترمیم ارزون تره ! البته بگم اون خیلی سفته هااا اونجوریشو نببین .. ممکنه ی مدت هم احساس سنگینی و درد حس کنی .. یا مثلا نتونی خوب و عمیق نفس بکشی ..
دریچه اشکاتم میبنده برات بابا جان .. ولی از من میشنوی همینو بردار ..نگاهش کردم .. تقریبا هم اندازه دلم بود اما سنگ تر سخت تر . سیاه تر ..
برنگشتم که نگاهش کنم .. دلم نیامد برای اخرین بار قلبم را نگاه کنم ..
گفتم : اگر اون چیزی که دستته با ارزش تره .. پس من اینو جاش برداشتم .. و بعد بدون خداحافظی از در بیرون امدم..طولانی شد نمیدونم میخونید یا نه ... شکی در تخیلی و غیز واقعی بودن داستان نیس . میتونه تمثیل باشع یا خیر ...
حس میکنم الان دیگه ذهنم ارومه -
یادش بخیر پارسال همین موقع ها بود رفته بودم کوه
-
غروب که میشود انگار کوک شده ای برای اینکه خاطره ها یادت بیایند
کوک شده ای برای دلتنگی
کوک شده ای برای غم
و چه موجود سخت جانی است دل
غروب که میشود جاده ها صدایت میکنند
غروب که میشود خورشید هم گویی دشنامت میدهد
و چ خاطره های خوشی که در غروب بی رحم ترین میشوند
و چه موجود جالبی است انسان ...
#دِلی ... -
اوقات فراغت مان را باید به گونه یی مقبول،
و با هر چیز که بتوان از آن عطر و صدای عشق را احساس کرد، پُر کنیم ...- نادر ابراهیمی
-
آرامش محض
سکوت
همین الان یهویی -
استفاده مفید از پشت جزوه فیزیک
(وی همچنان بی حوصله به سوالای فیزیک خیره میشود)
-
و به زیبایی آن لحظه ک یک عشق (آلوچه گوجه سبز) شکفت
در راه است بهار جان ها -
این پست پاک شده! -
شاید به دردتون بخوره:)
اسم درسهارو هر درسی که خواستین بخونین بنویسین
کادر پایین هم فوق برنامه و جمع ساعت و تست و چیزایی که مدنظرتونه
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @همیار @ادمین
ویرایش: کیفیتش اومد پایین
این لینک فایلویرایش2:
اینم لینک اون پایینیM.an اگه تو تاپیک مرتبطش هم بذارین که ممنون میشم
-
از سری کارهای نامربوط و رومخی که همیشه انجام میدیم:/ چون عاشقشیم/:
-
-
باغ پهلوان پور
مهریز - یزد
باز غرغر میکنم میگم : ببین اگه دست من بود همه خونه ها این مدلی بودن.
دستمو میگیره میگه : بیا بریم دلی دست منم نیست بخدا
وایمیسم نگاش می کنم.
میگم: فاطمه اگه دست ما نیست دست کیه؟
خیلی جدی نگام میکنه میگه : نمیدونم!
راه میریم میرسیم به حیاطش...
میگه: به چی فکر میکنی؟
-به اینکه چرا اونی که دستشه بس نمیکنه؟! خسته نشده؟ خودش خجالت نمی کشه؟به فکرش نمی رسه بس کنه؟!!! دلم میخواد برم نوک یه قله و بلند بگم بس کنید...
دستمو محکم تر میگیره میگه: یه روز خوب میاد دلی...میگی نه؟!
آسمونو نگا میکنم.
قشنگه:)
مشیری چقد قشنگ میگه:
شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانان آزادی
نگهداران صلح
ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم سرب داغ (...)
12فروردین98:)
-
-
@FatiJoooooni در خــــــــــودنویس گفته است:
@FatiJoooooni در خــــــــــودنویس گفته است:
پارت-اول
ببخشید مقدمش اگه طولانی شده ,:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:بنظرم این توضیحات لازمه
اولش خواستم با زبان نوشتار معیار بنویسم بعدش پشیمون شدم و تصمیم گرفتم بزارمش واسه وقتی ک قاعده بازی کلمات رو ب یاد بیارم و ازش مث قبل ترها استفاده کنم
گفته بودم میخوام قصه بگم اما قصه من , قصه من نیست
قصه ی دختر تنهاست , دختری که تنها بود و تنها موند و احتمالا تنها هم میمونه...
دخترک قصه یه دختره مث خیلیای دیگه ...
مث خیلیا خیلی چیزارو دوس داره و شیطنت میکنه ولی ی سری چیزاش با همون خیلیا فرق داره نه که بخوام بگم باهمه فرق میکنه و تکه و اینا نه..
ی دخترساده و چشم وگوش بسته ک خیلی چیزارو نمیدونست . یکی ک با الانش زمین تا اسمون فرق میکنه .
کسی که تنهایی طولانیش باعث شده نتونه ارتباط برقرار کنه و خودش قصشو بنویسه و یکی دیگه از زبون اون بنویسه شایدم خودش از زبون یکی دیگه بنویسه این چیزاشو نمیدونم .
:
داستان از اونجایی شروع میشه که دخترک قصه ما یه روزی از روزا به خودش میادو میبینه هیچ چیز مثل قبل نیست.
انگار مردم شاد تر بودن ,صدای خنده بچه ها بلند تر شده بود ,حتی درختا هم ب نظرش متفاوت تر از قبل بودن ,همه چیز قشنگ و رویایی شده بود .
اره , احساس دخترک مهربان قلمبه شده بود و او نمیدانست باید با ان چه کند . احساس انقدر مشهود و بزرگ بود که دخترک توان پنهان کردن ان را نداشت. بنابراین مجبور بود هر جایی ک میرفت احساسش راهم ب دنبال خود ببرد .این احساس چه بود خودش هم نمیدانست ..
ادامه دارد...پارت-دوم
تا قبل ازون فقط شنیده بود ی حسی هست ک زندگیرو عوض میکنهو حالا برای اولین بار تجربش میکرد.
شبااروم میخوابید.صبح ک بیدار میشد خوشحال بود .بی دلیل
هر روزی ک میرفت مدرسه براش ی تجربه جذاب جدید بود.
ی روزی از همون روزاوقتی مدرسه تعطیل شد حس کرد ی چیزی کمه! هرچی جلو تر میرفت بیشتر ب این باور میرسید ک ی چی کمه.
نبود. اره نبود اونی ک هرروز بود و بودنش ب چشم نمیومدو حالا نبودنش برا اولین بار بدمدله تو ذوق میزد..
دخترک قصه ما رسید خونه. اینبار حسش فرق داشت.ی بغضی کف دلش بود ک بالا نمیومد.پایینم نمیرفت .یجوراییود ولی انگار نه.
تکلیفش معلوم نبود با بغضه..لباس عوض کرد.لباس مورد علاقشو پوشید اما خوشحال نشد.لاک زد اما حسش تغییر نکرد اهنگ گذاشت و متن اهنگ نمک پاشید رو بغضش..
تا دوزاریش افتا ک اقااااااااا این حسه اسمش چیه و ب چ کارش میاد.
" شاید ی روزی تکستو ویس انگه رو بزارم تو تودلی میدونم تمام حس دخترک رو میگیرین ازش"
دخترک همونطور ک گوش ب انگ سپرده بود,از پنجره اشپزونه خیره شد ب خونه نقلی ته کوچه ک حالا میدونست صاحبش کیه..با صدای تلفن ب خودش اومد.تلفنی ک نوید میداد نگرانی مادربزرگ رو بابت تا خیر نوه ارشد..این شد ک دخترک قصه پرغصه من ,باحالتی منقلب راهی خونه مادربزرگ شد...پارت- سوم
تو خونه مادر بزرگ بعد ز این همه سال , برای اولین بار معذب بود.فکر میکرد همه ی جوری نگاهش میکنن.ازبقیه چشم میدزدید.
میترسید اگه کسی ب چشماش نگاه کنه,حسشو بفهمه...بفهمه نوپای عزیزش چه حالی داره؟
بی قراربود و بیقراری امونشو بریده بود.به بهانه رفتن به خونه میخواست یکبار دیگه نگاهی به خونه نقلی ته کوچه بندازه بلکه فرجی بشه اما...
تموم اونروز اتفاقی نیفتاد.
حتی وقتی پشت پنجره چند ساعتی به انتظار نشست..
اخرشب با دلشوره ب رخت خواب رفت. چشم بست و سعی کرد به خواب بره اما نرفت سرش درد بود.خواب به چشمش نمیومد. بلند شد.سیستمشو روشن کرد.هندزفریو وصل کردو اهنگ پلی کرد.کاغذو خودکاری برداشت و همین ک خودکار کاغذو لمس کرد دیوانه شد انگار. دیگه اختیارش ب دست دخترک نبودفقط مینوشت هراونچه رو که تو دل دخترک بودونبود ..همه اون چیزایی ک تو ذهن اشفته دختر میگذشت و نه...
وقتی به خودش اومد صفحه جایی برای نوشتن نداشت دیگه..
صبح بیدار شد کشو قوسی ب دستو بالش داد. تمام شب روی صندلی خشک خوابیده بود و عضلاتش گرفته بودن.
یاد شب قبل افتاد و با کرختی روپوش ب تن کرد . برنامشو با بی حواسی جمع کرد و از خونه بیرون زد.
سر کلاس چیزی از درس ها نمیفهمید و دبیرا برای اولین بار میدیدن ک شاگرد محبوب و درسخون اصلا اماده نیست.
به نظرش مزخرف ترین چیزها روی تخته نوشته و بعد پاک میشدن.
تو اخرین زنگ متوجه شد چهارشنبس و این یعنی نه تنها امروز بلکه فردا و روز بعد هم خبری از اجری پوش اخمو نخواهد بود.
برای خودش هم عجیب بود اما اخم های اجری پوش عجیب به دلش می نشست
دست تو کیفش کرد و کاغذی رو دراورد ک لحظه اخر برای دور نگه داشتنش از چشم مامان با عجله تو کیف چپونده بودش..
خوند جملاتی رو ک شب گذشته با اشک و اه نوشته بود. خوند و اشک پرشد تو چشم های قهوه ای تیره اش.
اشک پر شد و کاغذ مچاله و تو دستش فشرده...و لحظه ای بعد غلطیدن مرواریدی از تیله های شکلاتی رنگش و پاره شدن کاغذ مچاله تو دستش و ریختن خرده هاش ب روی میز ... قلبش هم مث کاغذ ... البته تو سینه غصه دارش
.
.
نمود واقعی پیدا کرده بود حس عجیب و غریبش امروز واسش و اون, نمیخواست باور کنه .. غرورش اجازه نمیداد و جریحه دار شده بود.
نمیخواست ک باور کنه واقعی بودنشو...نمیخواست قبول کنه وجودشو...تازه فهمیده بود انگار
...
مغزش انکار میخواست و دلش اصرار...
ادامه دارد... -
این پست پاک شده! -
از وقتی یادم میاد خوب بودم ..
حالم رو میگم ..
حداقل بقیه که حالمو اینطور دیدن ..
امتحان هم کردم ها ..
اما فهمیدم آدما عاشق نیمه خوبت ان ..
البته آدما هیچ وقت عاشق من نبودن ...حتی اگر بخوام منطقی باشم دوستم هم نداشتن !
فقط دلشون نمیخواست قبول کنن که ممکنه حتی منم ی روزی بد باشم ..
انگار تو ی دنیا ی چیزی کم میشد اگر من ی روز بد میشدم ...
حالم خوبه .. من خوبم .. نه بابا ناراحت چیه..درک میکنم ..
دیالوگای تکراری و تکراری و تکراری .. خودشونم میدونن که من دروغ میگم حداقل تو بیشتر موارد ... نه حالم خوبهنه زندگیم...
اخ الان گفتم خوب نیستم؟!
نه نهحتما اشتباه شده .. من خوبم شما ضربه هاتو آماده کن ..
-
اینو واسه طاها کوچولو کشیدم همراهش قصه ام گفتم خوابش برد -
-
میگن ساله خوبی میشه امسال ...........
ب تماشا بشینیم ببینیم زندگی روی خوبم داره یا نه..........