سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
هاعییی بر شما ای هم کنکوریای من😂
چخبررر؟ خوبین؟
آقا داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج نزدیک میشیم..
یعنی دیگه امروز فرداست که با استرس وارد سایت میشیم، هی منتظر لود شدن سایت میمونیم، آب دهنمون خشک میشه دست و پامون سرد میشه حتی ممکنه انگشتامون بلرزه، تا اینکه بالاخره اون عبارتو میبینیمش...
شما رو نمیدونم ولی این روزا ذهنم پر از سواله...
شاید مهم ترینشون ک احتمالا برای شما هم همینه اینه که: قراره با چه عبارتی رو به رو شم؟ مردود؟ قبولی؟ قبولی چی؟ قبولی کجا؟ قبولی کِی؟
و از اینا گذشته.. هر یک از این عنوان ها قراره برام چه سرنوشتی رقم بزنه؟
گیریم که رسیدم به خواستم... تهش که چی؟ یعنی قراره ی اینده گل و بلبل مثل همونچیزی که خیالپردازیشو میکنم داشته باشم؟
و یا اگه نرسم، قراره سرنوشت شومی داشته باشم؟
ایا اصلا قراره به قولی: "خواست و قسمتم یکی باشه؟"
شما چه سوالایی ذهنتونو درگیر کرده و باعث میشه نگران باشین؟
بیاین باهم حرف بزنیم :>
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 @بچه-های-ریاضی-کنکور-1403 @انسانیا @تجربیا @ریاضیا
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سیاهچالهها
مقدمه
طبق نظریه ، نسبیت عام ، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم لا وارد شده باشید ستاره رمبیده دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت لا وارد شده باشید کرم چاله یا پل انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر چه لا وارد شده باشید ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۳۹ اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم پاشیدن بزرگتر از ۲.۳ برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از ۱.۰۱۶ تن وزن پیدا خواهید کرد.
تصویر
وقتی که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از ۱۵۰۰۰ میلیون تن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود، میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس میزنند. اول از روی جرم سحابی برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود در یک خوشه ستارهای مریی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد است. راه دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند. به هنگام سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری کافی نخواهد بود.
در سال ۱۹۷۱ یک دانشمند انگلیسی به نام لا وارد شده باشید استفن هاوکینگ< عنوان کرد که این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین لا وارد شده باشید انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
سیاهچالهها میتوانند وزن از دست بدهند.
مقداری از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده لا وارد شده باشید شعاع شوارتز شیلد ستاره به ذرات ماده تبدیل میشود.
ممکن است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند، برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته نمیشود.
هر چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما خواهد بود.
سیاهچالههای کوچکی که ۱۵ میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند، حساب کرد.
انواع سیاهچاله
۱- شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
۲- رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
۳- کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
۴- کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقهای دارد.
به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است، شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط لا وارد شده باشید طوفانهای ستارهای خود ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود. این حالت برای اولین بار در لا وارد شده باشیدستاره دوتایی (دجاجه۱-x) مشاهده شده است. احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) ۳۰ کیلومتر است و برای تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است:d
از سایت آکادمیک
هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
dlrm در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماکروفاژ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماکروفاژ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره
ادامه بده مزاحم اوقات پربهره ی شریف نشیممراحمی عزیزدل
چ غلطی کردم صداش زدم اصلانا
برو اهنگتو بخون اصلا دیگم نیادل ای دل دل ای دل ای دل تو خریداری نداری
عا ماشااااااااااااالااا
جوووون
-
@UNIQUE7 اره دیگه به قول بابام چقد کم خرجم من
جدی از بچگیم دوست نداشتمش -
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
dlrm در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماکروفاژ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماکروفاژ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بهاره
ادامه بده مزاحم اوقات پربهره ی شریف نشیممراحمی عزیزدل
چ غلطی کردم صداش زدم اصلانا
برو اهنگتو بخون اصلا دیگم نیادل ای دل دل ای دل ای دل تو خریداری نداری
عا ماشااااااااااااالااا
جوووون
نفرین به تو ای دل دل غافلللللللل
-
عیب نداره از اثرات نزدیک شدن به سال جدیده:/
-
@UNIQUE7 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
dlrm واااقعا...
یادم باشه ازاون زنبیلات منم بگیرم...
آره...دمپائی پارتم خیلی چشم ندازبود...
بالاشهردمپایی پاره مده یاذلیل مرده تحریماش تااونجاعم کشیده شده؟خدایی دلت نخواد اینجام مده
اون پیرهن گلگلیه خوشگل بود؟
طلایی خال خال بنفش این شلوارم بود البته -
این مقاله زیر رو ببینید چیز خوبیه بنظرم:
مقاله
مقدمه
معمولاً تا زمانی که انسان احساس جوانی میکند به نحوی به زندگی مشغول میشود که گویی برای همیشه زنده و جاوید باقی خواهد بود. لکن تمامی انسانها از آن رو که جان دارند، روزی جان خویش را از دست خواهند داد. به عبارت دیگر تنها میتوان از جملهی: «من خواهم مرد» اطمینان حاصل کرد. چنانکه میدانیم مرگ بر اساس قواعد اتفاق نمیافتد بلکه همچون دزدی در شب حمله میکند. بنابراین وظیفهی انسان یا بهتر است بگوییم فیلسوف این است که پیش از ورود دزد مرگ به خانهی حیات، آمادگی لازم را برای گزینش بهترین واکنش داشته باشد. البته هدف فیلسوف نه بیشتر بودن بلکه بهتر بودن است و مدت زمان زندگی برای او مهمتر از چگونه زیستن نیست.
در ابتدای کار میتوان مرگ را به سه معنای نیستی، فقدان آگاهی و انتقال بخشی از وجود (روح) از یک جهان به جهان دیگر به کار برد. در قسم اول و دوم مرگ یک مفهوم تهی است چرا که خلاف زندگی عینیت ندارد. همچنین مرگ، همواره مرگ دیگری است و به همین دلیل نمیشود تعریفی از آن ارائه کرد و دستیابی به یک تعریف واحد دور از انتظار خواهد بود. آنچه مرگ را ناشناخته و ترسناک جلوه میدهد ناگهانی بودن است. گرچه امروزه میتوان به طور تقریبی زمان مرگ موجودات زنده را تخمین زد اما آگاه نبودن از آنِ موجبات اضطراب و افسردگی آدمی را فراهم میآورد. در همین راستا یکی از اساسیترین پرسشها میتواند این باشد: چطور میشود در میان زیستن با مرگ کنار آمد؛ به نحوی که نه آینده را کاملاً نادیده گرفت و نه برای گریز از احساس پوچی به خیال بافی پناه برد؟ بدین معنا فلسفهورزی پیوند ژرفی با مرگاندیشی دارد؛ چرا که هر متفکری که به هستی بیندیشد در حقیقت به نیستی نیز میاندیشد. بر این اساس نگرش ما در این خصوص میتواند به زندگیمان معنا بخشد و یا آن را از معنا ساقط کند.
یکی دیگر از پرسشهای بنیادینی که انسان همواره با آن روبهرو بوده، این است که آیا به راستی مرگ پایان زندگی است؟ و یا اینکه نوع دیگری از هستی را پیش رویمان میگشاید؟ این مسأله مهمتر میشود اگر بدانیم امروزه به تبع متزلزل شدن مبنای ارزشگذاری در فلسفهی معاصر، تبیینکنندگان مرگ و کسانی که به حیات پس از مرگ اعتقاد دارند، اعتبار فلسفی سابق خود را از دست دادهاند؛ لذا ضروری است به نحو جدیتری به مرگ بیندیشیم و موضع خود را در قبال آن روشن کنیم و با پرسشهایی از این دست روبهرو شویم. پرسشهایی که به ندرت پیش از قرن بیستم مطرح شدهاند: آیا مرگ انسان با مرگ سایر موجودات زنده متفاوت است؟ آیا مرگ و زندگی معنای ثابتی دارند؟ آیا میشود از اگزیستانسی سخن گفت که میان مرگ و زندگی است؟ آیا مرگ انسان دقیقاً برابر با مرگ جسمانی است؟ و یا اینکه مرگ چگونه با ذات و ماهیت انسان ارتباط برقرار میکند؟
معنای مرگ در تاریخ اندیشه بیشترین قرابت را با این سخن سقراط در رسالهی فایدون افلاطون داشته است: «فیلسوفان در کار چگونه مردناند و تلاش میکنند تا روح را از زندان تن رها سازند».[1] اما فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم و نامآشنا میان جامعه فلسفی ایران، صاحبان چنین اندیشههایی را «واعظان مرگ» مینامد و نظراتی از این دست را نکوهش میکند.
این مقاله برآن است تلقی نیچه را در این خصوص ارزیابی کند و مرگ انسان را از دریچهی نگاه او نظارهگر باشد و دریابد منظور نیچه از بهنگام زیستن و «بهنگام مردن» (مرگ خودخواسته) چیست؛ آنجا که فیالمثل در بخشی از کتاب چنین گفت زرتشت با عنوان مرگ خود خواسته میپرسد: «براستی آن که بهنگام نمیزید چگونه بهنگام تواند مرد؟»[2] چنین هدفی مستلزم آن است که ابتدا طرحی از ابرانسان ترسیم شود زیرا ما در پی فهم مرگ ابرانسانیم؛ نه هرگونه مرگی و نه هر نوع انسانی. ابرانسانی که نیچه معنای انسانیت را در آن میجوید، انسانی است که بر خویش مسلط شده و ارزشهایش را شخصاً خلق میکند. ابرانسان با درکی که از محدودهی آزادیهای خود دارد و ارادهای که به قدرت معطوف است، به سوی کمال گام مینهد و با توجه به شرایط به زندگی آری یا نه میگوید. پس از این است که میشود پرسید این نماد «فرا اخلاقی» چگونه میمیرد و چگونه میبایست بمیرد.
امروزه عموم مردم، خودکشی را با بیماریهای روانی مرتبط میدانند و بیشتر از آنکه آن را چونان امری فلسفی در نظر بگیرند به تفاسیر روانشناسانه و جامعهشناسانه توجه بیشتری نشان میدهند لکن آلبر کامو در کتاب افسانه سیزیف و در ذیل عنوان پوچی و خودکشی میگوید خودکشی تنها مسألهی فلسفی واقعاً جدی است. تشخیص اینکه زندگی ارزش دارد یا به زحمت زیستنش نمیارزد، در واقع پاسخ صحیح است به مسألهی اساسی فلسفه و باقی چیزها مسائل بعدی و درجه دوم را تشکیل میدهند.[3]
مرگ خودخواستهی نیچه با تلقی ویژهای همراه است و با هر آنچه متفکران پیش از وی از مرگ، مرگ خودخواسته، خود و یا انسان میفهمیدند، تفاوت چشمگیری دارد. در این راستا طرز نگاه نیچه به این موضوع میتواند تعارض مهمی با سنت اخلاق دینی و حتی فلسفهی سقراط یا بهتر است بگوییم فلسفهی یونانی و قرون وسطایی داشته باشد چرا که هر دوی اینها یعنی دین و فلسفهی سقراطی، خودکشی را امری ناپسند میدانند. اگر معتقد باشیم که انسان کاملاً در تعیین لحظه و چگونگی مرگ خویش آزاد است، مسلماً این امر بر جامعه و روابط انسانی اثرگذار خواهد بود و اگر قوانین و قواعد اخلاقی که از دیروز تا امروز بخش مهمی از زندگیمان را تشکیل میدهند در معرض نابودی باشند – همانطور که نیچه نیز در آثارش بیان کرده است- نسبیاندیشی ناشی از توجیه کردن قضاوت فردی در خصوص آنِ مرگ خود، پایههای اخلاق و به تبع آن جامعه را پیش از پیش سست خواهد کرد.
آخرین نکته آنکه در میان منابع تألیفی پارسی کمتر به معنای فلسفی مرگ پرداخته شده است و البته این مقاله میکوشد بر مرگ خودخواستهی نیچه تمرکز و نتایج و شرایط امکان تحقق آن را بررسی کند و اگرچه به طور کلی درخصوص اندیشههای نیچه سخن بسیار گفتهاند لکن در این حوزهی خاص و با توجه به زاویهی دید این پژوهش، کار جدی و عمدهای صورت نگرفته است. با این حال میشود به گزینش سخنان نیچه در باب مرگ و با نام دربارهی مرگ و مرگ اندیشان، توسط داریوش آشوری در فصلنامه ارغنون (1388، مرگ، مجموعه مقالات ،27 و 26، سازمان چاپ و انتشارات، تهران) اشاره کرد.ابرانسان
ابرانسان ترجمهی واژهی آلمانی Übermensch، Über به معنای ابر، فرا، فوق و Mensch به معنای مرد یا انسان است. در زبان انگلیسی برخی آن را Superman و برخی دیگر به Overman ترجمه کردهاند، اما چنین به نظر میرسد که قسم اخیر به مقصود نیچه از این اصطلاح نزدیکتر باشد. گرچه میان مفسران در باب چگونگی ترجمهی Man یا Mensch اختلاف نظر وجود دارد، اما از آن جهت که دستاورد این نوشتار میتواند در حوزهی انسانشناسی فلسفی لحاظ شود، کلمهی انسان را بر مرد ترجیح دادیم و وارد مباحث حاشیهای و جنسیتی نشدیم.
براساس آثار نیچه، ابرانسان چنین توصیف میشود: انسانی که از گذرِ گذشته، محدودیتها و آزادیهای حال خویش را میشناسد و به آینده چشم میدوزد. آنکه آنی به هر آنچه تاکنون اعتماد کرده بود بیاعتماد میشود و خود ارزشها و قوانین زندگیاش را از نو و یا باز میسازد. خواست ابرانسان از خود او نشأت میگیرد؛ هرچه قدرتش فزونی یابد، بیشتر خواهد خواست و بیشتر برای آنچه خواسته است دست به عمل خواهد زد. والایی و قدرت ابرانسان به روان او محدود نیست بلکه جسمش را نیز در بر میگیرد. چیرگی برای او هدف نیست بلکه وسیلهای است تا تمامی جهان را برای اهداف خویش به خدمت گیرد. ابرانسان، هیچ نوع باید و نبایدهای تاریخی _ فرهنگی را برنمیتابد چرا که اخلاقیات مرسوم لزوماً برای سعادت او طراحی نشدهاند. او از انسان فراتر میرود، فرای اخلاق میاندیشد و عمل میکند؛ بدین منظور اهل خطر کردن است چرا که هر خطر بزرگ برای او ملاک سنجشِ درجهی نیرومندی و شجاعت شناخته میشود.[4]
مارتین هایدگر در زرتشت نیچه کیست؟[5] ابرانسان را کسی معرفی میکند که از انسانیت پیشین و معاصر فراتر میرود و بدینسان در حال گذار است. به این معنا او پلی است و نه غایت و آنچه در این گذار مهم است، سه مرحلهی: آنچه انسان از آن دور میشود، خودِ گذار و آن چیزی است که شخص به سوی آن روان است. ابرانسان در اوج وضعیت تراژیک به خود و به زندگی آری میگوید و از تحمل درد و رنج نیز لذت میبرد! چرا که نیچه معتقد است گیاه انسان آنجایی قویتر به بالا میروید که پیوسته در شرایط متضاد و خطرناک باشد![6] بنابراین ابرفضیلتها در شرایط متضاد و بعضاً متناقض پرورش مییابند و باید انتظار داشت توضیحات و توصیفات نیچه در این خصوص نیز متناقض به نظر آید چرا که متناظر به موقعیتهای گوناگون است. در نتیجه «مفهوم ابرانسان به معنای عالیترین درجهی پرورش و یکپارچگی قدرت عقلی، نیرومندی شخصیت و اراده، استقلال، شور، ذوق و تنآوری است. میشود گفت که او انسانی بس فرهیخته تواند بود با مهارت تمام در کارهای بدنی، بردبار اما از سر قدرت و هیچ چیزی را ناروا نخواهد شمرد مگر ناتوانی را، خواه در زیر صورت فضیلت باشد یا زیر صورت رذیلت، انسانی یکسره آزاد و مستقل که به زندگی و جهان آری میگوید.»[7]
اما باید توجه داشت در اندیشهی نیچه، هر انسانی در بستر تاریخی، فرهنگی، خانوادگی و فیزیولوژیکی خاص خویش پا به جهان میگذارد و گرچه همه میتوانند با توجه به امکانات خود حدود آزادی خویش را بشناسند و براساس آن خود را از اندیشههای پیشینِ به ظاهر موجه رها کنند و راه تعالی را بپیمایند، اما رسیدن به ابرانسان نیازمند خاستگاه مکانی-زمانی ویژهای است. همانطور که در کتاب غروب بتان آمده: «مردان بزرگ برآمد مجموعه عوامل سالها انبان شدهاند و ظهورشان ناگهانی است».[8]ابرانسان زرتشت
در اینجا لازم است به جایگاه کتاب چنین گفت زرتشت نیچه در طرح و بسط مفهوم ابرانسان اشاره کنیم. در این کتاب، زرتشت که از فرزانگی خود به تنگ آمده و از کوه خویش به نزد مردمان میآید، نقش آموزگار و نوید بخش را ایفا میکند. او پیش از هر چیز از «مرگ خدا» خبر میدهد تا زمینه را برای آموزاندن ابرانسان - جانشینی برای الوهیت- فراهم کند. البته نباید چنین پنداشت که زرتشت و نیچه و ابرانسان یکی هستند چرا که در واقع نیچه شخصیت زرتشت و زرتشت ابرانسان را خلق کرده است. شاید پیشگفتار این کتاب خود به تنهایی بهترین پاسخ برای پرسشهای ما باشد. به عنوان نمونه جملهای از آن به خوبی تمایز انسان و ابرانسان را در نزد نیچه نشان میدهد: «بوزینه در برابر انسان چیست؟ چیزی خندهآور یا چیزی مایهشرم دردناک. انسان در برابر ابرانسان همین گونه خواهد بود.»[9]
زرتشت ابرانسان را معنای زمین میداند؛ کسی که آیندگان را بر حق میکند و گذشتگان را نجات میبخشد زیرا میخواهد جان بر سر کار کنونیان نهد.[10] انسانی که در مقابل «آخرین انسان» میایستد. آخرین انسان، خوار شمردنیترین انسانهاست، کسی که همه چیز را کوچک میکند، نه میخواهد فرمانروا باشد و نه فرمانبردار. میخواهد با دیگری یکسان باشد و یکسان هم هست. چنین میانگارد که پیش از او، همه دیوانه بودهاند. انسان واپسین گمان میکند راه رستگاری را کشف کرده است و به همین دلیل از وجود خویش لذت میبرد؛ کار را مایهی سرگرمی خود میداند و البته مراقب است تا این سرگرمی طاقت فرسا نشود. وی اهل تجربه و خطر نیست و از ارزشهای نوین بیزار است. اخلاق سازگار با او، اخلاق رمگی است. انسانهای واپسین گرچه همواره با یکدیگر در ستیزند اما بسیار زود نیز با همدیگر سازش میکنند و ...[11]
با این تفاصیل میتوان استنباط کرد به عقیدهی نیچه انسان میتواند آیندهی خویش را در دو قطب متضاد تجسم و یکی از آن دو یعنی ابرانسان یا آخرین انسان را انتخاب کند. اما آیا در میان مردم و جامعه خواست ابرانسان بودن امری بدیهی و طبیعی است؟ نیچه این گونه فکر نمیکند چرا که او عام و عوام را به خوبی میشناسد، کسانی که به چشم آنان احساسات والا فایدهی عملی ندارند و از واقعیت بدور هستند. «آدمهای حقیر، آدم بزرگمنش را دیوانه میپندارند».[12]مرگ
پیش از آنکه به نحوهی نگرش نیچه در باب «مرگ» و جایگاه این مفهوم در اندیشهی وی بپردازیم، لازم است بدانیم که درک این واژه، نظیر واژهی هستیشناسانهی مقابل یعنی زندگی، به سادگی میسر است و نیازی به وضوح بخشی ندارد. البته تاریخ تفکر همواره شاهد تغییر و بازنگری در مباحث هستیشناسانه بوده است. اما همواره یک احساس معنوی و قلبی از هستی، بدون نیاز به بررسی و پیگیری وجود دارد. هستی غیر از تصور است. چنانکه که ژان وال در کتاب مابعدالطبیعه توضیح میدهد: «تصور همیشه نسبت و مطابقت با واقعیتی دارد که غیر از تصور است، چنانکه تصور وجود به اثبات موجود گرایش دارد». «ما از سویی میکوشیم تا وجود را به تصور در آوریم و از سوی دیگر وجود از اینکه به تصور در آید همواره ابا دارد». «هگل اظهارنظر کرده که تصور وجود، تصوری تو خالی و پوک است لیکن ما وجود را بهعنوان احساس قلبی و بهعنوان آنچه آن را غیر تصور نامیدیم نگاه میداریم».[13]
به دنبال هستی، چگونگی مواجههی انسان با نیستی، مرگ و عقاید پیرامون آن نیز متغیر بوده، اما در اغلب موارد، منظور از طرح پرسش «مرگ چیست؟» نه رسیدن به تعریف مرگ بلکه دستیابی به پاسخِ پرسشهای ضمنی دیگری است. به عنوان مثال، «چه زمانی چیزی مرده است؟» یا «پس از مرگ چه اتفاقی خواهد افتاد؟» و یا «چه فرایندی موجبات مرگ فیزیولوژیکی موجود زنده را فراهم میکند؟» همانطور که پیش از این متذکر شدیم، تعریف مرگ به حد و رسم ممکن نیست چرا که مرگ هیچگاه برای انسان بهعنوان یک سوژه تجربه نمیشود و هر آنچه در باب آن گفته شود تنها یک جنبهی آن یعنی ابژه را در نظر گرفته است. اگر مرگ را به عنوان یک تجربهی فکری مرتبط با اگزیستانس در نظر بگیریم چنانکه نیچه میگوید باید «برحذر باشیم از گفتن این موضوع که مرگ در مقابل زندگی است».[14] اما اگر آن را از جهت مفهومی - به معنای نیستی- در مقابل زندگی - به معنای هستی - و یا نیستیِ هست سابق لحاظ کنیم، آنگاه دیگر تفاوتی از جهت نسبت دادن آن به موجودات جاندار یا بیجان وجود نخواهد داشت و همچنین میشود از مرگ مفاهیم، احساسات و یا هر آنچه هست سخن گفت. همانطور که در آثار نیچه نیز با اصطلاحاتی نظیر «مرگ تراژدی» و یا «مرگ خدا» روبهرو میشویم.مابعدالطبیعه و واعظان مرگ
نیچه جداسازی میان ظواهر و آن چه اشیا در خود هستند را برنمیتابد چراکه حقیقت را همان واقعیت یا زندگیای میداند که ما در جهان بیرون در حال تجربه کردن آن هستیم.[15] به عقیدهی نیچه غایت زندگی در خود زندگی است - خلاف آنچه دین به ما میگوید- و اصول اخلاق دینی یکسره با هستی یا طبیعت در ضدیت هستند. بهعنوان مثال محبت به ناتوان یکی از اصول نیک و اخلاقی تلقی میشود در صورتی که در طبیعت صحبت از انتخاب طبیعی است؛ قانونی که بیان میکند موجود قویتر و سازگارتر با محیط پیرامون، شانس بالاتری در جهت حفظ نوع خویش دارد. تساوی و برابر انگاشتن انسانها - در پیشگاه خداوند- نیز یکی دیگر از اصول نیکوی رفتاری- فکری است. در حالیکه تفاوت، نقش تأییدکنندای در طبیعت ایفا میکند. البته در آثار اولیهی نیچه، انسان از اندیشیدن در باب امکان وجود جهان مابعدالطبیعی یا روح (روان) منع نمیشود. همچنین در این آثار از برخی دینداران به نیکی سخن گفته شده و دین در برخی از مراحلش فرانمود خواست قدرت معرفی میشود؛ لکن آنچه برای نیچه اهمیت دارد، فهم این نکته است که «مفروضات متافیزیکی انسان ناشی از شور و هیجان، اشتباه و خودفریبی است، بدتر از همهی اینها این است که روشهای کسب معرفت و اعتقاد به این امور را نیز تعلیم میدهند».[16] وگرنه «هنوز هم راه برای تعریف و نکتهپردازیهای ظریف فرضیهی روانباز است و مفاهیمی مانند: روانمیرا، روان بهمثابهی تکثر ذهنی و روان بهمثابهی مجموعهای از رانهها و عواطف از این پس در علم نیز مطرح میشود».[17] بنابراین در نظر او سخن گفتن از سعادت و زندگی بر مبنای چنین احتمالات و اعتقاداتی از عبثترین کارهاست. این بردگان و ضعفا هستند که ارزشهایی بخلاف ارزشهایی که دارند پدید آوردند و پیرامون ارزشهای جدید قداست افزودند و قدرت را نیز تماماً به آن واگذار کردند و بدین ترتیب قدرت خود را اِعمال کردند تا بتوانند به حیات سست خود ادامه دهند.
از نظر نیچه اعتقاد به قضاوت روز رستاخیز نیز چیزی جز بازتاب کینستانی پنهان آدمیان نیست که با تصور داوری در آخرت احساس خوشایندی نصیبشان میشود. کسی که از گرفتن حق خویش در دنیا ناتوان است با حواله کردن ستاندن حقش توسط قدرتمندترین هستی یا هستندهی جهان و در زمانی دورتر انتقام خود را میگیرد و البته چه حسی شیرینتر و آرامشبخشتر از آن؟ لکن حقیقت آن است که هیچ انسانی کاملاً مسبب اعمال خود و همچنین سرشت خود نیست و تمام قضاوتها (اول به دلیل مذکور، دوم به دلیل آنکه شناخت کامل علتهای خارجی و انگیزههای درونی ممکن نیست) بیعدالتی محسوب میشود و اگر بنا باشد کسی مجازات شود صرفاً میبایست بهعنوان ابزاری برای منع دیگران از اعمال مشابه استفاده شود.[18]
بنابراین نیچه اعتقاد به ماوراءالطبیعه را درست نمیداند و منتقد کسانی است که برای گریز از مرگ چنین مفاهیم و موجودات خیالی را خلق میکنند اما از طرف دیگر، جهت مقابل مسأله را فراموش نمیکند و از کسانی سخن میگوید که «واعظان مرگ» و یا «مرگاندیش» نامیده میشوند. نزد نیچه مرگ (حتمیِ هر زندگی) ممکن بود قطرهای گوارا و عطرآگین از سادهاندیشی را همراه داشته باشد، حال آنکه روحهای داروساز از آن قطرهای سمی و بدطعم ساختهاند که تمامی زندگی را نفرتبخش میسازد.[19] براساس کتاب چنینگفتزرتشت، این افراد به چند صورت معرفی میشوند:- آنهایی که نیروی شهوتانگیزی درون خود دارند. اینها میبایست یا شهوتپرست شوند و یا نفس خویش را بکشند و آنها کشتن نفس خویش را بر میگزینند و البته در حقیقت این کشتن نمود همان شهوتپرستی است.
- اشخاصی که روانی بیمار دارند و همواره از مرگ میگویند. اینها زندگی را رنج میدانند و از پیگیری حیات خود ناتوانند.
- برخی دیگر شهوت و غرایز لذتبخش آدمی و خواستن را گناه میدانند و این چنین هستی را نفی میکنند.[20]
واعظ مرگ تنها به یک بعد زندگی مینگرد و مشخصهی اصلی حیات را رنج میداند. زرتشت به چنین افرادی میگوید: «ای کسانی که زندگی بهرتان کار توان فرساست و مایهی عذاب: مگر از زندگی بسیار خسته نیستید؟ مگر برای وعظ مرگ بسیار رسیده نیستید؟»[21] و میتوان اضافه کرد: پس چرا کاری نمیکنید که زندگی خویش را پایان بخشید؟ در اینجا نیچه به طور ضمنی به یک مسأله اشاره میکند و آن چیرگی هستی یا حیات بر انسان است. واعظ مرگ مدام از رنج و عذاب سخن میگوید اما در واقع و البته به صورت ناخودآگاه در پی مرگ نیست و میخواهد زنده باشد. اگر جز این بود، به جای شکوه و ناله با اشتیاق به سوی مرگ میشتافت. در مجموع نزد نیچه هر نظری که گوشهای هرچند کوچک از واقعیت یا آنچه را هست نفی کند، شامل این نوع نگاه به زندگی میشود، چون سقراط که در بستر مرگش گفت زندگی همانند بیماری است. بر این اساس باورمندان به زندگی جاوید نیز از این دسته خواهند بود، چنانکه زرتشت میگوید: «زمین پر است از آنانی که بایدشان ترک زندگی را موعظه کرد یا زندگی جاوید را - این هر دو نزد من یکساناند...» «بادا که به طعم زندگی جاوید ازین زندگی در گذرند!»[22]
در مقابل چنین اندیشههایی، فلسفهی نیچه انسان را مانند تمامی هستندهها و بر اساس قانون حاکم بر جهان، به دنبال حفظ حیات از طریق ارادهی قدرت معرفی میکند که انکار غرایز، سبب بیماریاش میشود. نیچه همانند اغلب فیلسوفان دیگر میان زندگی صرف و روزمره و زندگی اصیل تفاوت قائل است و برای انسانها و زندگیهایشان سلسله مراتب در نظر میگیرد. به عبارت دیگر او هدف زندگی انسان را در به دست آوردن قدرت به معنای عام تعریف نمیکند بلکه نمونهی انسانی و متعالی آن را مد نظر دارد و بر این اساس است که در فلسفهی وی مرگ به عنوان آخرین نقطهی خط حیات هر فرد یا پایان اگزیستانس آدمی، میتواند اصیل، غیراصیل، والامرتبه و یا بیارزش تلقی شود. به عقیدهی او اگر معتقد باشیم پس از این عالم، عالم دیگری در کار نخواهد بود هراسمان از آن رفع، تعدیل و یا تغییر شکل میدهد. نیچه تاب بیهوده انگاشتن زندگی را ندارد و به همین دلیل با هر نظر مرگ محوری که اصالت را برای زندگی قائل نشده باشد به مبارزه برمیخیزد. اما تفکر او از یک طرف، انسان را محکوم به آزادی و از طرف دیگر محکوم به مرگ میداند و این نکته نشاندهندهی تضادی جدی در اندیشهی نیچه است. گرچه فرض ما بر این است که او توانسته برای این وضعیت دشوار پاسخی ارائه کند؛ چنانکه اگر بخواهیم همانند هگل سخن بگوییم، نیچه در چارچوب فلسفی خود، میان زندگی و مرگ انسان، سنتزی به وجود میآورد و آن «مرگ خودخواسته» است.[23]
مرگ خودخواسته
تا آنجا که ما قادر به درک سایر موجودات هستیم برای آنها مرگ تنها یک معنا دارد و آن مرگ طبیعی، ناخواسته و یا اجباری است. اما انسان میتواند مرگ خود را با انتخاب خویش برگزیند و به نوعی خواست خود را بر طبیعت تحمیل کند. یکی از تفاوتهای بنیادین او با سایر هستندهها در همین موضوع است. اما این تفاوت هیچگاه مایهی مباهات آدمی نبوده است و اینکه انسان خود مرگ خویش را رقم زند، اقدامی همواره نامعمول و مذموم عموم شمرده میشده است. نخستین و اصلیترین دلیل این امر را میتوان ترس آدمی از مواجهه با جهان پس از مرگ[24] و یا ارتکاب گناه دانست، که ریشهی هر کدام از اینها در مابعدالطبیعه و آموزههای اخلاق دینی است. سابق بر این نیچه ثبات فلسفی بسیاری از مفاهیم، از جمله مابعدالطبیعه و دین را از میان برده بود، اما دلیل دیگری نیز برای بدنامی این عمل نزد مردم ارائه میدهد که مرتبط به سرشت انسان، مبتنی بر غریزهی حفظ حیات و همچنین در چارچوب اندیشههای خود اوست. اندیشهای که جهان را تحت نظارت هیچ موجود برتری نمیداند. جهان تنها همین جهان است و بس؛ نه یک برنامهریز مقدس بلکه طبیعت، قدرت و تصادف است که سازوکار عالم را شکل میبخشد.
همانطور که گفتیم به عقیدهی نیچه، انسان همانند سایر موجودات زندهی دیگر ابتدا در کار حفظ هستی خویش و سپس هستیِگونهی خویش است و این کوشش مدام نه از سر عشق ورزیدن به همنوع بلکه به دلیل غریزهی حفظ حیات صورت میپذیرد که در تمامی موجودات زنده حضور دارد و نقش تعیینکنندهای را ایفا میکند. انسان والای نیچه نمیتواند نسبت به این غریزه و رابطهی آن با مرگ نیندیشد. چنانکه در آواره و سایهاش آمده: «آن شیوه که انسان حین زندگی تمام عیار خود و در اوج قدرت به مرگ میاندیشد بیشک بیانگر و نشانی از شخصیت اوست».[25]
در اینجا پرسشی به میان میآید: اتخاذ چه شیوهای نزد نیچه بیانگر والایی شخصیت آدمی است؟
حفاظت از حیات، صرفاً توصیفی است از واقعیت آنچه موجودات انجام میدهند لکن آنچه در انسانشناسی نیچه ارزشمند تلقی میشود، نه حفظ حیات به معنای داشتن علایم حیاتی، نه حفظ حیات نوع انسان و نه ادامه دادن به افکار و اعمالی که از آنها انتقاد میشود، بلکه انسان بودن به معنایی است که خود وی مراد میکند. انسانی که در خود با جهان و در جهان با خود است. بنابراین دور از ذهن نخواهد بود که حذف خویش، یکی از موضوعات مورد توجه نیچه باشد.
در اینجا میخواهیم دریابیم «اندیشهی بزرگ گزینشگری» که نیچه از آن صحبت میکند به چه معناست؛ «اندیشهای که به بسیاری از مردمان حق زدودن خویش را میدهد».[26] وی به خصوص در آثار اولیهاش بر ترجیح مرگ منتخب بر مرگ طبیعیِ (ناخواسته) ناشی از بیماری و یا کهولت سن به دلیل آنکه نشاندهندهی اراده، قدرت و چیرگی آدمی بر خویشتن است، تأکید میورزد. همچنین از اطرافیان فرد خودکشیکننده به خاطر خودخواهی ناشی از کوتهبینی و عیب و ایراد گرفتن مدام از اینکه چرا فرد مرتکب این عمل، به خاطر حفظ آبروی بستگانش هم که شده زنده نمانده است، انتقاد میکند و در انسانی زیادی انسانی میپرسد: «چرا باید برای پیرمردی که از روان خویش آگاه است، چشم به راه از پاافتادگی و فروپاشی آرام خود بودن پسندیدهتر باشد تا تعیین مهلتی برای ادامهی حیات خود با آگاهی کامل؟» سپس ادامه میدهد: «در این مورد خودکشی عملی کاملاً طبیعی و بدیهی است که بهمثابهی پیروزی برای عقل باید تمام و کمال پذیرفته شود، به سان آن اعصاری که پیشروان فلسفه یونانی و شریفترین میهنپرستان رومی معمولاً از طریق خودکشی میمردند. از سوی دیگر آرزوی ادامهی حیات که در مراجعهی اضطرابآمیز به پزشکان و تحمل سختترین دستورالعملها تجلی مییابد، بدون قدرت نزدیکتر شدن به آرمان واقعی حیات انسانی شایستهی احترام چندانی نیست».[27] در نظر او مرگی که زیر لقای تفکر مذهبی باشد، نیز نابخردانه است چرا که در این تفکر، خدا به جای طبیعت، زمان مرگ آدمی را تعیین میکند و اختیار زندگی او را در دست میگیرد.
نیچه پس از اعلام ارجحیت خودکشی بر مرگ طبیعی، متوجه میشود نحوهی نگاه او به این مسأله مانند اغلب مسائل دیگر با گذشتگان متفاوت است لذا منظورش را با روش ویژهِ خود یعنی نقد نظر مقابل و آوردن مطالبی در جهت موافق - که غالباً بیگانه با استدلال و منطق رایج است- و از طریق اقنای مخاطب متمایز میکند و در آواره و سایهاش میپرسد: «کدامیک بخردانهتر است، اینکه دستگاهی را پس از اتمام کار خاموش کنیم یا آن را روشن نگه داریم تا خود به خود خاموش، یعنی خراب شود؟ آیا راه دوم اتلاف در هزینه، بهرهکشی نادرست از نیرو و وقت آن دستگاه نیست؟»[28]
در فلسفهی نیچه خودکشی بسته به نیت عامل، میتواند ارزشمند یا بیارزش باشد. بیارزش از آن رو که انسان صرفاً به سبب خستگی از امور واهی و بی آنکه تلاشی درخور فهم معنای خویش و جهان کرده باشد، برای خود وعظ مرگ کند. گرچه از نظر او این دسته از آدمیان به رنج انسان و بیغایتی هستی پی میبرند و برای انجام این عمل شجاعت به خرج میدهند- چرا که نیست کردن هستی خود مستلزم شجاعت وجودی است - اما به دلیل آنکه ضعف و ناتوانی بر شجاعت و فهمشان غلبه دارد، مرگشان نابهنگام و اقدام آنها فاقد ارزش خواهد بود. لکن انتخاب مرگ هنگامی که همچون امکانی اگزیستانسیالیستی در نظر گرفته شود، ارزشمند تلقی میگردد؛ امکانی که به انسان اجازه میدهد به وسیلهی آخرین عملی که میتواند انجام دهد، معنای کلی خودساختهی زندگی خویش را تثبیت بخشد و از گزند آفتهایی که آفرینندگی را از انسان سلب میکنند در امان بماند و این چنین یاد و اثر خود را برای مدت زمان بیشتری حفظ کند.
این نگرش دوگانه را میتوان در نظر نیچه راجع به داستان مرگ سقراط به وضوح مشاهده کرد.مرگ سقراط
نیچه با لحن دو پهلو و طنزآمیزی میگوید: «من سقراط را در حکمت و شجاعت آنچه انجام داد، آنچه که گفت و آنچه نگفت میستایم. (اما) ای کاش او در آخرین لحظات زندگیاش سکوت میکرد تا شاید به مقام معنوی به مراتب والاتری دست مییافت». بنابراین وی به داستان مرگ سقراط علاقه نشان میدهد، چراکه سقراط با شجاعت به استقبال مرگ میرود و از طرف دیگر از دلایلی که منجر به این عمل شده است، یعنی عقلزدگی، سفسطه و خطابهگری انتقاد میکند. به عقیدهی نیچه عاقل میبایست هم از جان گذشته باشد و هم سرشار از قدرت و خواست زندگی. اما «سقراط بیمار بود و مرگ را طبیب خود میدانست».[29] کسانیکه این چنین به پیشواز مرگ میروند «به جای آنکه با راستی بگویند دیگر چیزی نمیخواهند در واقع دروغی اخلاقی از زبان کسی گفتهاند که رو به پستی دارد: «چیز با ارزشی وجود ندارد. زندگی به هیچ نمیارزد».[30]علاوه بر این نیچه اندیشهی سقراطی را اساساً با خود در تضاد میبیند چرا که از یک طرف گویی با اعتقاد به عالم دیگر، جاودانگی و نگرش عقلانی که در نظریهی «مثل» جلوهگر میشود، حقیقت مرگ را نادیده میگیرد و از طرف دیگر تفکر فلسفی را مشق مرگ میداند.نیچه در برابر شوپنهاور
پیش از نیچه، آرتور شوپنهاور، حقیقت عالم را «خواست» مینامید؛ خواست کوری که در مقابل عقلانیتی که جهانِ هگل را میساخت قرار میگیرد. به عقیدهی او خواستن، همواره کوشیدن و هرگز نرسیدن است چراکه نیازها و خواستهها همیشه وجود دارند و خواهش همیشگی برآمده از آنهاست. به همین دلیل آگاهی از این چرخهی بیهوده و کور که هستی را هست میکند و به پیش میراند رنجآور است و لذت چیزی جز توقفگذرای این خواست نیست و آدمی تنها با انکار آن میتواند به آرامش وجودی برسد. نزد وی زندگی همانند پاندولی، میان درد ناشی از تمایلات برآورده نشده و خستگی در نوسان است. هنگامی که خواستههای ما برآورده میشوند مدتی کوتاه راضی و آرام میشویم اما دوباره در خستگی و پوچی فرو خواهیم رفت. بنابراین چه شما چیزی را بخواهید و هنوز آن را به دست نیاورده باشید و چه آنچه را که خواسته بودید به دست آورده باشید، رنج میکشید. خواستهها همواره بیشتر از داشتههاست و بر همین مبنا نسبت رنج به لذت همواره بیشتر است. اندیشهی شوپنهاوری خودکشی را بهعنوان انکار خواست زندگی و همچنین بهعنوان راه فراری از رنج توصیه میکند اما نیچه از طرفی ناامیدی و بدبینی شوپنهاوری را نوعی بیماری و حتی گاهی اوقات آن را ناشی از سوءتغذیه و عوامل محیطی میداند! چنانکه در حکمت شادان میگوید: «انزجار عمیق از زندگی در میان گروهی از مردم نتیجهی خطایی فاحش است که خلقی بزرگ در رژیم غذایی مرتکب شده است. مثلاً گسترش بودیسم به میزان زیادی ناشی از افراط هندوان در مصرف برنج و رخوت عمومی حاصل از آن بود... انزجار آلمان از زندگی اساساً تا حدودی به خاطر زمستانهای طولانی و از جمله ثمرهی هوای خفه و سمی است که از طریق بخاریها در خانههای آلمان پراکنده است».[31] در حالی که اگر به زندگی کسانی که به عالم بدبیناند دقت کنیم در مییابیم که برای آنها چیزهایی وجود دارد که لذتبخش است؛ بهعنوان مثال شوپنهاور بدبین، هر شب پس از صرف شام فلوت مینواخت! -