💪💪 امید به آینده (( با انرژی مثبت وارد شو ....... )) 🕵️♂️🕵️♂️🏋️♂️🏋️♂️
-
جوک کنکوری...
-
-
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج بر میدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم میشود. همین و بس.
اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم در میآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود...رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند......
این داستان:ریسک پذیر باشیم
...همیشه ترس نرسیدن به هدفم بوده نمیدونم چن درصده شماها مثه من ترسه نرسیدن باعث شده از مسیر و هیجاناتش لذت نبرین ولی فراموش نکنیم سقوط مقدمه پرواز کردنه...اگه هنوز چیزی تو زندگیت هس که برات هیجان انگیز باشه....
پ.ن:متنه اول مقدمه کتابه ملته عشقه -
-
بستن چشمهایت چیزی را عوض نمیکند.
چون نمیخواهی شاهد اتفاقی باشی که میافتد، هیچچیز ناپدید نمیشود.
درواقع دفعهی بعد که چشم باز کنی، اوضاع بدتر میشود. دنیایی که تویش زندگی میکنیم اینجور است، آقای ناکاتا.
چشمانت را باز کن.فقط بزدل چشمهایش را میبندد.
چشم بستن و پنبه در گوش چپاندن باعث نمیشود زمان از حرکت بایستد...
کافکا در کرانه -
یک روز، یک جایی، ناگهان، این اتفاق برایِ ما میافتد کتابمان را میبندیم، عینکمان را از چشم بر میداریم
شمارهای را که گرفتهایم قطع میکنیم و گوشی را روی میز میگذاریم، ماشین را کنار جاده پارک میکنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریم، اشکهایمان را پاک میکنیم و خودمان را در آینه نگاه میکنیم، همانطور که در خیابان راه میرویم، همانطور که خرید میکنیم، همانطور که دوش میگیریم، ناگهان میایستیم، میگذاریم دنیا برای چند لحظه بایستد و بعد همانطور که دوباره راه میرویمو خرید میکنیم و شماره میگیریم و رانندگی میکنیم و کتاب میخوانیم، از خودمان سوال میکنیم : واقعا از زندگی چه میخواهم؟؟؟به احتمالِ قوی از آن روز به بعد اجازه نمیدهیم، هیچ کسی، هیچ حرفی، هیچ نگاهی ، زندگی را از ما پس بگیرد.
به همین سادگی
مواظبه آرزوهامون باشیم....
هرچند کوچیک و فانتزی،
بزرگو دست نیافتنی....
...در راهه به آغوش کشیدن آرزوها....
بدرود.
۹۸.۱.۲۳