-
r sh در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
@roghayeh-eftekhari در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
r sh حقيقتا من باشم ميگم به توچه؟
بی ادبی نمیشه؟
ببین دختر یا پسر گل؛ مهربون بودن و احترام گذاشتن به آدما خوبه اما به اندازه! کم باشه میشی یه آدم گستاخو بی ادب و زیاد باشه میشی یه آدم احمق و ساده لوح!
صمیمانه ازت تقاضا میکنم احمق و ساده لوح نباش، اره من میدونم از خوب بودنته اما تا یه جایی! وگرنه به خودت آسیب میزنی
کمی طغیان و افسار گسیختگی بد نیس
و لطفا در مرحله اول ب خودت احترام بزار و خودتو دوست داشته باش اونموقعس ک میتونی بقیه رو هم دوست داشته باشی و اونموقعس ک بقیه هم یاد میگیرن به تو و افکارت و خواسته هات احترام بزارن -
r sh در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
@roghayeh-eftekhari در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
من تا قبل اینا تو ناز و نعمت بودم و هیچی از نظر عاطفی کم نداشتم ، الان یهو تو این شرایط قرار گرفتم و نمی تونم با این حجم کم محبت کنار بیام
ببین بالاخره وقتی ک وارد جامعه بشی همچین اتفاقی میفته پس از الان آماده شدی ک باید خودت ب خودت محبت کنی
و فقط امسال حسابی بخون تا محبت خانوادت بگرده و اینم بگم ک اونا از نگرانی و دوست داشتنته ک دارن اینجور میکنن ب دل نگیر -
r sh اين بحث لج اصلا ولش كنيد بذاريد يجور ديگه بگم الان شما چرا نميتونيد درس بخونيد؟چون تهت فشار رواني هستيد درسته؟
و شما نميتونيد رو حرف خانوادتون حرف بزنيد درسته؟خب خواهرم يا برادرم(نميدونم)شما كه نميتونين با سكوت كنار بياييد خب بشينيد حرف بزنيد با پدر ومادرتون
ياام اگه نميخواييد حرف بزنيد كه كلي تو پست هاي قبلي درموردش حرف زدم من برداشتم اينه شما با درس مشكلي نداريد حتي همين الان فقط مشكلتون تغيير رفتار خانواده است كه خب اين فقط با صحبت حل ميشه كه شما ميگيد سكوت ميكنم پس درنتيجه تنها كسي كه ميتونه به شما كمك كنه خودتون هستيد
من درخدمتم هركمكي هم از دستم بربياد دريغ نميكنم
يكاريم ميتونيد بكنيد هربار كه خواهرتون اومد بالاسرتون كه چكتون كنه ازش تشكر كنيد ولي هردفعه به يه ترفندي به طور غيرمستقيم بهش بگيد كه دخالت توكارهاي ديگران يك بي ادبي بزرگ بعد چند وقت شايد رفتارش درست شه
اينم نظر داشته باشيد در جامعه شما فقط خودتون هستيد كه بايد به خودتون محبت كنيد
خانوادتونم شمارو خيلي دوست داريد فقط يخورده شما بايد ديدتون رو عوض كنيد -
r sh بچه های تجربی راه ابریشم دانش آموزان آلاءreplied to Sachli on آخرین ویرایش توسط r sh انجام شده
@roghayeh-eftekhari فکر نکنم یه روزه حل بشه
ولی باید حلش کنم
ممنونم از همه زحمات تون
و ممنونم از همه
اگر باز مشکلی بود در همین رابطه ، با اجازه همین جا اینجا اکنون میکنم -
r sh سلام
فک کنم آرامش نداری درسته؟؟
بشین تفکر کن
من هم خیلی تنهام هیشکی و ندارم تقریبا .از صبح تا شب درس میخونم برای اینکه دل پدر مادرم شاد بشه ...
مطمئن باش احترامی که بهشون میزاری خیلی کمکت میکنه ..خیلی خوبه که رو حرفشون حرف نمیاری اما خودتم در نظر بگیر ..
خوش بحالت خواهر داری من همیشه دوس داشتم یه خواهر داشته باشم اما نشد ...
در اتاقو قفل کن نزار بیاد تو
از بس بهت وابستس میاد پیشت
منم ۳ ۴.سال پیش همینطوری بودم همش برادر بزرگمو اذیت میکردم اما الان که بزرگ شدم فهمیدم داستان چیه
یه چیز بگم ..
با خدا که دوست بشی هیچ وقت آرامشت از بین نمیره هیچ وقت سردرگم نمیشی همیشه شوق درس خوندن داری ..همه کارات درس میشه شغلتم درس میشه شک نکن ..
به خواهرت کار بده مشغول کن چمیدونم گوشیتو بده بازی کنه یه کاری بکن اونم مشغول بشه سمت تو نیاد ..
نمیدونم نماز میخونی یا نه اما نماز هم واقعا خیلی کار راه اندازه بخصوص اگه اول وقت باشه -
r sh در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
amirmohammad shakeri کوچکتر
یه بار تشر بزن سرش (نه قراره فحش بدی ، نه دست رو خواهرت بلند کنی نه بی احترامی کنی)
اگرم ناراحت شد بزا بشه. هیچ رابطه خواهر برادری بی نقص نیست. فوقش اگر دیدی جدی ناراحت شد ازت میری ازش معذرت میخوای ولی به طور کاملا جدی میگی که دیگه تکرار نکنه
باید بفهمه دنیا اون چیزی که همیشه خودش میخواد نیست
-
r sh در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
سلام
متاسفانه من از بین این موارد : اهمال کاری ، مطالعه نوسانی ، عدم پایبندی به برنامه ، اگه نبودن از روش های درست و اخیرا کار با لب تاپ
را دارم
الان اصلا حوصله درس رو ندارم و برای ازمون قلمچی این هفته هم اصلا نخوندم و اگر هم خوندم اصلا مفید نبوده
به اجبار خانواده پای درس هستم ولی دست و دلم به درس نمی رود و سرم دائما میجنبد دلم میخواد اصلا درس نخونم و فقط دراز بکشم و به ابرای آسمون خیره بشم
یه خواهر کلاس هشتمی دارم که کلا رو اعصابمه همش میاد ببینه درس می خونم یا نه و کلی فقط حرف میزنم برام ، واقعا از دستش عصبی دم و دیگه نمی دونم باید چه کار کنم .
اگر به زور اونا نبود الان زیر اسمون ابی دراز کشیده بودم و داشتم لذت میبردم
دلم میخواد کارایی که میخوام رو بکنم ولی حتی خودمم درست نمی دونم چه کاری رو میخوام
یه جورایی از درس زده شدم ، چون باعث شده همش من رو از خودشون برانند و بشونن سر درس ، حس میکنم از خانواده و جایگاه و محبتی خوبی که داشتم دور شدم از طرفی خواهرم جای بیشتری برای خودش باز کرده و همش هم بهم گیر میده
دوست دارم مثل قبل روزی ده یازده ساعت بخونم ولی اصلا دست و دلم به درس نمیره و از اینکه خودم رو مجبور کنم بدم میاد چون به اندازه کافی خانواده رو بحث درس خواندن بهم زور میگن
حس میکنم افسرده شدم و برخی وقت ها وقتی عصبی میشم دلم میخواد سرم رو بگویم به دیوار
از طرفی جرئت اعتراض به خانواده رو ندارم ، چند بار اعتراض کردم ولی اوضاع بدتر شد و می گویند اهمال کاری دارم میکنم و هر بار دورتر شدم ازشون️دلم میخواد پیش برم ولی متعجبم که منتظر چی هستم
برنامه ریزی دارم و خودم برنامه ام رو میریزم و خوب هم میریزم ولی اصلا دل و دماغ عمل کردنش را ندارم و مطالعه ام به شدت نوسانی شده . الان دو روزه که هیچی نخوندم البته به اجبار خانواده سر درس بودم ولی درس نخوندم
خیلی هم با کنکور اشنا نیستم
ولی کلا خیلی بی توجه شدم و حتی با توجه به حساسیتی که روی خودم و اینده ام دارم ولی الان هیچی به هیچی
ممنون میشم اگه من را در حد توان تون راهنمایی کنیدسلام
حقیقتا وقتی پیام های مشکلات کنکوری هارو میخونم کلی خاطراتم مرور میشه
همه ما تو این سن تازه داریم خود حقیقی مونو پیدا می کنیم همون جزیره ناشناخته ای که میگید، از اون طرف با کنکور هم دست و پنجه نرم می کنیم ، درمورد کنکور و درس خوندن تنها راهش اینه که دوباره درس بخونید استراحت برای کسیه که خستگی جسمی داره ، درس خونده و خسته شده نه برای کسی که نخونده ، از خودش به خودش پناه ببرید
در مورد خانواده میدونم این مسئله سختیه. اما واقعا برای بزرگ شدن لازمه ، تا کی قراره انگیزه از بیرون بگیریم؟! خودتون باید انگیزه خودتون باشید و بتونید در هر شرایطی تمرکز تونو حفظ کنید
اما خواهر گرامی یک مشاور و محاسبه گر ۲۴ ساعته دارید ،که مدام حواسش بهتون هست
کوچکترا گاهی دارن با این سرزدنا از بزرگترا برای آینده الگو میگیرن گاهی هم حوصله شون سر میره ، میدونم گاهی خیلی مخل آرامش ممکنه بشن اما سال دیگه همش خاطره میشه ، بذارید یه خاطره خوش بمونه
موفق باشید -
-
r sh بچه های تجربی راه ابریشم دانش آموزان آلاءreplied to مصطفي عباسیان on آخرین ویرایش توسط انجام شده
مصطفي عباسیان گویی شغل خواهر ازار روح و روان منه
سر هر کاری که میکنم بهم گیر میده و غر میزنه
واقعا دیگه کلافه ام ، کارایی که دوستان گفتند رو تا حدی کردم ولی مثل اینکه خواهر من از آزار و اذیت من لذت میبرم
به معنای واقعی کلمه افسردگی ، افسرده شدم -
r sh بچه های تجربی راه ابریشم دانش آموزان آلاءreplied to amirmohammad shakeri on آخرین ویرایش توسط انجام شده
amirmohammad shakeri فایذه نداشت
این چند وقت هم که دیگه این کار رو کردم فقط اعصاب خودم بدتر خط خطی شد ، ولی اوشون اصلا ککش هم نمیگزد -
با خانواده هم صحبت کردم
ولی تهش همون شد که میدونستم و گفته بودم -
Sherly V در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
r sh راستش به نظرم یکی دو روز کامل از درس بدون عذاب وجدان جانبی درس نخوندن دور بشین و بزارین ذهنتون ارامش بگیره اینجوری که میگین و بخاین ادامه بدین کل هفته چه بسا کل ماهتونو از دست میدین یکم برای خودتون وقت بزارین صرف نظر از خانواده و فشارشون بعدا با قدرت برگردین و بشین همون ادم سابق
الان دقیقاً همین طور شده
از وقتی این تایپیک رو زدم اوضاع درسی ام نه تنها بهتر نشده ، بلکه بدتر شده
حس و حال شرح قضیه نیست ولیکن حس میکنم روحم چندین سال پیرتر شده -
r sh در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
Nika Mansourian من در این باره حرف نزنم خودشون حرف میزنند و منو می نشانند سر درس
حقیقتا به خاطر ماموریت پدرم همون اول تابستون دو هفته رفتیم یه شهر دیگه که اون یه جورایی تفریحی محسوب شد و همه چی بعد اون شروع شد (یعنی از ۱۵ تیر) که من نتونستم درست درس بخونم و هر روز فشار خانواده بیشتر شد ه چرا نمیخونی؟ چرا اینطوری ؟ چرا اونطوری
وگرنه قبل از اول تیر من میانگین مطالعه هفتگی ام ۷۲ ساعت تا ۶۸ ساعت بوده
اوضاعم خیلی بهم ریخته و استراحت هام حالمو خوب نمیکنهخیلی درده که الان یه ذره هم نمیتونم بخونم
-
@roghayeh-eftekhari در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
يعني چي كه بدتر شد؟مادر و پدرتون هيچي بهش نگفتن؟
چرا دعواش میکنن ولی خواهرم بسی انسان عجیبی است
زیادی پررو ه و خوب بلده حتی بعد از اینکه دعوایش کردند خودشو تو دل والدینم جا کنه -
r sh يجورايي حرفاتون رو ميفهمم نميشه همون سكوت رو ادامه بديد؟ و يخورده دور بشيد اومد تو اتاقم اصلا نگاهش نكنيد اون به ازاي سنش ميخواد همه بهش توجه كنن حالا به هرروشي اصلا براش مهم نيست شما اذيت ميشيد يانه؟
من جاتون باشم صدبرابر خواهرم خودم تو دل مامان و بابام جا ميكنم و كاملا خودم نسبت به آزار هاش بي تفاوت نشون ميدم البته كه قطعا بشدت سردرد ميگيرم وعصبي و دلخور ميشم...ولي بي محلي راهشه -
r sh فكركردم با تذكر درست بشه اما نشد پس راهش همينه اينقدر بي تفاوت بشيد كه انگار اصلا اذيت و آزاري نيست(ميدونم سخته و اذيت ميشيد)
مثلا شما داريد همينطوري يه كتاب غير درسي ميخونيد مياد داخل اتاق حالا طبق روال ببينه درس ميخونيد يانه بعد داد وبيداد ميكنه خب؟ مامان و باباتونم ميان طرف اونو ميگيرن درسته؟
شما كاملا بيخيال نگاهشون كنيد(ميدونم خيلي اذيت ميشيد)هيچي نگيد با توجه به چيزايي ميگيد هرحرفي كه بزنيد باعث كشدارتر شدن بحثتون ميشه كاملا بيخيال رفتن بيرون فوقش كتابم ميبرن شما بلندشين يكار ديگه بكنيد بالاخره دست از سرتون برميدارن
اگه تهديدتونم كردن به اينكه اگه درس نخوني بايد بري سركار بدون بي احترامي، كاملا متين و آروم بگيد كه من با اوضاع اصلا نتونستم درس بخونم و كار كردن به اين فشار رواني ترجيح ميدم(من خودموني گفتم شما محترمانه ترش كنيد)
بيشتر از اين ديگه راهي سراغ ندارم با يك روانشناس بايد صحبت كنيد
بازم من از دوستان ميپرسم اگه راه معقولي داشتن -
@roghayeh-eftekhari در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
من جاتون باشم صدبرابر خواهرم خودم تو دل مامان و بابام جا ميكنم و كاملا خودم نسبت به آزار هاش بي تفاوت نشون ميدم
والدینم تنها ازم یه سر میخواهند و تنها با اون من را قبول میکنن ، اونم اینه که عالی درس بخونم ( توقع دارن روزی ۱۳-۱۵ساعت درس بخونم . چیزی که از توان من خارجه ، من همین الان سه ساعت رو به زور میخونم)
-
r sh بچه های تجربی راه ابریشم دانش آموزان آلاءreplied to Sachli on آخرین ویرایش توسط r sh انجام شده
@roghayeh-eftekhari در مشکلات مهم و اساسی گفته است:
r sh فكركردم با تذكر درست بشه اما نشد پس راهش همينه اينقدر بي تفاوت بشيد كه انگار اصلا اذيت و آزاري نيست(ميدونم سخته و اذيت ميشيد)
مثلا شما داريد همينطوري يه كتاب غير درسي ميخونيد مياد داخل اتاق حالا طبق روال ببينه درس ميخونيد يانه بعد داد وبيداد ميكنه خب؟ مامان و باباتونم ميان طرف اونو ميگيرن درسته؟نه اینکه کلا طرفش رو بگیرن ، در این طور موارد دخالت نمیکنن مگر اینکه خواهرم داد و بیداد نکنه که چرا درس نمی خونی اونا منو برای درس نخوندم دعوا میکنن
شما كاملا بيخيال نگاهشون كنيد(ميدونم خيلي اذيت ميشيد)هيچي نگيد با توجه به چيزايي ميگيد هرحرفي كه بزنيد باعث كشدارتر شدن بحثتون ميشه كاملا بيخيال رفتن بيرون فوقش كتابم ميبرن شما بلندشين يكار ديگه بكنيد بالاخره دست از سرتون برميدارن
بعید میدونم
اگه تهديدتونم كردن به اينكه اگه درس نخوني بايد بري سركار بدون بي احترامي، كاملا متين و آروم بگيد كه من با اوضاع اصلا نتونستم درس بخونم و كار كردن به اين فشار رواني ترجيح ميدم(من خودموني گفتم شما محترمانه ترش كنيد)
بيشتر از اين ديگه راهي سراغ ندارم با يك روانشناس بايد صحبت كنيد
بازم من از دوستان ميپرسم اگه راه معقولي داشتنواقعاً از کمک تان سپاسگزارم خیلی لطف میکنید