آلاخونه

یه روزی... فقط یه روزی... نمیدونم کی ولی یادت میفته و دیگه هیچکاری نمیتونی بکنی... نه تو و نه هیچکس دیگه... یه روزی دیگه هیچ راهی نیس...اره:)همینه که میگم تاریخ تکرار میشه...روزی که بفهمی دیگه دیره... خیلی دیره:)) مثل صدرا که دیر فهمید و دیگه دیر بود.... اوهوم...
واسه خیلیا دیگه خیلی دیره...

مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم...
تورا میبینم و میلم زیادت میشود هردم️️
به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری...
به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم؟!:)

دوست دارم اخریش این باشه:)

انچه کردی با دل من قصه ی سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم گر تو صد رنگ و بو بود

ای دلت خورشید خندان سینه ی تاریک من سنگ قبر ارزو بود

ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد

چهره اش ایینه ی کیست انکه با من رو به رو بود
درد و نفرین برسفر این گناه از دست او بود:)

گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دلهای ما با غم هم اشنا کرد

هنوزم زود قضاوت میکنه...

اسمان چشم او ایینه ی کیست
انکه چون ایینه با من رو به رو بود

صرفا تودلیامه....ربطی نداره

من اونم همونی که بخاطر تو رو همه در رو بست من هنوز همونم اونی که زندگیشو داده پای تو من بودم

@Dr-Mahh ربطی به تو نداره اصن...

من هنوز همونم....
هنوزم گریه هام بی صداست...تو همونی ...اونی که واسه من یه اشتباست

خوووووووببهههههه....حله...کافیه...

ولی خودمونیم...وقتی کسی رو نمیشناسید و جاش نبودین و نیسین قضاوتش نکنید...تا با کفش کسی راه نرفتین راه رفتنش رو قضاوت نکنید

برمیاد همه چی از همه......
حس میکنم لا اشنا سرکارم:))

برای اینکه بخوای واقعیت رو از کسی بشنوی باید عصبانیس کنی....اونقدر عصبانی که قبل از اینکه فکر کنه شروع به حرف زدن کنه....:)