به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلام سلام 😍
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام🤩
خلاصه سلام 🤭
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد ma.a 🌺 بود
خب سوال 🙃
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟😶
اینبار یه کم فرق میکنه 🙂
چه فرقی ؟؟ 🧐
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم 😁😋
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین 🤩
@دانش-آموزان-آلاء ♥️
@فارغ-التحصیلان-آلاء 💜
@ریاضیا 💙
@تجربیا 💚
@انسانیا 💛
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
سلام دوستان وقت شما به خیر
برای اینکه یه کلاس خلاق و پویا باشه اساتیدتون چه کاری انجام میدن؟
یه کار خلاقانه که کلاس رو سرگرم کنه چه کاری هست به نظر شما ؟
سوال پرسیدن و بحث کردن و ... منظورم نیست
مثلا درس دادن از روی پاور
درس دادن از روی فیلم
مصاحبه کردن و مستند ساختن
بازی کردن سر کلاس
خلاصه کنم یه چیز خیلی خلاقانه واسه ارائه درس گردشگری اسلامی میخوام
1158234ipbspy0c8q.gif
⚡ %(#042978)[321]
📣 صدااا میاااد؟ 🙈
✨ سلام🦋 اکالی هستم با طعم بامبو 😂😍
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه 💛💙💜💚❤
pichak_net-70.png
عاغا بیایید نقاشی بکشیم لذت ببریم 😍 %(#c9009a)[نقاشی با موس]م خییلی باحاله 😂
لازمم نیس حتما نقاشیاتون ذهنی باشه فقط رفقای گلم اسپم ندید اینجا خیلی ممنون❤️🌈
من نقاشیارو جمع میکنم اینجا شاید الان پستای تکراری ببینید ولی پست جدیدم میزارم شماهام از خلاقیتاتون بزارید 😎
pichak.net-46.gif
✨ @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا⭐
✨ @دانش-آموزان-آلاء⭐
pichak.net-46.gif
1158234ipbspy0c8q.gif
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام و درود به همه 🌻❤
لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه
این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون
رو با هم به اشتراک بذاریم
و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم
و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی
پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید
و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین
دعوت میکنم از:
@soniaaa
Anzw 18
Gharibe Gomnam
@roghayeh-eftekhari
chichak am
@حامد-صباحی
@حمید-صباحی
m.hmt
@sania-Andiravan
z Gheibi
🌻🌻
و بقیه دوستان
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
توضیحات کامل درباره خوابگاه در این تاپیک !
.
42718713-37c0-4561-8704-99f1d29c2726-image.png
درود بر شما دوستان نازنین 🖐
امیداورم پاینده و تن درست باشید 🍃
در این تاپیک دعوت میکنم از دوستانی که در حال حاضر خوابگاهی هستند یا خوابگاهی بودند یا خوابگاهی خواهند شد ! تا اگر میشه این لطف بزرگ رو بکنن و تجربیات و دانسته هاشون رو به اشتراک بزارن. 🏡
خودم خیلی دوست دارم بدونم چی باید ببریم چی نباید ببریم ! و یکی از دغدغه هام اینه که خوابگاه اتو داره یا نه 😂 ! و اینکه کلا اگه نکته ای میدونن بگن.
سپاس فراوان 🙏 💙 💐
پانوشت : اگه این تاپیک پین بشه یا چیزی که به بیشتر دیدنش کمک کنه خیلی عالی میشه .
@ناظم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@رتبه-های-انجمن-آلاء
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
هفته های خوشحالی
-
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.من دوباره اومدم.امروز وقایع خوشحال کننده روز سومو مینویسم.ینی یکشنبه.اولش بگم ک دیروز عااالی بوده واسم.صبح ساعت سه ونیم بیدار شدمو تا دهو نیم حدودا درس خوندم ب این صورت ک با برنامه نیم ساعته الا پیش رفتم نیم ساعت اول ریاضی بعد دینی و عربی و فیزیک و مابقی ماجرا . ی جاهاییم ک خواب الوده میشدم ی چک افسری میزدم ب خودم ک بچه!حواستو جم کن این روزا مث شناژ ساختمونه واسه مغزت و کنکور.صاف بشین قوز نکن.خخخ نه اشتبا نکنین من دیوانه نشدم ردم ندادم ک با خودم حرف میزنم . این اتفاقا ی روش مفیده واسه بهتر شدن روحیه نسخشم خودم دادم.!!اره دیگه تا ساعت ده ونیم درس خوندم.تازه رفته بودم تو فاز استراحتو صبحونه (دیگه نزدیک بود غش کنم بعد 7ساعت بیداری.یهویادم اومد ک ماه رمضون تموم شده و میتونم صبونه میل کنم خخخخخ جوگیریه دیگه !!!ب قول ی بزرگی:ادمو سگ بگیره جو نگیره!!!بزرگوار دیگری ب برق سه فاز اشاره داشتن حتی) داشتم چی میگفتم؟اهان اره وسط صبونم یهو تلفن زنگ خورد.از اونجایی ک خونوادمون پرجمعیته همیشه یکی دوتا بیسیم چی دم دست داریم !تا اومدم ب خودم بجنبم خواهر کوچیکه ک معرف حضورتون هستنباهوش خارقالفوقالعادشون گوشیو برداشتنو بعد چن مین سروکله زدن با داداشم گوشی تلفن رسید دست داداشم و همینطور ک محمد در تلاش بود بفمه کی پشته خطه و از اونیکی خواهرم پس گردنی نوش میکرد من رسیدمو تلفن بدبختو از دست این سه تا گودی نودی نجات دادم و کاشف ب عمل اومد ک بعله دوست جانم رفیق شفیقم فاطمس از همینجا بهش سلام میکنم :سلام جیگر!!1ماچ!!!بعله با این تلفن ب سمع و نظرم رسید ک قراره بعد از ظهر عملیات خطیر چتربازی رو ب صحنه اجرا دربیاریمو چتر شیم خونه اونیکی دوستم ک دست برقضا اونم فاطمس!!خلاصه بگم ی دوش و تعویض لباسو لاک و ی نیمچه ارایشو ایناو بعد راه افتادم در نیمه راه ب دوستام وصل شدمو رفتیم خونه فاطمه اینا سرراه ی شیرنی تر خریدیمو رفتیم خونشون .چون کسی نبود خونشون تا اخرشب باهم بودیمو کارای مسخره ای انجام دادیم درکل خیلی خوش گذشت اخرشم تصمیم گرفتیم صبا 5تایی بریم پیاده روی .درسته خونه عموی مامانم بود ولی یکم استرس گرفتم اخر شب ک بابام نگه چرا بی خبر اینهمه دیر اومدی .اما اومدم دیدم خوابه بنده خدا!!!با مامانم کلی ب استرس من خندیدیمو با خستگی رفتمو خوابیدم.
ی تاخیر ناجوری افتاد بین نوشتنام و مجبوری خوشیای امروزو فردا مینویسم ک ترتیبش بهم نخوره.
تادرودی دیگر بدرووود -
روز چهارم
در جهت توبه نامه باز به دامان این محفل بازگشتم ولی در طی گشت گذار ها یاد سخن عکاس اول تاپیک افتادم که تاکید کردن اینجا خاطره ننویسیم و تنها در جملات کوتاه خوشحالی ها رو بگیم ما هم همینکارو میکنیم
*اولیش که صبح مدرسه داشتمو اصلا چیز خوحال کننده ای نبود ولی راه مدرسه که راهی در بین بیابان و صحرا و جنگل و کوه و رودو باتلاق و باقی است صبح ساعت هفت اونم با دوچرخه خیلی چسبید
*دومی اینکه البالو ها رسیدناونم تو حیاط مدرسه و منم فرصتو غنیمت شمردم تا تونستم خوردم
*سومی اینکه نها. املت داشتیم
*بعد از ظهر شذید خوابیدن
*بعدم کتابی که تازه شروع کرذمو خوندم کلا کتاب خوبیه خیلی وقت بود از فضای رمان دور بودم
شبم یکم ماینکزافتو و کتاب الانم اینجا -
خب این از روز پنجم:پست روز چهارم ماشالله بدون غلط بود
امروز تولد بابام بود خب این بزرگترین خوشحالی
صبح بازم هوا عالی بود اردکا هم داشتن تو اب شنا میکردن
به این منظور که کمی تحرک داشته باشم کمی بدمینتون بازی کردم کلا فرد ورزشکاریم:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
بعد از ظهر همه چی رو ول کردم خوابیدم اینقد خواب دیدم خسته شدم کلا خیلی خیلی زیاد خواب میبینم و برخلاف خیلیا ازش خوشم میاد
بعد بیدار شدم درس خوندم یعنی خودمم از خودم خجالت میکشم ولی واقعا چاره ای نداشتم دلم میخواست کلا تستای ریاضی و فیزیک حالمو خوب میکنه
امروز یه روش و حالت خوب پیدا کردم واسه کتاب خوندن چون معلمولا خیلی متغییر میخونم و حالتای کتاب خوندنمم بدن ولی این یکی بهتره ارزوم اینه به یکی پول بدم کتابو تو هوا بگیره من بخونم
اسممو دادم به ناسا ببرن به مریخ
شبم که کیک و بستنی و دور زدن -
سلام امروز روز پنجمو ثبت میکنم .از صبح ک بیدار شدم تا حدودا 8یا9شب هیچ خوشحالی نداشتم
ساعت 9فاطمه زنگ زد صحبت کردیمو یکم ازون حال بغضی دراومدم
دومیش اینکه تصمیم گرفتیم شامو ببریم حیاط بخوریم ( خونمون اپارتمانیه برخلاف خونه های دیگه ی محل و حیاطمون جداس و من ازین متنفرم ک برای رفتن ب حیاطمون باید شال بپوشم برم اول تو کوچه ) مث حیاط ندیده ها رفتم ب حیاطو مام گرامم و شوی عزیزش (بابای گلم )هوس کردن دوتایی جیک جیک کنان برن ماشین بشورن خخخخ
منو اجیمم با اهنگای شاد جدید کلی رقصیدیمو دل پسرای همسادمونو شکستیم خخخخ
و شام پرافتخارمونم ریانباشه املت بود!!! حالا انگار چی هس.ک 12/5میل نمودیم و من امروز برای پیاده روی خواب موندمو فاطمه رو معطل کردم کلی!
چهارم اینکه ی اهنگ خوبو تاوقتی خوابم ببره گوش دادم نمیدونم میشه اینجا پستش کرد یا نه پس فقط اسمشو میگم
:
arcade from Duncan Laurence -
سلام به همگی
از اول روز بخوام بگم اولین خوشحالیم مربوط میشه به اینکه امتحانو قبول میشم
۸ تا سوال داده بود هر کدوم ۲.۵ نمره بعد یه سوالایی
مثلا سوال اول فرق ایمان و عمل با عمل و ایمان
همه رو از خودم نوشتم
بعدش اومدم خونه به لطف ابجیم دو سه تا سینمایی خنده دار ایرانی دیدیم کلی خندیدیم خیلی خوب بود
بعدش با افتخار برا ابجیم سایت آلا رو توضیح دادم و روش کار کردن رو که دهم رو اگه خواست پیش خوانی کنه بهش یاد دادم چه شکلی دانلود کنه
البته من که می دونم از این پیش خوانیا نمی کنه
راجبه انجمن هم که از قبل خبر داشت گفت منم دیگه کنکوریم از امسال میامگفتم بشین سنگین سرجاتاز این حرفا هم نزن جَوِش خوبه اعتیاد میاره گفت تو پس چرا خودت هر روز اونجایی
راجبه خواستگاری داداشمم که دیشب گفته بودم فرداست
میخوام به برادرزاده ایندمدرس یاد بدم هرکی فش عمه داد بزنه دهنش
از همه بیشتر ذوق دیدن زن داداشمه
بعدشم رفتیم خرید واسه فردا
و همین:)
اینا هم واسه شما
-
روز پنجم
امروز عاذی بود ولی روز عادی منم پر خوشحالیه
صبح دیر پا شدم با دوچرخه رفتم مدرسه بام اردکا داشتن شنا میکردن اصلا از اونا خیلی خوشم میاد از این طرف رودک(رود کوچک) جوجه ها میرفتن تو اب از اون ور میومدن بیرون
از اونطرفم بوقلمونا جمع بودن منم وایساده بودم صدا در میاوردم اونا هم جواب میدادن
تو مدرسه جمع شدیم دوغ خوردیم دو زنگ خوابیدیم
بعد از ظهر عین خرس خوابیدم
تو خواب داشتم اسب سواری میکردم
بیدار شدم رفتم یه چند ساعتی درس خوندم
بعدم که تو دلی قیامت شد -
خب روز دوم
راستشو بخوام بگم دیشب اصلا روز جالبی نبود️و تلاش منم برای جالب کردن دیروز بی فایده بود
ولی خبر خوبش این بود بعداز مدت ها ناهارو من درست کردمکشک بادمجون(خدایا این خوشحالیا رو از ما نگیر️)
بعدشم یکمم درس خوندم
راستی خواستگاری داداشم اصلا جمعست ولی من چون روزا رو قاطی کرده بودم فک میکردم دیروزه️
بعدشم کلی کارتون دیدیم سه نفری:)خیلی خوب بود
از این به بعد دلم بگیره میرم کارتون میبینم نمیام انجمن
یکی از خوشحالیای دیگم مربوط میشه که یکی از دوستای دانشگام برای اولین بار از بیوم رو تل تعریف کرد️ این بود:طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی/صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست..
یکی از دوستای دبیرستانم برام یه شعر فرستاد که خیلی خوشحالم کرد
همیشه بهم میگه تو عشق منیمنم تعمیم دادم شعرشو دیگه️البته اون به همه میگه
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه تر
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شودخوشحالی بعدیمم مربوط میشه به اینکه تصمیم گرفتم از امروز تا اخرین روز امتحانا فقط درس بخونموالا من بیوفتم کی میخواد جواب بده🥺
۵ روز بعدیشو بعد امتحانا می نویسم
-
حس می کنم از وقتی که دیدمش.....متحول شدم
خانوم ، پاک ، با حیا ، نجیب ، صبور،سنگین........
یکی از قشنگترین خوشحالی هاییه که تا حالا داشتم
افرین به خونوادش که همچین دختری تربیت کردن
اینجور دخترا خیلی کم پیدا میشن توو جامعمون
خیلی خیلی کم.....نایاب.....
از ته دلم بهش افتخار می کنم
انگار شده مثل یه الگو برام
میخوام زندگیمو از نو بسازم یه ادم جدید
امروز فهمیدم که خیلی از ارزشهامو با بیراهه نادیده گرفتم
مهم اینه هنوزم نفس می کشم یعنی راه برای جبران هست....
دلم می خواست حس خوب الانمو بیام اینجا منتقل کنم
به معنای واقعی کلمه همه چی تمام بود
هر دو خونواده همدیگه رو پسندیده بودن و خونواده یعنی همه چیز.... -
روز ششم
صبح ساعت 7 رفتیم پیاده روی و هرکسی رو ک ممکنه از جدوابادو مزاحمو اینا رویت کردیمو خندیدیم
انقد ک رانندگان گرام گردنشونو برا شناسایی کج میکردنم فاطمه اعصابش خورد شدو هرکی اینو تکرار میکرد میگف شناختی؟
اون اخراشم ی مزاحم قدیمی و اشنارو دیدم ک نگاهش هم منو ترسوند و هعم ی حس عجیب داد بم ک باورش سخت بود .دربرابر حجم عظیم فحش های رکیک فاطمه ب اون من فقط سکوت کردم تا خدایی ناکرده سوتی ندم پیشش
شبم رفتیم شهر بازی و کلی ترسو خنده .ترسهاش مال من بود خنده هاش مال خونواده
سوار کشتی صبا شدم خیلی بد بود اجیم هر هر میخندید و من میگفتم خدا لعنتت کنه فائزه:face_with_open_mouth_cold_sweat: :disappointed_but_relieved_face:
ی پسره احمق از روبرو جو میدادو تمام معصومینو با لحن اوا خواهری صدا میزد جوری ک گفتم اب قند لازمه
اونطرف ردیف اخر یکی نشسته بود رو لبه کشتی و با بالارفتنشون حس میکردم الان قل میخوره میفته روما
میله ایمنیشم خراب بودو هی باز میشد فک میکردم هر لحظه ممکنه بیفتم بیرون هردفه بالا میرفت پاهام طوری میلرزید ک صدا بندری میداد
درکل خوش گذشت -
خب روز ششم
کم کم مهمونای بعد از من دارن ازم رد میشن
۱)صبح زود پا شدم یکم درس خوندم
۲)امروز اردکارو ندیدمdlrm اون عکسی که تو دلی ریپلای زده بودین قو بود واسه ما اردک و غازهکلا صدای بوقلمونا تو گوشمهخوشحالم که همچین دوستایی دارمحتما اونا هم دلشون واسه من تنگ شده
۳)نهار قرمه سبزی
۴)بعد از ظهر یکم درس خوندم بعدش پسر خالم اومد pes بازی کنیم منم که مدعیاز عید بازی نکردم زدم باختمخوشحالمکه دل یه بچه رو خوش کردم
۵)شبم که داشتم یه قسمتی از کتابو میگشتم بعد کتابو باز کردم دیدم لعنتی حتی موضوع هاشم یادم نیس اینطوری شد که دارم عوض کتاب خریدن همونا رو میخونم -
سلام خوبین خوشین سسلامتین؟واپسا کنکور چطوره؟اهم اهم فک میکردم تموم شده ی سر اومدم لایکامو چک کنم دیدم اخرین نوشته مربوط ب روز ششمه.ازبس ماشالله لایک کردین یادم نبود.برای این که خیلی کهنه نباشه خوشحالی روز دوشنبه رو مینویسم.
اقا ا اموزشگاه تماس گرفتن گفتن ک ساعت 6 پاشو بیا سر کلاس شیمی . ازاون ورم خبر رسید خاله هام (خاله های مامانم اخه خودم ندارم خاله)دارن میان هونه مادرجونم یهویی مام من رفت اونجا با ابجبم ک تمیز کاری کننو اینا بعد بیان خونه اماده شن.ک ی ربع بعد مامم زنگیدو گف ک اومدن. دخی خاله هم ک نیومده بودو منم نرفتم حسش نبود خونه موندمو یکم سرموگرم کردم تا ظهر با ققنوس هم کلی حرف زدیمو اینا وسط بحث بودیم ک زنگ زدنو مامم کلی دعوام کرد ک کجایی پس؟؟؟؟؟داریم نهار میخوریم.ی خداقسی با فاطمه و(ققنوس )سیستمو خاموش کردم ک بابام اومد خونه و من از همه جا بیخبر گفتم بیا بریم نهار خونه مادرجووون
خلاصه رفتیمو مامم خیلی استقبال نکرد نگو جمعشون زنونه بوده!!خخخ منم سوت زنان رفتم داخل.بابام میخواست تو حیاط بخوره نهارشو بیسرصدابره ک خاله ها گفتن در این صورت اونا هم تو حیاط تحصن میکنن!!!خلاصه نهارو خوردیمو تا ساعت4 دخی خاله نیومد ک نیومد منم رفتم خونه و یکم دور خودم چرخیدمو کتاب خوندم و بعد اماده شدم .ی تیپ زدمو رفتم کلاس.اونجا بود ک فهمیدم ی سری ادم قزمیتم همکلاسن باهام امثال و خورد تو پرم راسشو بخواین.ادمای مزخرفی بودن.پامو ک تو کلاس گذاشتم صدا جیغ دخترا گوشمو کر کرد . دلم خیلی برا دوستام تنگ شده بود.فکرشم نمیکردم انقد گرم استقبال کنن.دوباره خبر رسید ک سانس 3 ساعتس .وسط سانس رئیس اموزشگاه اومدو گف ک از مهر اموزشگاه دخترونه پسرونه ما میریم ی شعبه دیگه.فقط خدا میدونه چقد خوشحال شدم.بچه درسخونا(یکی دوتا از پسرا) و صد البته اون تعداد قزمیت مذکور ازکلاسمون جدا میشدن و من ب روزای اوج خودم بر میگشتم بالاخره!!!!!!!!استادمون ی پیر مرد بسیار بسیار مهربوون بود.من ک همون جلسه اول عاشقش شدم خیلی خوب و کامل درس میداد.ی سری از تستارو جواب دادمودرست بودنو استاد ازم تعریف کردو نمره شیمی مو پرسیدومن با افتخار از بیست خوشگلم یاد کردمو حرص بچه درسخونا درومده بودومن شدید کیف میکردم خخخخ خبیثم خودتونین!!!ساعت 9/5هم خسته و کوفته تا رسیدم گشنه خوابیدم.و حس خوبی داشتم چون چندروز بود ک واسه کنکور شروع ب خوندن کرده بودمو اماده سر کلاس حاضر شده بودم! -
romisa در هفته های خوشحالی گفته است:
حس می کنم از وقتی که دیدمش.....متحول شدم
خانوم ، پاک ، با حیا ، نجیب ، صبور،سنگین........
یکی از قشنگترین خوشحالی هاییه که تا حالا داشتم
افرین به خونوادش که همچین دختری تربیت کردن
اینجور دخترا خیلی کم پیدا میشن توو جامعمون
خیلی خیلی کم.....نایاب.....
از ته دلم بهش افتخار می کنم
انگار شده مثل یه الگو برام
میخوام زندگیمو از نو بسازم یه ادم جدید
امروز فهمیدم که خیلی از ارزشهامو با بیراهه نادیده گرفتم
مهم اینه هنوزم نفس می کشم یعنی راه برای جبران هست....
دلم می خواست حس خوب الانمو بیام اینجا منتقل کنم
به معنای واقعی کلمه همه چی تمام بود
هر دو خونواده همدیگه رو پسندیده بودن و خونواده یعنی همه چیز....بالاخره این دو تا جوون هم بهم رسیدن:)
ممنونم از همه ی اونایی که دعا کردن:)