Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
A

یاعلی

@alisoltany
درباره‌‌ی من
دیدگاه‌ها
2.5k
موضوع ها
8
Shares
0
گروه‌ها
0
دنبال‌کننده‌ها
10
دنبال‌شونده‌ها
0

دیدگاه‌ها

تازه‌ها بهترین Controversial

  • بگو ک قوی بودی و شد
    A alisoltany

    انسان ها موجودات عجیبین،تو اوج ضعیفی،میتونن قوی ترین ها شن....ممکنه توی زندگی شماهاهم حوادثی اتفاق افتاده،ک مردانه جنگیدید،تمام قوانین فیزیک و تجربی رو زیرپا گذاشتید و بعدش از خودتون تعجب کردید،میخوایم اینا رو بگید،شک نکنید روزی این خاطرات شما به درد یکی میخوره و الگوی واسه کسی میشید...منتظر خاطراتتون هستیم

    مشاوره تحصیلی

  • بگو ک قوی بودی و شد
    A alisoltany

    alisoltany
    اون گفت باید سر جلسه امتحان نری!!!
    پرسیدم خب اینطوری ک 0 میشم!حداقل الان برم 7 یا هشتی می‌گیرم
    گفت:ازمون بعد ی برگه ی استعلاجی پزشکی میاری میدی دست من،منم میبرمش اموزش و پرورش ،برات غیب موجه میزنن،درس حذف میشه،شهریور امتحان میدی....
    توی راه ک برمیگشم خانه،از در محل حوزه رد میشدم،حس بدی بود،خیلی بد همه داشتن امتحان میدادن من بیرون !شوخی نبود سرنوشت سازترین امتحان نهایی بود(مخصوص او زمان ک تاثیرش قطعی بود نه مثبت)

    خب این مسیر بعدش اتفاقات زیادی افتاد ک خارج از موضوع تاپیکه،از بسته بودن مدرسه و قبول نکردن برگه!تا اذیت های حوزه ک این برگه الکیه و فایده نداره باید حداقل برگه ی بستری و...باشه!و ادمای خوب و بد این مسیر

    بگذریم،کارنامه اومد،خداروشکر،واسم حذفش کرده بودن...انسانهای ک عبرت میگیرن خیلی کمن،ویژگی انسان فراموش کاریه(حتی ریشه ی اسم انسان) شهریور رسید!ولی....باز شد همون ماجرا!یعنی دقیقا از دو روز مونده ب قبل شروع کردم!و فردای ظهر اون دقیقا همونجا بودم ک خرداد بودم!حتی بدتر!
    اما اینبار خیلی قضیه فرق داشت،دیگ نه میشد از خدا مهلتی دوباره گرفت،نه راه کمکی بود،نمیشد مثل اونبار تسلیم شد،شانس ی دیگ نبود،قضیه یا برد بود یا باخت!ضعیف بودن یا قوی بودن
    یادمه ساعت یک ظهر بود!اخر فصل هورمون ها،روی خود تنظیمی ها بودم!کتاب رو فصل فصل کندم تا به اخر و حجم باقیمانده ی کتاب نگاه نکنم و از حجمش و دودوتا چهارتا سرد شم و دائم میگفتم،ببین الان این صفحه مهمه ک تمام شه!
    تا هشت شب بدون استراحت خوندم،رسیده بودم اول فصل هشت!دیدم اگ اینطوری پیش بره نمیرسم!مثل اونبار اما اینبار بجای فرار دنبال راه چاره بودم!
    زنگ زدم پسرعموم:گفتم سریع غذاتو بخور بیا اینجا،من نمیرسم تو باید فصل هشتو بخونی،برام توضیح بدی ،مسائلش رو بگی و...(این طوری تقریبا 2ساعتی ذخیره میکردم)
    شاید کمی درونگرا باشم،خوشم نمیومد پدر مادرم بفهمن غیر ناراحتی چیزی نصیبشون نمیشد،زنگ زدم پسرخاله ام و یه مهمونی سوری بعدشام رفتن!پسرعموم اومد دمش گرم گفت و رفت!ساعت 12شب بود،دو فصل 9 و 10 یعنی گیاهیا مونده بود،11رو خونده بودم!پدر مادرم اومدن،یه لبخند و قیافه ی شاد گرفتم ک همه چیز عالیه،شب بخیر گفتیم و مثلا منم خوابیدم!خب باید بیدار میموندم و منتظر تا اینکه اونا بخوابن و من برم درس بخونم!یادمه بخاطر اینکه خوابم نبره،دستم رو زدم ب موهام و کردم چشمم تا بسوزه و نخوابم!
    ساعت تقریبا یک ربع کم بود،اروم کتاب رو برداشتم رفتم توی حیاط!و تا صبح ساعت هفت درس خوندم!24 ساعت بیداری،20 ساعت درس و خستگی وحشتناک روز قبلش!ساعت 5 صبح هزار بار زد سرم قید همه چی رو بزنم....از گردن درد و سردرد و کمر درد تا پشه ها و حشراتی ک دائم زیر لامپ اذیت میکردن!
    اون شب و صبح تموم شد!
    زیست 19 شدم!
    بعدا فهمیدم دو نفر دیگ از همکلاسیام دقیقا همونجا بودن ک من بودم اون ظهر ،ولی گفته بودن نمیشه و فردا شدن10 و 11..به قول پائلو؛احتمال تحقق یافتن یک رویاست ک زندگی را حذاب میکند،

    امتحان رو ک خوب دادم،پدرم گفت ؛
    علی دیدی میگن باید شب امتحان خوب بخوابی،الکی نیست ک این روانشناسا و ....میگن!!!!!!

    مشاوره تحصیلی

  • بگو ک قوی بودی و شد
    A alisoltany

    خب من یکی از خودم میگم،منتظر شما هستم!
    بذارید اول درسی بگم شاید به درد خورد

    «از زیست0 مطلق تا 19نهایی و100ازمون»

    من سال سوم زیستم صفر مطلق بود!واقعا روز نبود مسخره ی معلمش نشم!
    یادمه همیشه بهم میگفت؛حیفه اکسیژنی تو پسر(یعنی حیف اکسیژنی ک تو مصرف میکنی)
    یکجورایی حق هم داشتن،مثلا یادمه وسط ترم بود،ازم پرسید دیواره ی سلولی گیاه جنسش؟موندم!!!
    بگذریم از اون خاطرات تلخ،امتحان نهایی رسید،گفتم خب وقت ک زیاد دارم بذار کمی دینی بخونم بعدش میرم سراغ زیست...دینی رو ک نخوندم هیچ،گذشت تا دو روز ب امتحان مونده!
    صبح شروع کردم ساعت 9(فردا نه پس فردای اون امتحان بود)
    تا غروب 3فصل رو فقط خوندم،بعد شام دوباره شروع کردم و تا صبح ساعت 4،اخر فصل 5 بردمش،یعنی 120صفحه!
    130 صفحه هنوز مونده بود!گفتم ده دقیقه استراحت کنم دوباره شروع کنم!هنوز یک روز وقت دارم
    ........
    خوابم برد وقتی نگاه ساعت کردم10صبح بود!ی دوست عوضی زنگ زد
    الو علی کجایی چقدرمونده؟بیین علی
    برو فصل نه(تولید مثل گیاهان)رو اول بخون اون بمونه اخر نمیخونیشاااا

    من ک صفر بودم ده بار خوندم اون فصلو نفهمیدم شده بود ساعت2ظهر درحالیکه هنوز نصف کتاب هم نخوانده بودم!
    یدفعه صدای زنگ در اومد....
    دایییم بود و بچه های شلوغش،نابودیم رو جلوی چشمام دیدم،تموم حرف معلما ک در موردم زده بودن داشت واقعیت پیدا میکرد...سردتر شدم،گفتم تمومه دیگ...دیگ امیدی نداشتم هرطور حساب میکردم نمیرسیدم !سرمم درد میکرد شدیدا مخصوص اینکه فصلای باقیموندع سختتر بودن...هرچی میکردم استرس نمیذاشت یک کلمه بفهمم شده بود ساعت6 غروب....نفس عمیقی کشیدم و کتاب رو بستم...اون شب یکی از بدترین شبا بود،صبح داشتم میرفتم امتحان،توی ماشین گفتم خداییاااا منو از این بحران در بیار قول میدم پزشک شم....(یسری تعهد دادم)...
    ده دقیقه مونده بود ب امتحان،مطمئن بودم حتی قبولم نمیشم،همه چی تموم شده بود واسم،حتی دیگ پزشکی هم،زد سرم ک برم معاون مدرسه ام رو ببینم!!!! از حوزه تا مدرسه 10دقیقه بود!!دو دل بودم ریسک کنم یا نه،رفتم دیدمش بهم یه راه حل داد،یع پیشنهاد اون گفت؛...(ادامه سری بعد(داستان تازه شروع شد))

    مشاوره تحصیلی

  • انگيزه
    A alisoltany

    اخرش میشه یا نه؟😂
    میدونم دیگ دیونه شدی از این سوال...😐
    بدت از نصیحت و هرچی پست اینچنینم میاد و داری ب من هم فحش میدی😂

    راستی سلام چطور متوری!😂خخ عه اخمات چرا تو همه،سرتم ک درد میکنه،بغضم داری ک، نبینم نخندیا،بگو سیب ،جون عمو بگو سیب😂

    خب‌خب،تا حالا هیچی نخوندی؟کم خوندی؟
    خب فدا سرت،😂والله بخدا...به خودت حق اشتباه کردن رو بده،اصلا خوب کردی نخوندی😐 ،میدونی چیه فک کن تو ی نابغه ایه ک گفتن برای رعایت عدالت تو باید دیر شروع کنی تا به بقیه ظلم نشه....😐
    چطوری‌نابغه؟😂(با لحن چطوری ایرانی به وقت شام بخونش😂)

    اقا بگذریم میشه یا نه اخرش توی این مدت اورد؟😂
    اها مهم اینه سوال رو از کی بپرسی؟🤔 جدی میگم😂 خب شوخی بسه پررو نشو😐
    از یه رتبه برتر؟از یه مشاور؟
    مگر اون، توعه؟اون براساس خودش جواب میده،اصلا اون بی ارادس ولش کن....
    از خودت بپرسی چی؟نه نمیشه باز چون تو هم براساس گذشته ات جواب میدی،شاید خودت،خودت رو بهتر از بقیه نسبت به خودت بشناسی،ولی کامل ک نمیشناسی.دیدی ی موقع کارای میکنی از خودت تعجب میکنی؟این یعنی هنوز....
    از کی بپرسیم؟از کسی ک ساخته ات..میگه چی.تاحالا این رو شاید صدبار دیدی ولی یعنی چی؟نادان یعنی چی؟؟؟؟
    »
     ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و [لی] انسان آن را برداشت راستی او ستمگری نادان بود.» این ماجرا پرده از انتخاب‌گری و روحیه بی‌باک بودن آدم در خطر کردن و دست زدن به کارهای بزرگ برمی‌داره که داوطلب امری می‌شه که آسمان و زمین از اون میترسن....

    خالقت میگه تو از اسمان و زمین قوی تری،میدونی‌یعنی چی؟
    اون ک مشاوری نیست ک واسه پول و...اون تک تک سلولات رو ساخته میدونه،حرفش حقه،جانشین خدا رو زمینیا....

    بابا پسرشجاعه 😂پاشو یه آب بزن صورتت،دو رکعت نماز بخون ازش کمک بگیر،نیرو بگیر،جدی شروع کن باز،این متنو نمیدونم کی و چقدر مونده به کنکور داری میخونی(الان حدودا50تایه) اما بدون اگ پای کار بیای،بُعد زمان رو له میکنی!!!!
    فک کن باید از ته این دره خودتو بکشی بالا،فک کن،ایده بده،تلاش کن....

    دراخر یادت نره :

    «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم به ذکرِ اللّهِ أَلاَ به ذکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»

    مشاوره تحصیلی

  • انگيزه
    A alisoltany

    دیشب متنی رو فرستادم،از جنس مشاورا....از جنس بادکنک پرشده با متان و هلیوم!میری بالا،بالا،بالا
    بووومب،.......
    همیشه انگیزه دادن این نیست ک
    «همه چی ارومه،من چقدر خوشحالم»
    همیشه درپوش روی حقیقت نیست،یه روزی بوی فسادش بلند میشه،گاهی باید زد توی گوش‌یکی‌ک از‌گیجی دراومد و بلند شد..اگ تاحالا نخوندی،کم خوندی،فدا سرت ک نخوندی چیه؟؟؟؟؟بیخود کردی ک نخوندی،چه چیزت کم بوده؟از صبح تا غروب کارکردی؟ببین!واقعا دلیل توجیه کننده داری؟ننداز روی شلوغی خونه و...ک خودتم میدونی بهونس...اونیکه یه رتبه عالی میاره میشه جای تو دوتا مغز داشته باشه؟مگ پدرمادرت،خودت و خیلیا مسخره ی جنابعالین ک هروقت بخوای میخونی و نمیخونی؟هروقت بخوای میخوابی؟هروقت عشقت بکشه میای اینجا ساعت ها حرف الکی میزنی و ثانیه میسوزونی؟توی این روزا ک ثانیه ثانیه اش مهمه،پروفایل چک میکی و..چرا حرف الکی میزنی ک به بقیه چه؟مادرت باید خون جگر بالا بیاره ک رتبه ی تن پروری مثل تو رو بگه اون روز وقتی ازش میپرسن فلانی چه کرد راستی امسال؟
    با هزار زحمت توی این دنیای پرهیاهو نذاشتن احساس کمبود کنی بعد تو هروقت کمی فشار میاد بهت میگی؛«نمیشه و من خستم،اصلا مگ میشه رسید و..»
    چرا نمیخوای بفهمی بچه ابتدایی نیستی ۲۰سالته،چرا نمیخوای بفهمی...برو جلوی اینه ببین خودتو میشناسی؟۲۰سال بعدیت هم ک اینطوری باشه ک..نگاه کن پسر،دختر ،تویی ک داری میخونی این متن رو و وضعت خرابه،من
    اینارو نمیگم ک بزنی زیرگریه،اگ چه بزنی زیرگریه هزاربارم کمه،میگم ک بدونی هستی کجا،عمق فاجعه رو بفهمی و تلاش کنی واسه خروج از این دامی ک واسه خودت پهن کردی،زنجیری ک به دست و پات بستی،این مدتی ک مونده خدایش مَردش باش همه چی رو تغییر بده،این بازی رو امسال عالی تموم کن فلانی،تاوان تنبلی این مدتتو با تلاش تا ساعت های اخر مونده به کنکور بده،هلیومی باد نشو،بسوز و ققنوس وار پرواز کن،آتیش بگیر از دردای ک واسه خودت وبقیه این مدت ساختی و خاموش نشو از تلاش،...
    (نمیخوام نصیحت کنم چون در این حد نیستم و خودمم بدم میاد کسی نصیحتم کنه،از این به بعد رو فرض کن واسه یکی دیگ دارم میگم و تو هم داری گوش میکنی!)
    اما آیاتی ک توی پست قبلی گفتم عین حقیقته،دست خدا رو بگیر و بلند شو و خودت رو نجات بده...از همین الان پاشو و واسه نجاتت برنامه بریز،فک کن به اشتباهات گذشتت ک چه کردی ک سقوط کردی،و دیگ تکرار نکن،قرار نیست دائم مثل بازی مار وپله نیش بخوری بیای خانه اول...واسه یبارم شده مثل یه اسطوره این مدت رو بجنگ و ببر....و خاطراتش رو بعدا واسه ی ما بگو،الان لبخند بزن و پاشو
    : )
    حالا بگو سیب
    : )

    مشاوره تحصیلی

  • هرچی تو دلته بریز بیرون 2
    A alisoltany

    غمگینه ۱۲سال درس خوندنت رو توی دوماه نتیجه ش رو بهت بدن...از روزای ک صبحا پاشدی توی باران و...رفتی مدرسه تا مثل دیونه ها چندین ساعت واسه جغرافیا و اجتماعی خوندن!از ناراحتی هات واسه درس املا تا ورزش وانشا!یعنی هرثانیه ی این روزا معادل ۷۲ثانیه ی قبلنه،یعنی ۷۲ برابر با ارزش تر...
    هر روز معادل۷۲روز،هر روز معادل دوماه!!!!پس...
    غافل از کوتهی عمر کند شکایت/شب از نظر مردم هشیار بلند است،همه میدونیم پس سخن کوتاه باید وسلام

    هر وقت خداحافظی کردم،برگشتم،شاید ده بار،اما باز شانسمو امتحان میکنم،میدونی حس میکنم دیگ ب اندازه کافی شکست خوردم ک اینبار ببرم! غمگینه این همه شکست،واقعا دیگ بسه،تهوعی باید،تحولی شاید....الله نگهدارمون

    غیر درسی

  • بگو ک قوی بودی و شد
    A alisoltany

    @mahdis127
    اوهوم الان القا رو حتی بدون تست هم بخواد بخونه ی روزی طول میکشع،منتهی اون ادرنالین و اون فشار زمان رو نصف میکنه....امتحان فیزیک امتحان جالبی بود واسم،توی اتاق بودم دقیقا مثل شما القا مونده بود ۱۲شب بود،گفتم مامان یک بیدارم کن..خوابیدم،بیدار شدم دیدم۶ و نیم صبحه میگ پاشو صبحانه بخور میخوای بری امتحان!!!ا
    گفتم مامان چرا بیدارم نکردی؟
    گفت،مگ گفتی؟!
    اومدم عصبانی بشم جواب بدم،دیدم موضوعیه ک گذشته چکار ب این بنده خدا دارم،مقصر خودمم،خندیدم گفتم نه....
    توی راه و قبل امتحان اون یکساعت رو همینطوری خوندم،خدا جبران کرد از اون فصل همه ی نمره اش رو گرفتم!!!!!!!دقیقا از هرچی خوندم اومد،انگار اون یکساعت فقط سوالای امتحان حل کردم،حتی یادمه دقیقا دقایق قبل کتابم افتاد،صفحه ی ازمایش کنید فصل اول بود،همون ازمایش کنید رو خوندم امد....
    واقعا پدر و مادر عجیبن!

    مشاوره تحصیلی

  • کارنامه های ازمونهای آزمایشی
    A alisoltany

    ازمون 20 مرداد...قلمچی
    تراز: 4500
    انشالله بعدی؛ بیشتر 500رشد(گاماس گاماس 🙂 )

    درصدام؛
    http://uupload.ir/files/nibx_screenshot_2017-08-11-23-09-35.png

    آزمون

  • هرچی تو دلته بریز بیرون 2
    A alisoltany

    پست اخر....
    خداحافظ

    غیر درسی

  • سال جدید بیاید از آرزوهاتون بگید و اینکه سال دیگه این موقع کجایید
    A alisoltany

    خاتون
    روزای آخره و دانشگاه رو پیچوندم،و با ی تور ماهیگیری و دوچرخه از شهر خارج شدم و دارم غروب افتاب رو نگاه میکنم ،و این ثانیه های ک الان مینویسم رو بیاد میارم...با یه نسیم خنک،ی لیوان چایی توی دستم ی لبخند میزنم و به هزارن برنامه ام واسه اینده فک میکنم
    (انشالله)

    بحث آزاد

  • مهم**تراز آزمون های آزمایشی**مهم
    A alisoltany

    متن جایگزین
    بالاخره ب ارزوی دیرینه،زیست100رسیدیم،به فنا!رفتیم اما شد.
    191 کشوری

    آزمون

  • هرچی تو دلته بریز بیرون 2
    A alisoltany

    سر ازمونی،درب و داغونی،با خودت گوی؛
    اری از فردا شروعی دارم
    همچو طوفانی

    صبح فردایش یکساعت خوانی،ده ساعت خوابی...
    لب خندانی به پدر گویی همه چیز عالی : )
    درِ تنهایی چشمِ گریانی...
    روی سمت فالی از حافظ؛
    صاحب فال شماره اندی تو خوش اقبالی(هه!)

    حافظا تو نیز اگر داشتی کمی کنکوری،
    با خال هندوی آن ترک شیرازی نمیکردی
    این همه بازی!!!
    (اثرات فشار ازمونه😐 )

    غیر درسی

  • کتابخانه رنگی
    A alisoltany

    او کفش هایش را پیدا کرد،و انها را پوشید،اما هرچه کرد نتوانست دوست افسرده اش را برای حرکت متقاعد کند،و به تنهایی راه افتاد،بر روی دیوار نوشت:
    «به استقبال نابودی میروید اگر تغییر نکنید»
    وارد دنیای پرپیچ و خم شد و باخود گفت،دیر اقدام کردن بهتر از هرگز اقدام نکردن است...تنها و تنها، در راه و باهر قدم نزدیک شدن به هدف دلش برای دوستش میسوخت، اما نظرش عوض شد ، به اندازه ی کافی برایش علائم گذاشته بود و تلاش خودرا برای تغییر نظر او کرده بود،او باید خودش تصمیم به تغییر میگرفت...

    قسمت هایی از کتاب«چه کسی پنیر مرا برداشته است»

    بحث آزاد

  • ♥شعردانه♥
    A alisoltany

    ای بشر!
    از چه گمان کردی ک دنیا مال توست،
    ورنه پنداری ک هر ساعت اجل دنبال توست،

    هرچه خوردی مال مور،هرچه هستی مال گور،
    هرچه داری مال وارث،هرچه کردی مال توست

    غیر درسی

  • کلوب شادی - عشق و حال
    A alisoltany

    مهی جون
    خانواده ک حقیقت رو باید گفت و درک میکنن،کنار میان
    والله فامیلا واسم کاری نکردن ک الان انتظار داشته باشن،اگ کسی قراره تاوان بده و عمرشو بذار اون ماییم،نهایتا ک خیلی دوستم داشته باشن ی ربع نارحت شن..

    غیر درسی

  • ♥شعردانه♥
    A alisoltany

    یعنی گلی که بر سر شاخه ببویمت؟
    یا آن شراب نابی و باید بنوشمت؟
    اصلاً چه حرفهای مفت که در شعر می زنند!

    باید تو را بغل نموده و محکم ببوسمت!

    غیر درسی

  • هرچی تو دلته بریز بیرون 2
    A alisoltany

    سر رنگ دعوا نکنید اصلا مهم نیست،سه ماه دیک همه باید سیاه بزنیم😐 😂

    غیر درسی

  • نوشته های با ارزش
    A alisoltany

    متن جایگزین

    خوبیش اینه ک توی شطرنج زندگی بعد مات شدن هم بازی ادامه داره...مرد اونه مهرها رو از اخر بازم بیاره توی بازی،باخته ها رو جبران کنه،و بجای گریه کردن یه گوشه مهره ها رو از اول بچینه!!!
    و موقعی ک یه قربانیه بی خود هستی وقتی دووم اوردی تا اخر رفتی، به اوج برسی ...اون سرباز وزیر شده ی شطرنج بهتر از اون وزیر خوشگذران اول بازی موفق میشه ک نه سردی نه گرمی کشیده و نه رنجی....اره اگ توی رنجی بدون نزدیکی!حتی اگ خانه ی اولی‌ واینسا تا سرت رو بزنن...
    اره بجای انصراف از اول مهره بچین،با چشم گریان و خونبار،به هر حرکتی میکنی از مهره ها فک کن،مهم نیست کی جلوی توعه مهم اینه تو،تو همون گیرنده ی روح خدایی در زمین،تو همون پیچیده ترین ماشین کشف نشده ی تاریخی و تو....

    • تنهاترین سرباز....
    غیر درسی

  • ♥شعردانه♥
    A alisoltany

    وین همه لاف می‌زنیم از دهل میان تهی
    «سعدی»

    غیر درسی
  • 1 / 1
  • درون آمدن

  • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

  • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
  • اولین پست
    آخرین پست
0
  • دسته‌بندی‌ها
  • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع