هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
محض دوستانی که میگن پیام میدین ولی میبنین چت بسته هستش ..اولا اینکه برام نوتفیکشین نمیاد ک فلانی میخواد پیام بده بهت چت باز کن..ثانیا میتونین چندبار فالو و انفالو کنید تا بفهمم کار دارین با بنده..
درضمن بگم حوصله چت کردن ندارم. -
-
revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
مثل نیش عقربِ عقربه های ساعت،ب روح های بی اراده...
مثل صدای گرگ های وحشی واسه ادم تنهای...
مثل نگاه کردن به تقدیر واسه ضعیفا...
مثل برگ خشک توی طوفانِ توفان...
مثل خوردن خودت ،مثل شمع...
مثل دردِ وحشتناکِ لذت...
مثل تارهای تار و مات واسه شاپرک خسته...
مثل دویدن با کفش سربی،روی شیشه ی نازک،روی شیشه های نوک برج...
مثل ترس،مثل ترس،
ترس از خودت...
حس دام،حس دام...
مثل خوردن حرفا،مثل حرف،مثل حرف...
حس امل بی عمل...
حس بازی پلنگ گرسنه با بچه های اهو...حس تلاشی.....
حس متن های ناتمام...
شب بخیر
In the other words
حس یه اپسیلون،بینِ بی نهایت ها...
حس زیر رادیکال مچاله شدن،زیر نمودار جان دادن...حس هزاران مسافت طی شده و دلتاایکسِ صفر!!!
حس ساختن اینترفرون یعنی دیدن مرگ خودت،حس ی آلل ناقص مغلوب،بین هزارن ژن سالم و قوی...
حس دلتاجی های منفی! -
yasna98 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
من فکر میکنم چون توی یه شهری هستم که بچه هاش تو کنکور زیاد موفق نمیشن و امکانات چندانی نداریم و وضع مالی خیلی خوب نیست محکوم به قبول نشدن در کنکورم نا امیدم درس کم میخونم و تستها برام فوق العاده سخت هستن دوست دارم توی حال و اینده ام تغییر ایجاد کنم برم قلمچی ازمون بدهم ولی به ازمونهای قلمچی نمی رسم
یه سری اشکال تو تستها دارم دوست دارم معلم خصوصی بگیرم برام تست زیست حل کنه و روش تست زدن یادم بده ولی خب پولش ندارم
نظام قدیممyasna98
سلام امیدوارم این پستمو ببینی
منم اوایلی که میخواستم برا کنکور بخونم مثل تو فکر میکردم و ناامید بودم
هیچکی وقتی کار بدی نکرده محکوم به هیچی نیست
لیس للانسان الا ما سعی
وقتی پستتو دیدم یاد خودم افتادم وظیفم دونستم که حتما جواب بدم
منم از یه شهر کوچیک بدون امکانات خاصی بدون کلاس کنکور و اینکه حتی آزمونا رو هم بورسیه بودم اما تونستم به هدفم برسم
تستا برای منم سخت بود یعنی درواقع سخت ذهنیت ماست
دانشگاه که بری به این نتیجه میرسی که عه مثلا شیمی دبیرستان و حتی سخت ترین مسائل کتاب تستای کنکور که هیچی نبود جلوی اینایی که الان توو دانشگاه میخونیم
میبینی
درواقع تستا همون تستاست اما ما قویتر شدیم
باور کن همه اونایی که درصداشون بالاست از اول بالا نبوده با تلاش بیشترش کردن
من تونستم تو چرا نتونی ؟!!
همه چی به تلاش و جدیت و مصمم بودن ما برای رسیدن به هدفمون بستگی داره
دیدم آدمایی که برای رسیدن به هدفشون حتی با سخت ترین مشکلاتشون هم مبارزه کردن و اینه که ارزش داره
تمام تلاشتو کن که به مباحث آزمون برسی البته با تسلط کافی و نه سرسری خوندن و کم تسلط
و از تستا هم نترس و سعی کن راه حلشونو یاد بگیری و خودت یه بار دیگه بدون دیدن پاسخنامه بتونی حلشون کنی
یادت نره توو کنکور اصلی به اسم پیوستگی از همه مهمتره البته نه اون آهسته و پیوسته
بلکه با تمام وجود و پیوسته
هر روز به خودت بگو که امروزت باید بهتر از دیروزت باشه چه از نظر کمی یا کیفی
یه جمله انگیزشی هست که میگه از قویترین بهونت قویتر باش
موفق باشی -
revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
مثل نیش عقربِ عقربه های ساعت،ب روح های بی اراده...
مثل صدای گرگ های وحشی واسه ادم تنهای...
مثل نگاه کردن به تقدیر واسه ضعیفا...
مثل برگ خشک توی طوفانِ توفان...
مثل خوردن خودت ،مثل شمع...
مثل دردِ وحشتناکِ لذت...
مثل تارهای تار و مات واسه شاپرک خسته...
مثل دویدن با کفش سربی،روی شیشه ی نازک،روی شیشه های نوک برج...
مثل ترس،مثل ترس،
ترس از خودت...
حس دام،حس دام...
مثل خوردن حرفا،مثل حرف،مثل حرف...
حس امل بی عمل...
حس بازی پلنگ گرسنه با بچه های اهو...حس تلاشی.....
حس متن های ناتمام...
شب بخیر
In the other words
حس یه اپسیلون،بینِ بی نهایت ها...
حس زیر رادیکال مچاله شدن،زیر نمودار جان دادن...حس هزاران مسافت طی شده و دلتاایکسِ صفر!!!
حس ساختن اینترفرون یعنی دیدن مرگ خودت،حس ی آلل ناقص مغلوب،بین هزارن ژن سالم و قوی...
حس دلتاجی های منفی!حی اینکه یه ژنو باید خیلی فعال کرد توو بدن
ژنی که باعث میشه با تمام وجود تلاش کرد و چشما رو رو همه ی سختی ها بست و باهاشون مبارزه کرد
اون حسو باید بیدار کرد
اون ژنو باید فعال کرد
پروتئینای رونویسی از دی ان ای دستور میگیرن
دی ان ای هم از مغز
مغز از مملو از احساس
.... -
@sarab در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
revival در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
مثل نیش عقربِ عقربه های ساعت،ب روح های بی اراده...
مثل صدای گرگ های وحشی واسه ادم تنهای...
مثل نگاه کردن به تقدیر واسه ضعیفا...
مثل برگ خشک توی طوفانِ توفان...
مثل خوردن خودت ،مثل شمع...
مثل دردِ وحشتناکِ لذت...
مثل تارهای تار و مات واسه شاپرک خسته...
مثل دویدن با کفش سربی،روی شیشه ی نازک،روی شیشه های نوک برج...
مثل ترس،مثل ترس،
ترس از خودت...
حس دام،حس دام...
مثل خوردن حرفا،مثل حرف،مثل حرف...
حس امل بی عمل...
حس بازی پلنگ گرسنه با بچه های اهو...حس تلاشی.....
حس متن های ناتمام...
شب بخیر
In the other words
حس یه اپسیلون،بینِ بی نهایت ها...
حس زیر رادیکال مچاله شدن،زیر نمودار جان دادن...حس هزاران مسافت طی شده و دلتاایکسِ صفر!!!
حس ساختن اینترفرون یعنی دیدن مرگ خودت،حس ی آلل ناقص مغلوب،بین هزارن ژن سالم و قوی...
حس دلتاجی های منمنفیپروتئینای رونویسی از دی ان ای دستور میگیرن
دی ان ای هم از مغز -
وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟».
وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه داران میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟
#جز از کل
پ ن:به نظر کتاب جالبی میاد:)