چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته است
تو بكُش كه تا نيفتد دگرم به شب گذارى
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
F
Farhadd
@Farhadd
دیدگاهها
-
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی
جور جفا بکن اگر مهر و وفا نمی کنی
زخم دگر بزن به دل مرهم اگر نمی نهی
درد دگر بده اگر خسته دوا نمی کنی
عهد هر آنچه می کنی وعده به هر که می دهی
عهد زیاد می بری وعده وفا نمی کنی
تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم
هر چه کنی بکن بتا ز آنکه خطا نمی کنی -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7فهمیدهام انسان باید همیشه مشغول باشد، وگرنه غصه خواهدخورد!
انسان باید همیشه کار کند و مسئولیت داشتهباشد و خسته و خوابآلوده به رختخواب برگردد. آدمیزاد اگر ذرهای استعدادِ زیاد فکر کردن و زیاد فهمیدن داشتهباشد، رنج دنیا را تاب نخواهد آورد، مگر اینکه خودش را تا حد خفگی، در کار و مشغولیتها غرق کند، آنقدر که دیگر نتواند دقت کند و اهمیت بدهد و به چیز دیگری فکر کند... -
هرچی تودلته بریز بیرون7آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پردهدری بود
منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را
با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحبنظری بود.... -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7 -
هرچی تودلته بریز بیرون7
️
️