Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
binamB

binam

@binam
درباره‌‌ی من
دیدگاه‌ها
408
موضوع ها
15
Shares
0
گروه‌ها
1
دنبال‌کننده‌ها
3
دنبال‌شونده‌ها
5

دیدگاه‌ها

تازه‌ها بهترین Controversial

  • چند نکته و نصیحت در باب زندگی کردن در سال کنکور نه زندانی بودن
    binamB binam

    پیش نوشت : این مطلب از وبسایت شخصی دکتر شعبانعلی برداشته شده و برای کنکور ارشد نوشته شده اما من قسمت های مربوط به کارشناسی ارشد را برداشتم تا فقط مطالبی که به درد ما کنکوری ها میخورد باقی بماند.
    منبع مطلب

    پیش نوشت: زیر مطلبی که در مورد سبک زندگی و سطح زندگی نوشته بودم، یکی از دوستانم به نام زهرا، کامنتی گذاشته بود که آن را عیناً در اینجا نقل می‌کنم:

    من که پشت کنکور ارشدم, همه زندگیم درس خوندن واسه کنکور و آزمونای استخدامیه, ما کنکوریا یه سبک زندگی بیشتر نداریم.

    دلم از خواندن این کامنت خیلی گرفت. خیلی زیاد. نه به خاطر ترحم به کسانی که پشت کنکور یا آزمون استخدامی هستند. به خاطر جنس حرف‌ها و سبک نگاهی که به مسئله‌ی کنکور و زندگی و استخدام، در بین بسیاری از ما رایج است. اگر چه نمی‌دانم سبک درست چیست و پیشنهاد درست چیست، اما دلم می‌خواست حرفهایی را برای زهرا و زهراها و دوستان خوب دیگری که آنها را نمی‌شناسم و الان برای کنکور کارشناسی یا کارشناسی ارشد درس می‌خوانند بنویسم.
    نامه‌ای برای زهرا (یا زهراها):

    زهرای عزیزم.

    من تو را نمی‌شناسم. نه هرگز تو را دیده‌ام و نه دغدغه‌های تو و شرایط زندگی تو و رویاهای تو و چالش‌های تو و توانمندی‌های تو و ناتوانی‌های تو را می‌شناسم.

    آنچه را هم برایت می‌نویسم، می‌توانی نخوانی و این حق طبیعی توست (و حتی شاید انتخاب درستی هم باشد). اما به دو دلیل، می‌نویسم:

    دلیل اول اینکه با وجودی که تو را نمی‌شناسم و قاعدتاً در نگاه اول، مشکل تو، مشکل من نیست، اما همین که خواننده‌ی اینجا هستی و به اینجا سر می‌زنی، این وظیفه را در من ایجاد می‌کند که در حد وقت و توان و دانش و تجربه‌ی بسیار محدودی که دارم، اگر چیزی به ذهنم می‌رسد بگویم.

    دلیل دوم اینکه به هر حال، من در زندگی چند بار کنکور ارشد داده‌ام و هر بار هم در اولین رشته‌ای که انتخاب کردم پذیرفته شده‌ام (و البته جز مورد آخر، از بقیه انصراف داده‌ام) و آخرین بار هم با رتبه‌ی یک، وارد MBA شریف شدم و نمره‌ی ترازم هم به طرز محسوسی با بقیه فرق داشت.

    این در شرایطی بود که چند سال از کارشناسی گذشته بود و خوب به خاطر دارم که اتحاد توان دوم سینوس و کسینوس را هم که یک می‌شود از خاطر برده بودم و همین فراموش کردن‌ها و دور بودن‌ها از فضای درس و مدرسه استرس مضاعفی برایم ایجاد می‌کرد.

    در شرایطی که باید زندگی مشترک را هم در آن سالها راه می‌بردم و در بیابان،‌ مقیم بودم و کار فیزیکی می‌کردم و درگیری‌های دیگری هم داشتم و رقیبان من، دختران و پسران جوانی بودند که مستقیم از کارشناسی به ارشد می‌آمدند و پدر و مادرها، صبح تا شب برایشان آب پرتقال و آب سیب و مکمل غذایی می‌آوردند و من در بیابان در دویست کیلومتری جنوب پاسگاه کامه در استان خراسان، با کتابهای سازمان سنجش مانده بودم و جمعی از کارگران در جایی که حتی یک توالت هم نبود و چالشم اینکه برای اجابت مزاج در جایی که حتی یک تپه هم نیست و نخستین نشانه‌های تمدن (که ریل راه آهن است)‌ هنوز به آنجا نیامده، رو به کدام سو بایستم که افراد کمتری من را ببینند!

    همه اینها را گفتم که بگویم بازی کنکور را خوب بلدم. یک بار و دو بار و سه بار هم نبوده که تصادف باشد. نمی‌خواهم داشتن سهمی از استعداد را انکار کنم، اما می‌دانم که سبک تلاش کردن و کارکردن و درس‌ خواندنم فرق داشته و سهم آن در موفقیت‌های درسی من خیلی بیشتر بوده است.

    البته پذیرش یا عدم پذیرش آن،‌ بستگی به شنونده دارد. یکی می‌خواهد بدبختی‌ها و تنبلی‌ها و تن پروری و عدم درک استراتژی و شیوه‌ی نادرست عملیاتی مطالعه خودش برای کنکور کارشناسی ارشد را توجیه کند و می‌گوید همه‌ی اینها استعداد است! یکی می‌خواهد تلاش کند و نتیجه‌‌ی بهتری در کنکور کارشناسی ارشد بگیرد و حرف‌های من را می‌خواند تا شاید از میانه‌ی آن چیزی برای خودش پیدا کند.

    البته این را هم بگویم که در این نامه من،‌ مثل خیلی از نوشته‌های من، حاشیه‌های زیادی وجود دارد. خیلی هم در آن، نق زده‌ام. تو هم کنکوری هستی و لابد وقتت مهم است و حوصله‌ی خواندنش را نداری.

    به همین خاطر، نوشته را بخش‌بندی کرده‌ام.
    نکته اول: آیا ممکن است که فقط یک سبک زندگی، به عنوان گزینه روبروی کنکوری‌ها باشد؟

    گفته بودی که: ما کنکوری‌ها یک سبک زندگی بیشتر نداریم!

    این جمله نمی‌تواند درست باشد. به نظرم اگر فرصت داشتی، یک بار دیگر مطلب سبک زندگی را (این بار با دقت و تمرکز بیشتر) بخوان.

    هر تغییری – هر چقدر کوچک – تغییری در سبک زندگی است.

    حتی همین که تصمیم بگیری، لحظه‌ی خواب، موبایلت را در اتاق دیگری بگذاری (یا نگذاری) تغییری در سبک زندگی‌ات ایجاد می‌کند که اگر چه کوچک است، اما می‌تواند اثرات بزرگی ایجاد کند.

    حتی همین که انتخاب کنی که وقت بیدار شدن از خواب،‌ چای شیرین بخوری و بعد درس بخوانی یا اینکه کمی درس بخوانی و بعد چای بخوری، تغییری در سبک زندگی است. چون در حالت اول، کمی قند به مغز می‌رسانی که بتواند بهتر کار کند.

    حتی همین که تصمیم بگیری ساعت ۸ شب، قهوه بخوری یا نخوری، تغییری در سبک زندگی است. چون نیمه‌‌ی عمر کافئین (بسته به شرایط بدن تو) بین ۳ تا ۷ ساعت است و این یعنی اینکه حتی در لحظه‌ی خواب در ساعت ۲ شب، هنوز کافئین زیادی در بدن تو وجود دارد و تو را Alert نگه می‌دارد و نمی‌گذارد خوابی با کیفیت مناسب داشته باشی.

    طبیعتاً خواب سطحی، صبح هم تو را خوابالوده خواهد کرد و قدرت تحلیلی مغز و سیستم Cognition تو را کاهش خواهد داد و این یعنی اینکه مطلبی را که باید در یک ساعت بخوانی و بفهمی، در سه ساعت می‌خوانی و نمی‌فهمی.

    همین که تصمیم بگیری تا روز کنکور، هفته‌ای یک فیلم ببینی یا نبینی، انتخابی در حوزه‌ی سبک زندگی است که – لااقل در نگاه من – می‌تواند سهم مهمی بر روی موفقیت در کنکور داشته باشد و این را در اواخر همین بحث توضیح می‌دهم.

    همه‌ی اینها تغییر در سبک زندگی است. فرهنگ و نگرش بسیاری از ما، به گونه‌ای است که از تغییرات انقلابی و کلی استقبال می‌کند و اصلاح تدریجی و جزئی سبک زندگی را چندان به رسمیت نمی‌شناسد و اثرگذار نمی‌داند.

    اینکه یک سال در اتاق را به روی خودمان ببندیم و تست بزنیم، تغییر سبک زندگی نیست، بلکه صرفاً‌ یک حماقت از سر اضطراب است که اثربخشی چندانی هم نخواهد داشت.

    تغییر سبک زندگی، می‌تواند بسیار جزئی باشد اما اثرات بزرگی بر جا بگذارد.


    نکته‌ دوم: برای هیچ کس هرگز هیچ جا، تنها یک سبک زندگی وجود ندارد.

    حتی کسی که در زندان در حبس ابد است، هر لحظه بین اینکه زنده بماند یا خودکشی کند، دو گزینه دارد و تا زمانی که دو گزینه داریم،‌ یعنی سبک زندگی و سبک مرگ را (که دو روی یک سکه هستند و یکی بی دیگری معنا پیدا نمی‌کند) خودمان انتخاب می‌کنیم.

    اگر کسی را دیدی که معتقد بود یک سبک زندگی بیشتر برایش وجود ندارد، با مسئولیت من، زنده به گورش کن. چنین کسی بی آنکه بفهمد مرده است، با سنگ هیچ تفاوتی ندارد و فقط با تنفس کردن و دستشویی رفتن، بار بیشتری به اتمسفر و سیستم فاضلاب انسانهای زنده تحمیل می‌کند.


    نکته پنجم: به دست آوردن حداکثر کارایی برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد

    فرض کنیم که تو ۳۰۰۰ ساعت تا کنکور زمان بیداری برای درس خواندن داری و الان می‌خواهی در زمینه‌ی هزینه کردن آن و تخصیص بهینه‌ی آن تصمیم بگیری.

    در اینجا سه دیدگاه وجود دارد:

    دیدگاه اول مربوط به کسانی است که معتقدند موفقیت در کنکور کارشناسی ارشد یا هر کنکور دیگری، به معنای این است که ما تمام وقت خود را برای مطالعه کردن و تست زدن و درس خواندن بگذرانیم.

    این افراد، فقط زمان غذا خوردن و دستشویی رفتن و خوابیدن را (آن هم در حداقل ممکن) از برنامه زندگی خود حذف می‌کنند و آنچه را باقی می‌ماند به درس خواندن اختصاص می‌دهند.

    چنین افرادی، اگر بتوانند، ترجیح می‌دهند حدود ۲۸۰۰ یا ۲۹۰۰ ساعت از کل وقت بیداری را به مطالعه برای کنکور اختصاص دهند و آن ۱۰۰ یا ۲۰۰ ساعت را هم از سر ناچاری، به خوابیدن و خوردن تلف کنند.

    دیدگاه دوم کسانی هستند که کمی آگاهی و درک بیشتری دارند و می‌دانند که این مسیر، بیش از آنکه به دوی سرعت شبیه باشد، به دوی ماراتون شبیه است و اگر تمام وقت را به صورت پیوسته، صرف درس خواندن کنند، ممکن است در میانه یا اواخر راه، کم بیاورند.

    به همین دلیل، آنها به استراحت هم، اعتقاد دارند. البته تنها در حدی که توان مجدد درس خواندن را ایجاد کند.

    اجازه بده دیدگاه‌های اول و دوم را روی کاغذ ترسیم کنم:
    تصویر

    نکاتی در مورد کنکور کارشناسی ارشد - تلاش پیوسته بدون انقطاع، اثربخش نیستالبته این نمودار، یک نمودار علمی نیست و صرفاً برای بیان شفاف‌تر منظور من، مفید است.

    گروه اول، ضعیف و ضعیف‌تر می‌شوند. اما گروه دوم،‌ آموخته‌اند که اگر یک ساعت یا دو ساعت درس می‌خوانند، کمی هم استراحت کنند. دوباره Recover شوند و دوباره بخوانند.

    از نظر این گروه، استراحت، چیزی شبیه توقف‌های کوتاه یک دونده در مسیر است. یا توقف‌های کوتاه یک ماشین هنگام طی کردن یک مسیر بسیار طولانی تا دوباره برای حرکت آماده شود.

    اینها احتمالاً از ۳۰۰۰ ساعت بیدار، به جای ۲۸۰۰ یا ۲۹۰۰، ۲۶۰۰ یا ۲۷۰۰ ساعت درس می‌خوانند و سهمی هم برای استراحت و توقف در نظر خواهند گرفت.
    من می‌خواستم در اینجا دیدگاه سومی را مطرح کنم:

    اینکه مغز، سیستمی مکانیکی نیست که مانند اسب، کمی آن را بدوانیم و کمی آن را استراحت بدهیم و این چنین، افتان و خیزان، تا کوی دوست برویم و هر جا هم در راه کم آوردیم از “رفیقان ره” به قول حافظ، استمداد همت کنیم!

    فرض کن که تو به جای ۲۵۰۰ ساعت،‌ ۲۷۰۰ ساعت درس بخوانی. این فقط یعنی ۸% درس خواندن بیشتر. همین!

    البته وقتی به اکثر کنکوری‌ها این را بگویی می‌گویند: مگر ۸% کم است؟ فاصله در کنکور ۰٫۱% است. سرنوشت ما تا داخل گور ممکن است با یک تست بیشتر یا کمتر تغییر کند.

    البته اینها همان‌هایی هم هستند که احتمالاً رتبه‌ی بالایی هم کسب نمی‌کنند و اصلاً کسب کنند یا نکنند هم مهم نیست. اینها از همین الان در گور زندگی اسیر هستند. اما متاسفانه نه زندگی را می‌فهمند و نه گور را.

    یادت باشد که اینها را از کسی که ترک دنیا کرده نمی‌شنوی. از محمدرضا شعبانعلی می‌شنوی که در همان کنکوری که تو قصد شرکت در آن را داری، رتبه‌ی یک به دست آورده و فاصله‌اش با نفر دوم خودش هم، بیشتر از این اعداد دهم درصدی بوده!

    ما قاعدتاً با کمتر یا بیشتر درس خواندن، می‌خواهیم ۵ یا ۱۰ درصد زمان کمتر یا بیشتری را به مطالعه اختصاص دهیم.

    من می‌خواهم بگویم یادگیری تو در این ماه‌های باقیمانده تا کنکور، تابع دو پارامتر مهم (و نه یک پارامتر) است:

    اول اینکه چقدر برای کنکور وقت می‌گذاری.

    دوم اینکه مغز تو، چقدر توانایی تحلیل اطلاعات و به خاطر سپردن آنها و مهم‌تر از همه، یادآوری آنها را دارد. چیزی که در کل می‌توانی نام آن را Cognitive Ability بگذاری.

    اولی را که بیشتر از چند درصد جزئی نمی‌توان تغییر داد. اما دومی را می‌توان بیست یا سی یا پنجاه یا حتی صد درصد هم تغییر داد (طبیعتاً اینجا مقاله و مطالعه و تحقیقات دقیق، نمی‌توانم ارائه دهم و صرفاً از نگاه شخصی خودم می‌گویم. اما این نگاه شخصی، به پشتوانه‌ی مطالعه در حوزه‌های Cognitive و از سوی دیگر، تجربه‌ی عملی حضور در رقابت‌های نظام آموزشی کشور، حاصل شده و می‌توان تا حدی، آن را جدی گرفت).

    من تعدادی از فاکتورهایی که می‌توانند Cognitive Ability ما و توانایی شناختی ذهن ما در کنکور کارشناسی ارشد را تعیین کنند (به سلیقه و تجربه‌ی خودم و بدون هرگونه ادعا در زمینه‌ی علمی بودن آنها) فهرست می‌کنم:

    ۱) درک مطلب و توانایی Comprehension. اینکه برای خوردن یک Piece of information چقدر زمان نیاز دارم.

    یک نفر، می‌تواند یک فصل یک کتاب را در سه ساعت بخواند و کامل بفهمد. یک نفر دیگر برای اینکه همان مطلب را در همان سطح بفهمد، به پنج ساعت زمان نیاز دارد. نفر اول این غذا را سریع‌تر می‌خورد و توانایی Cognitive بالاتری دارد.

    ۲) توانایی هضم و جذب مطلب: به هر حال همین Piece of information را که خوردی، باید هضم و جذب هم بشود. در فضای شناختی ذهن، هضم و جذب، حداقل دو بخش اصلی دارد:

    یکی اینکه آن مطلب، به تمام مولکول‌های تشکیل دهنده‌اش تفکیک شود. گاهی اوقات ما درسی را می‌خوانیم و کل موضوع درس را هم می‌فهمیم و مسیر درس را هم درک می‌کنیم.

    گاهی علاوه بر این، تک تک جمله‌ها را هم درک می‌کنیم و یکصد نکته از همان درس در می‌آوریم.

    شاید همین است که همه‌ی کنکوری‌ها، دفترچه‌ی نکته دارند و کلی از آن لذت می‌برند و با آن احساس اعتماد به نفس می‌کنند.

    اما جذب، ماجرای دیگری است. دانسته‌ی جدید باید وارد مغز شود و با دانسته‌های قبلی رابطه برقرار کند. به عبارتی به عنوان یک Chunk مستقل باقی نماند. همانطور که در درس مهارت یادگیری در متمم گفته‌ام، ظرفیت مغز ما در ذخیره کردن Chunk ها محدود است. باید Associate شود. خودش را به قطعات قبلی اطلاعات و داده‌ها متصل کند و جایگاه خودش را در ارتباط با آنها بفهمد.

    ۳) توانایی استخراج الگوها یا Pattern Extraction: اینکه اگر من در ریاضیات کنکور، یک معادله‌ی دیفرانسیل را دیدم، تصمیم بگیرم که از روش استاندارد بروم یا اینکه از بسط های بینهایت کوچک استفاده کنم. اینکه اگر سوال زبان دیدم، گزینه‌های پرت را جدا کنم و گزینه‌های مشابه را (که طراح سوال می‌خواهد من را بین آنها سردرگم کند) تشخیص دهم. اینکه با خواندن یک گزینه (حتی وقتی که اصل آن را در درس نخوانده‌ام یا به خاطر ندارم) بتوانم حدس بزنم که روح آن، چقدر با دانسته‌های من در آن درس،‌ در تطابق یا تعارض است.

    ۴) توانایی Retrieval: اینکه الان درس را می‌فهمی کافی نیست. باید مطمئن باشی که بعداً هم در زمان کنکور – که اضطراب و تنش کارایی مغز را کاهش می‌دهد – مغز می‌تواند این اطلاعات را به شکل درستی از لایه‌های داخلی خود Retrieve و بازخوانی کند.

    این توانایی‌ها سهمشان در کنکور کارشناسی یا کنکور کارشناسی ارشد کم نیست و نهایتاً خروجی تو در کنکور عملاً به این شکل است:

    Your total performance = Total Reading&Study time X Your Cognitive Processing Performance

    اولی را که نمی‌توان زیاد تغییر داد. تغییرات دومی، مهم و تاثیرگذار است. اما جالب اینجاست که با مطالعه‌ی بیشتر و درس خواندن بیشتر، افزایش پیدا نمی‌کند.

    اینکه مجموعه‌ی توانمندی‌های Cognitive را برای کنکور کارشناسی ارشد، چگونه افزایش می‌دهی، به انتخاب تو و سبک زندگی تو بستگی دارد. اما من صرفاً چند پیشنهاد را به عنوان ایده اولیه مطرح می‌کنم:

    به نظرم، اگر همان ۳۰۰۰ ساعت را در نظر بگیریم و فرض کنیم که مثلاً ۳۰۰ ساعت را برای توقف و غذا و دستشویی و … می‌گذاریم، می‌توانیم سهمیه‌ای هم برای افزایش راندمان سیستم شناختی مغز بگذاریم. یعنی بگوییم‌: ۲۳۰۰ ساعت درس، ۴۰۰ ساعت افزایش راندمان شناختی و ۳۰۰ ساعت هم توقف و کارهای اجتناب ناپذیر.

    فرق آن ۴۰۰ ساعت من با ۳۰۰ ساعت تو (و خیلی از کنکوری‌ها)‌ در این است که آن ۳۰۰ ساعت، اجتناب ناپذیر است. اگر می‌توانستند آن را هم انجام نمی‌دانند. اگر می‌شد، غذا نمی‌خوردند و اگر مغزشان خسته نمی‌شد، استراحت نمی‌کردند. اما ۴۰۰ ساعتی که من می‌گویم نوعی وقت گذرانی اجتناب پذیر است که عمداً تصمیم می‌گیریم از آن اجتناب نکنیم!

    دیدن هر هفته یک فیلم یا هر دو هفته یک فیلم، می‌تواند یکی از گزینه‌ها برای پر کردن آن ۴۰۰ ساعت باشد.

    گوش دادن به یک آلبوم موسیقی یک ساعته از خواننده‌ی محبوبمان (یا موسیقی بدون کلام) بدون اینکه آن را فوروارد کنیم و از روی این Track به Track بعدی بپریم، می‌تواند یکی از این گزینه‌ها باشد.

    اگر کتابی هست که همیشه آرزو داشته‌ایم وقت کنیم و بخوانیم و با خودمان قرار گذاشته‌ایم که بعد از کنکور، حتماً آن را بخوانیم، خواندن آن کتاب قبل از کنکور و به تدریج و موازی با درس خواندن، می‌تواند یکی از این گزینه‌ها باشد.

    پیاده روی روزانه با دوستانمان و تماس تلفنی یا دیدار حضوری با دوستانی که الان مثل ما کنکور ارشد ندارند (که تمام وقت را با حرف زدن از کنکور به لجن بکشند) و البته قرار گذاشتن با خودمان که هنگام دیدن آن دوستان، از کنکور و مصیبت‌ها و استرس و وقت محدود و این مزخرفات حرف نزنیم، می‌تواند گزینه‌ی دیگری باشد.

    یک بار در هفته آشپزی کردن می‌تواند کار دیگری باشد.

    گزینه‌های دیگری هم دارم که اثر بسیار زیاد دارد اما مخصوص خودم است و ترجیح می‌دهم راجع به آنها صحبت نکنم (مثل اینکه دو یا سه بار تا زمان کنکور، به دیدار اهل قبور برویم. البته جاهای قدیمی‌تر گورستان که به گل و شل و سوراخ‌های خالی برنخوریم و بتوانیم با آرامش قدم بزنیم و روی سنگ قبرها را بخوانیم. یا سفری یک یا دو روزه به بیابان و کویر. جایی مثل متین آباد دوست داشتنی من یا هر جای دیگر. یا یک پیاده روی طولانی در شهر. آنقدر که وقتی برگشتیم، حتی نتوانیم به خانواده سلام کنیم و از خستگی و درد پا، پشت در خوابمان ببرد. در تهران، راه آهن تا تجریش، گزینه‌ی خوبی است).

    این جنس کارها، چند خاصیت دارند.

    از جمله اینکه در ظاهر تو فکر می‌کنی از کنکور کارشناسی ارشد فاصله گرفته‌ای، اما ذهن تو به صورت ناخودآگاه روی آن فکر می‌کند و اتفاقاً فرصتی برای پردازش اطلاعات و طبقه بندی و Association و Storage و Pattern Recognition و … دارد. به عبارتی، یک شیوه‌ی زیرکانه‌ی درس خواندن، این است که درس نخوانیم و مغزمان را استخدام کنیم تا در لایه‌ی دوم خود، بدون اینکه حواس ما را پرت کند، سر حوصله درس بخواند!

    به همین دلیل است که در بحث خلاقیت، همیشه خوابیدن روی مسئله یا Sleeping on the problem را به عنوان یک شیوه‌ی خوب و اثربخش برای حل مسائل، پیشنهاد می‌کنند.

    نکته‌ی دوم هم این است که استرس و اضطراب در تمام ماه‌های قبل از کنکور وجود دارد. آن هم برای اکثر مردم ما که اشتباهی فکر می‌کنند کنکور مهم است و فکر می‌کنند دانشگاه جای دانش است و فکر می‌کنند کاغذ پاره‌ی وزارت علوم، نشان می‌دهد که ما علم داریم و …

    وقتی این فعالیت‌های جانبی را انجام می دهی، به طور غیرمستقیم به مغزت سیگنال می‌دهی که کنکور، آنقدرها هم که به نظر می‌رسد مهم نیست. آنقدر هم بزرگ نیست که برای موفقیت در آن، تمام وقت و زندگی من را گروگان بگیرد.

    همین کاهش اضطراب، توانایی Cognitive ما را افزایش می‌دهد و اتفاقاً کمک می‌کند که سرعت و کیفیت خوردن و هضم و جذب اطلاعات (و دفع آنها در سر جلسه‌ی کنکور!) افزایش پیدا کند.

    زهرا جان.

    ممکن است هرگز این نوشته را نخوانی. اما راستش را بگویم، برای دل خودم نوشتم و الان احساس می‌کنم تا حد زیادی خالی و آرام شده‌ام و آن جمله‌ی تو، دیگر حرصم نمی‌دهد 😉

    مشاوره تحصیلی

  • تجربه های کنکوری ها از لحظه ی اعلام نتایج
    binamB binam

    این مطلب از سایت کانون برداشته شده است. منبع

    مطلب اصلی :
    علی

    دوستانی که یه بار کنکور دادن و شرایطش رو امتحان کردن یه ذره لطفا از حال و روزتون موقع اعلام نتایج بگید

    الهام

    خیلی بد یادمه از صبح تا شب هیچی غذا نخورده بودم بعدش دوستم زنگ زد گفت بریم بیرون منم واسه اینکه حال و هوام عوض شه قبول کردم تو بستنی فروشی بودیم که بهم خبر دادن نتیجه اومده بابام رتبم رو گفت اما باورم نمیشد 😂اخرش با دو رفتم سمت خونه و دیدم بله درسته و اون همه استرس تبدیل شد به اشک شوق انشاءالله این حس خوب خوشحالی رو همگی تجربه کنید🌹🌹.

    کاربر

    به منم خونوادم هیچی نگفتن کاش میگفتن این درد کم میشد..

    کاربر

    صفحه که باز شد سریع رفتم پایین رتبرو ببینم خیلی خوب بود ولی چن ثانیه بعد فهمیدم رتبه زبان بوده و کارنامه تجربی بالاییه ن

    کاربر

    خیلی هیجان انگیزه واقعا مخصوصا اونجاش که تو بلندگو میگن داوطلبان عزیز با نام خدا شروع کنید

    کاربر

    بد‌ترین لحظه زندگیم روزی بود که رتبمو دیدم هیچ وقت فراموشش نمیکنم

    کاربر

    من وقتی ساعت 6 فهمیدم کارنامه‌ها اومده کلا میلرزیدم گوشیو به بابام دادم شمارندمو بزنه و وقتی کارناممو دیدم باورم نمیشد...با اینکه رتبم داغون بود بابام همش میگف خیلیم خوبه فداسرت..تا صب گریه کردم گفتم رشته ای که دوس دارم نمیارم پس نمیرم دانشگا بابامم گف من هستم هرچی بخای برات فراهم میکنم اصن هرچی تو بخای... تلاش کنید که لبخند رضایتشونو به دست بیارید دیدن بغضشون از دیدن رتبه هم دردناک تره

    مریم

    جزو بدترین لحظه‌ها بود ، رتبه ام دو برابر انتظارم بود و شوکه بودم و بدتر از همه آدمایی بودن ک اون لحظه زنگ میزدن رتبمو میپرسیدن ساکت میشدن یا سریع قطع میکردن ، و موقع اعلام قبولی دانشگاه که واقعا بدتر بود چون بازم امید داشتم بهش و نشد ، کلا درد بود و ترس دوباره رفتن این راه منو میکشت...

    کاربر
    امروز روزی بود ک خیلی خسته و خوابالو بودم . تا قصد میکردم برم بخوابم یا یه دقیقه سرمو بزارم روی کتاب یاد اون صحنه ای میفتادم ک قراره نتیجه کنکورمو ببینم و جیغ بزنم ،داد بزنم و مامان و بابامو بغل کنم و خداروشکر کنم...بعد برمیگشتم دوباره سر درس و ادامه میدادم .... نمیدونم چند نفر از شما مثل منید . من الان یکساله حصرت اون داد زدن بعد دیدم نتایج توی دلم مونده . یادمه امسال بعد دیدن نتیجه کنکورم خشکم زد و فقط بی صدا اشک میریختم...اون صدای فریاد شادی توی گلوم خفه شد اما امسال باید صدامو رها کنم باید😎

    سما

    من هیچ وقت رتبمو به هیچ کس نگفتم حتی خانوادم یادمه خیلی ناراحت بودم بابام گفت ناراحت نباش بابا ببین ناراحتی منم گریم میگیره و برای اولین بار دیدم که بابام باهام گریه کرد....و این خیلی برای من سنگین بود... 🍃

    کاربر

    3 روزِ قبل کنکور از بدترین روز‌های زندگیم بود بدترین واقعا بدترین حس دنیارو داشتم داشتم روانی می‌شدم رسما. از استرس و اینا نه. از حسرت. ولی کلا در زمینه‌ی استرس قبولی و اینا هیچی نداشتم چون می‌دونستم نمیشم. ولی خیلی سخته. حتی با اینکه خیلی بی سر و صدا تنهایی و یواشکی رتبه ام رو دیدم به هیچکس هم نگفتم خیلی اون بازه سخت بود

    کاربر

    حسرت داشتم ولی استرس نه چون قبول کرده بودم که تلاش نکردم و حق استرس داشتن و این چیز‌های الکی رو هم ندارم. البته فک کنم یه بار یکم استرس گرفتم که نفس عمیق می‌کشیدم و اینا. وسط ازمون باورم نمیشد دارم کنکور میدم دور و برم رو نگاه میکردم بچه‌های مدرسه رو میدیدم که سرشون تو برگه است.

    محمد صادقی - دانشجوی رشته‌ی دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

    اعلام رتبه‌ها واقعا ناراضی بودم و حس خوشحالی انچنانی ای نداشتم..ولی واسه رشته و دانشگاه حس خوشبخت‌ترین فرد دنیا رو تجربه کردم ک هنوزم باهامه😁امیدوارم با تلاشتون همتون این حس رو تجربه کنید

    کاربر

    خدا اون روزه برا من امسال نیاره 😢😢😢

    ملیکا رضادوست - دانشجوی رشته‌ی پزشکی- دکتری دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی - تهران

    تنها موقعی توی کل زندگیم که استرس داشتم... منی که یه آدم فوق‌العاده شکمو ام، نتونستم به غذای مورد علاقه‌م لب بزنم، از استرس 😑

    کاربر

    بدترین لحظه‌ی تمام زندگیم بود

    کاربر

    فقط میتونم بگم که.....حسرت بزرگ‌ترین به خدا بزرگترین شکنجه دنیاست.

    پریا

    میدونی چی بیشتر از همه دلمو شکست این که بابام هیچی نگفت حتی یه کلمه تازه دلداریمم داد خیلی سخته خیلی تلخه این بود واقعیت ما شما تلاش کنید که این نشه

    کاربر

    پریا بغض کردم کامنتتو خوندم😞😞😞

    شاید از خواندن بعضی از کامنت های این بخش ناراحت شدید...من هم ناراحت شدم. ولی خوشحالم الان که دو ماه تا کنکور مانده این کامنت ها رو خواندید . برید درس بخوانید دیگه😡

    بحث آزاد

  • تجربه های کنکوری ها از لحظه ی اعلام نتایج
    binamB binam

    @Danny حیفم اومد این پاسخ رو که زیر یکی از کامنت های دانش آموزان داده شده رو اینجا نفرستم.
    حمید آقالویی:
    با توجه به زندگی و تجربه خودم این رو از صمیم قلب بهتون میگم که هیچ کاری،تکرار می‌کنم هیچ کاری تو این دنیا نیست که با تلاش نشه انجامش داد .این یکی از ویژگی هایی هست که خدا در وجود ما قرار داده . "از تو حرکت از خدا برکت ".فقط جوری تو زندگی رفتار کنید که بعد هر اتفاق(فارغ از هر نتیجه ای ) به تلاش خودتان افتخار کنید.

    بحث آزاد

  • انگیزشی. دانشجویان دانشگاه تهران
    binamB binam

    فیلم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه تهران برای برای افرادی که انگیزشون رو از دست دادن.

    https://www.aparat.com/v/wy5IX

    https://www.aparat.com/v/A7jKd

    مشاوره تحصیلی

  • 🎥دیالوگ های ماندگار 🎬
    binamB binam

    جیم کری : می دونی اشکال زندگی واقعی چیه؟
    تو لحظات حساس موسیقی نداره!

    The cable guy

    غیر درسی

  • انگيزه
    binamB binam

    زمان اعلام نتایج کنکور رو تصور کن.... تصور کن که رتبت خیلی بد شده و آرزو میکنی ای کاش بر میگشتی به همین زمان الانت... و حالا تصور کن آرزوت برآورده شده.... بسم الله ببینم چیکار میکنی.

    مشاوره تحصیلی

  • 🎥دیالوگ های ماندگار 🎬
    binamB binam

    پاتریک خطاب به باب اسفنجی : کاش بودی تا از نبودن خودت لذت میبردی.!

    غیر درسی

  • 🎥دیالوگ های ماندگار 🎬
    binamB binam

    مکس رید: معلمم میگه زیبایی در درون ماست.
    جیم کری: این از اون حرفاییه که آدمای زشت می‌زنند.

    دروغگو، دروغگو | Liar Liar |1997

    غیر درسی

  • 🎥دیالوگ های ماندگار 🎬
    binamB binam

    اندی: میدونی مکزیکی‌ها در مورد اقیانوس آرام چی میگن؟

    رِد: نـه.

    انـدی: میگن هیچ گذشته‌ای نداره. این دقیقن همون جایـیه که من مـیخوام زندگی کنم. یه جای گرم بدون هـیچ خاطره ای!

    The Shawshank Redemption

    غیر درسی

  • نوشته های با ارزش
    binamB binam

    زمان همه چیز را حل میکند...
    در 18 سالگی عاشق دختری بودم و گمان میکردم بدون او خواهم مرد...
    اما اکنون حتی به یاد نمی آورم نام او چه بود؟

    غیر درسی

  • اگه دانشگاه نشد چی؟
    binamB binam

    میخوام برم دانشگاه یه مدت مستقل زندگی کنم. من کلا کار کردن تو استارتاپ و شرکت های خصوصی رو دوست دارم. علاقه ام هم تو حوزه تکنولوژی و اینترنت اشیا و داروسازیه.
    به نشدنش فکر نکردم. اما اگه نشه خیلی بد میشه فقط همینو میدونم......

    آزاد اندیشی

  • موسیقی کده🎵
    binamB binam

    https://irsv.upmusics.com/Up-Song/Farhad - Man Hamonam Ke Ye Rooz (128).mp3

    میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر ♬♫♪
    مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر ♬♫♪
    منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدا ♬♫♪
    داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام ♬♫♪
    من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم ♬♫♪
    می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم ♬♫♪
    آرزو داشتم برم تا به دریا برسم شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم ♬♫♪
    اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر ♬♫♪
    اما از بخت سیاه راهم افتاد به کویر ♬♫♪
    چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند ♬♫♪
    اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند ♬♫♪
    توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد ♬♫♪
    آسمونم نبارید اونم سر گرونی کرد ♬♫♪
    حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون ♬♫♪
    یه طرف میرم به خاک یه طرف به آسمون♬♫♪
    خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین ♬♫♪
    هی بخارم می کنن زندگیم شده همین♬♫♪
    با چشام مردنمو دارم اینجا میبینم♬♫♪
    سر نوشتم همینه من اسیر زمینم♬♫♪
    هیچی باقی نیست ازم قطره های آخره خاک تشنه همینم♬♫♪

    غیر درسی

  • موسیقی کده🎵
    binamB binam

    https://soundcloud.com/gooshe1/au0aqfmvkpqk

    چرا رفتی؟ چرا من بی‌قرارم / به سر سودای آغوش تو دارم
    نگفتی ماه‌تاب امشب چه زیباست / ندیدی جانم از غم ناشکیباست
    چرا رفتی؟ چرا من بی‌قرارم /به سر سودای آغوش تو دارم
    خیالت گر چه عمری یار من بود/ امیدت گر چه در پندار من بود
    بیا امشب شرابی دیگرم ده/ ز مینای حقیقت ساغرم ده
    چرا رفتی؟ چرا من بی‌قرارم / به سر سودای آغوش تو دارم

    غیر درسی

  • سمت خدا
    binamB binam

    ما تنهاییم تو این عالم.
    کی باشماست؟
    هیچکس با شما نیست.
    پدر و مادر و زن و فرزند و اینا همه میذارن میرن.
    چهار روز باشما هستن.... بعدا تازه همون موقع که باشما هستن در وجود خودشونن.
    هیچ کس نمیتونه وارد وجود شما بشه.
    شما تک و تنها هستید در این عالم.
    اونوقت یه نفر میگه که :
    "و هو معکم این ما کنتم"
    او باشماست.
    این شراب معیت.... حضور....
    که آدم حس بکنه که او حضور داره پیشت.
    دیگه هیچ وقت آدم تنها نیست.
    چون معیت او غیر از معیت خلقه.
    معیته او چنانه که از ما به ما نزدیک تره.

    دکتر الهی قمشه ای

    اعتقادی - مذهبی

  • موسیقی کده🎵
    binamB binam

    امشب در سر شوري دارم
    ترانه معروف امشب در سر شوری دارم ، که با نامهای مختلف غوغای ستارگان ویا اوج آسمان هم معرفی شده اند
    شعر زیبای این ترانه از کريم فکور شاعر قدیمی است ، آهنگسازی این اثر بر عهده استاد همایون خرم و در دستگاه شور بود ،این ترانه بار اول توسط پروین . بعد از او ستار ، شکیلا و محمد اصفهانی هم آنرا بازخوانی کردند:
    امشب در سر شوري دارم، امشب در دل نوري دارم
    باز امشب در اوج آسمانم،باشد راضي با ستارگان
    امشب يکسر شوق و شورم، از اين عالم گوئي دورم
    از شادي پر گيرم که رسم به فلک
    سرود هستي خوانم در بر حور و ملک
    در آسمان غوغاها فکنم
    سبو بريزم ساغر شکنم
    امشب يکسر شوق و شورم، از اين عالم گوئي دورم
    با ماه و پروين سخن مي گويم، وز روي مه خود اثري جويم
    جان يابم زين شبها، مي کاهم از غمها
    ماه و زهره را به طرب آرم،از خود بي خبرم ز شعف دارم
    نغمه اي بر لب ها، نغمه اي بر لب ها
    امشب يکسر شوق و شورم، از اين عالم گوئي دورم
    امشب در سر شوري دارم، امشب در دل نوري دارم
    باز امشب در اوج آسمانم، باشد رازي با ستارگان
    امشب يکسر شوق و شورم، از اين عالم گوئي دورم
    امشب يکسر شوق و شورم، از اين عالم گوئي دورم

    https://soundcloud.com/erik-simon/mp3-4

    غیر درسی

  • موسیقی کده🎵
    binamB binam

    https://soundcloud.com/pesar6/qgzaziynt5p
    با تو شوری در جان بی تو جانی ویران

    غیر درسی

  • موسیقی کده🎵
    binamB binam

    بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد
    ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد
    کسایی که تو این دنیا حساب مارو پیچیدن
    یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس میدن
    عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
    پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست.........

    https://soundcloud.com/9uxbguouwbct/sets/e4joqrxbsuxo

    غیر درسی

  • موسیقی کده🎵
    binamB binam

    https://soundcloud.com/user-699846725/jane-mani-to

    حجت اشرف زاده : جان منی تو

    غیر درسی

  • نوشته های با ارزش
    binamB binam

    چه میشد اگر آن کس که به دنبالش میگشتی به دنبال تو میگشت؟

    غیر درسی
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 13
  • 14
  • 1 / 14
  • درون آمدن

  • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

  • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
  • اولین پست
    آخرین پست
0
  • دسته‌بندی‌ها
  • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع