اسفند ماه بود ک با کلی ذوق تو اینترنت و اینستا جست وجو میکردم تابلو آناتومی رو
وقتی رسید ب دستم رفتن تو ی باکس تا دو روز پیش
...
تایم ظهربود و بایدمیخوابیدم
بیدار شدم و خواستم در اتاق باز کنم ک مامانم اومد داخل
مریم دایی ت کارت داره
_سلام دایی،جانم بفرمایید
+سلام مریم، با خانم زرگران صحبت کردم(دلشوره لعنتی دوباره ب جونم افتاد)
بهم گفته حتی میتونه بعد هفت سال ازدواج کنه(الهی عمه حسین ب فدای حسینش
اخه ابوالفضلم همیشه میگه دوست دارم اسم پسرم بذارم حسین)
۱۴ تا۲۰ روز تو بیمارستان میمونه
حتی گفتن نگران نباشید بعد کرونا دو نفر تاالان توبیمارستان امام پیوند کردیم
آجیش باید باهاش حرف بزنه و زمینه رو فراهم کنه تا روانشناس بهش بگه قراره پیوند شه(دیگه چیزی نشنیدم و فقط دوکلمه)
_اما دایی من...
+مریم تواز همه ب ابوالفضل نزدیک تری
(اما دایی من شب شهادت امام رضا، وقتی فاصله زیادی با حرم نداشتم ب ابوالفضلم قول دادم کسی قلب ابوالفضل منو ازش نمیگیره
اما امام رضا هم منو شرمنده زندگیم کرد...)
دلم میخواست داد بزنم و اینا رو بگم اما اشک رو گونه هام پاک کردم و صدام صاف کردم
بله چشم حتما،نگران نباشید
....
حالا باید برای خواهری توضیح بدم ک از هیچ چیز خبر نداره
اجی زهرا توراخدا گریه نکن، همش برای خودشه
باید خوب بشه دیگه ن؟
مامان و بابای ک اشک میریزن
اشکم ریخت ک آجیم گفت:پس چرا گریه میکنی اگه چیزی نیس
(اخه مگه من از سنگم،کم آوردم بس توخلوت گریه کردم،من دیگه نمیتونم...)
چشم آجی من گریه نمیکنم،شماهم گریه نکن
یعنی میشه ی روزی هم ما بدون دغدغه زندگی کنیم
ابوالفضلم دیگه شکمش ورم نداشته باشه
ابوالفضلم بتونه راه بره
ابوالفضل غذا بخور بدون حالت تهوع
خدایا ابوالفضل من فقط۱۴سالشه همین.
....
حالا درگیر رفتن ب ی خونه دیگه هستیم چون گفتن ۸صبح تماس میگیرن و بایدتا ۲ ابوالفضل رو ببریم بیمارستان
یکی از شماره هایی ک ب بیمارستان دادیم شماره منه
وهرروز منتظر ک تماس بگیرن
وقتش رسیده و من نگران تر ولی خوشحالم و از خدامه یک روز زودتر ابوالفضلم پیوند شه...
بااینکه میدونم
پشت در اتاق عمل کم میارم شدید
اما میدونم
خدای ابوالفضل من ازهمه توانا تر و مهربان تر و دلسوز تر
برای ابوالفضلم دعا کنید
MaryaM._.sh
دیدگاهها
-
-
هنوز شب اولی ک عضو انجمن آلا شدم رو یادمه
ب واسطه یکی از دوستام بود
حوصله نداشتم،عضو شدم و خوابیدم
فردا ی سوال پرسیدم درمورد عربی
و بعدش دنبال این بودم ک اکانتم حذف کنم...
دوسال گذشت
هرشب با تودلی حرف میزدم
گاهی داد وبیداد میکردم
گاهی گریه میکردم
اما تودلی همیشه ب حرفام گوش کرد و آرومم کرد
کاری ک تااون زمان هیچ کس نتونسته بود انجامش بده
آره تودلی از هر موجود زنده ای برام باارزش تر شد ووجود داشت
ی روزی
توانجمن شاهدی دعوا بودم بین چندتا دوست
دوستایی ک چندسالی همو میشناختن
حرفایی ک بهم زدن
منو ترسوند
ترسیدم از آدمای اینجا
شاید واسه همینم بود ک هیچ وقت نتونستم باکسی صمیمی بشم اینجا
شاید واسه همین بود ارتباطم باآدمای اینجا درحدهمین تودلی موند
شاید چون با صمیمی ترین رفیقم کاز مهد تا یک سال بعد سال چهارم کنارش بودم تموم کرده بودم رابطه م رو
شاید چون از آدم های واقعی ترسیده بودم
الان دوسال گذشته
با خیلی ها گفتمو خندیدم
خیلی ها بهم آرامش دادن،باهام حرف زدن
ازخیلی ها بدم اومد
میدونم گاهی عصبی شدم مخصوصا وقتی بحث عزیزام بود اما من ازکسی چیزی ب دل نگرفتم
بخشیدم
چون میدونم دنیا ارزش اینو نداره قلبت رو از کینه آدم هاپر کنی
ومنو ببخشید اگه بداخلاقی کردم:)اما بین این همه آدم
دونفر هیچ وقت برام تغییر نکردن
همونایی بودن کهمیشه بودن
اکالیپتوس
marzyeh78گذشت وگذشت
عاشق شدم
عاشق اقای ویروس
من شدم خانم آبنباتی اقای ویروس
الان توی شرایط خاصی از زندگی هستیم
الان ما باید واسه زندگی مشترکی ک یک سال و یک ماه تشکیل دادیم تلاش کنیم
حالا دیگه تلاش صرفا واسه رسیدن ب هدف تک نفره نیست
نمیدونم کی برگردم
نمیدونم اصلا دلم طاقت بیاره یا ن
شاید فردا
شاید وقتی رفتم دانشگاه
شاید وقتی عروس مهدی شدم
اما میدونم برمیگردم
چون من آقای ویروسم رو از آلا دارم
اما اینم میدونم الان وظیفه مهم تری دارم ک باید برای زندگی مشترکم انجامش بدم
ابوالفضل من همیشه ب دعای شما نیاز داره
ن تنها ابوالفضل من بلکه همه کسایی ک منتظر سلامتی عزیزاشون هستن
اشک تو چشمام جمع شده
من آلا رو تاابد دوست دارم
خدانگهدار خودتون و آرزوهای قشنگ تون
۰۲:۲۴
۱۳۹۹/۹/۹خانم آبنباتی
-
ب نام خدای مهربونی ها
+امروز ی آقایی مهمون خونه ما شد
ک شاید هیچ وقت ندیده باشمش
یا اگه هم دیدم اصلا یادم نمیاد
تا منو دید پرسید
-تو مریم هستی دیگه
همون ک میخواد پزشک شه
+من:بله مریمم
-میشناسی منو؟
+ن متاسفانه
-من خواهر زاده پدربزرگتم
+بله عذرخواهی میکنم نشناختم شما رو
-فردا کنکور داری؟
+بله
-ایشاا... دیگه پزشکی قبول میشی
+ی لبخند تلخ مث همیشه
و جمله همیشگی دوسالم
توکل ب خدا:-)
بای خوش آمد گویی برمیگردم ب اتاقم
بغض لعنتی گلوم رو فشار میده
بازم زندگی برام سخت تر میشه:-(
خدایا چی شد؟
سخت تر از تنهایی
سخت تراز شکست
سخت تراز از دس دادن عزیز
اینه خودت رو گم کنی:-)
کلاس سوم ابتدایی بودم ک رفتم کنفرانس علمی
همیشه ازاون دخترای کوچولو و ریزه میزه بودم و مغرور بدون هیچ لغزش
یادم سالن پراز دانش اموز و داور بود
با اون قد کوچیک رفتم رو صحنه
ب نام خدا
من مریم شهیدپور هستم
موضوع کنفرانس علمی:تغییرات شیمایی و فیزیکی
و شروع کردم ...
حتی بدون لغرش
یادمه کلی تشویق شدم وبعدش نفر اول شدم:-)
وقتی اسمم رو واسه گرفتن اون تندیسی ک هنوز دارمش خوندم وقتی خواستم برم اینقدر قدم هام محکم بود وب خودم افتخار میکردم ک اون حالم رو امروز خریدارم
شاید همون حال اون روز باعث شد من ی آدم کمال گرا بشم
بابابزرگم همیشه بهم میگه:
مریم تو دختری اما حکم پسر خاندان منو داری
آرزو م اینه ی روز بشنوم نوه ی قباد احسانی بهترین پزشک ایرانه:-(
و اشک هایی ک سرازیر میشن
خدایا من گم شدم
فردا کنکور ومن حتی صفر هم نیستم
من-∞ هستم
من ی ادم کمال گرا هستم
یا هیچ یا همه
امروز رسیدم ب بن بست زندگیم
ب ته ته زندگیم
دیگه خسته شدم بس نشستم و تباه شدن زندگیمو تماشا کردم
الان وقتشه
من باید بشم اونی ک لایقشم
من باید رتبه تک رقمی بشم
درسه من صفر هم نیستم
اما من همه چیز رو تغییر میدم
مطمئنم...
*چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گرددمن نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
انجمن آلا منو ب خاطر بسپار
من دوباره میام
اما اینبار دیگه همه چیز فرق کرده
برمیگردم و موفقیت هامو جار میزنم
اینقدر بلند ک صدام ب گوش تمام دنیا برسه
اما با عمل:-)
#دلنوشته های ی کنکوری بااراده ومحکم
مریم شهیدپور
خدانگهدار
1398/4/13
14:30 -
آیندهاتـ بهتـ نیاز داره، اما گذشتهاتـ نه.
-
عشق مغزواعصاب
Virus
@تمام کسایی ک عشق مغزواعصاب هستن -
عذرخواهی میکنم نمیتونم جواب همه تون رو بدم
خودمون داریم میریمتست بدیم
ی نوزاد۱۴روزه داریم
بابت دعاهاتون از همه تون ممنونم
ایشاا... سالم باشید و سلامت -
-
توجه#تنظیم اسمزی و دفع مواد زائد
-
حدود سه شب پیش بود
داشتیم باهم حرف میزدیم
دوباره استرس همیشگی
مهدی یعنی میتونم؟زمان کم نیارم مهدی؟
وای خدا اگه نشه؟
دوباره ترس اینکه زمان کم بیارم
سوم دبیرستان ک نهایی زیست داشتم
سه روز وقت داشتیم
دوروز خوندم ولی روز آخر،دیرتر از خواب بیدار شدم
قید خوندن زدم
(چطور تونستی دختر؟چطور باخودت اینقدر بد کردی)
اون امتحان گذشت و اگه اشتباه نکنم شدم۱۹
خیلیم ب خودم افتخارکردم
اما نفهمیدم چ بلایی سر خودم آوردم
اما نفهمیدم کمال گرایی ازهمون موقع شروع کرد ب تخریب من
اما نفهمیدم چقدر قشنگ باآیندم شروع ب بازی کردم
و شد دوسال درس نخوندن!
.....
وقتی داری میخونی نگران وقت نباش مریم
وقتی نمیخونی نگران وقت باش
....
کاش تک تک ثانیه های عمرم رو زندگی میکردم
ن نفس میکشیدم بدون هدف -
نمیدونمچند نفرتون مثل من هستید؟
خب گفتار یک رو خوندم
دو روز درس نخوندم
پس بیخیالش برم حالا از فصل دو شروع کنم
اخه فصل یک ک مهم نیست
ن اصلا بذار از یازدهم شروع کنم
اقای موقاری:توسال دهم خیلی خوب درموردش باهاتون حرف زدم
پس باید از دهم شروع کنم
گاهی واقعا میمونم تو اخلاق های خودم
تو بهونه هایی ک واسه خودم درس میکنم
الان ک دارم مینویسم از خودم خندم گرفته
...
دوسال این بهونه هارو برای خودت ساختی؟
چی شد؟
فقط عقب افتادی ن؟
تاکی مریم؟
تاکی میخوای از استعدادت،از توانایی هات استفاده نکنی؟
خسته نشدی تو دختر؟
ی جایی باید تمومش کنی ن؟
ب خودت بیا دختر خوب.
تمومش کن
دست بکش از نابودی خودت و آینده ت...
تمومش کن،قبل از اینکه تمومت کنه باشه دختر️ -
تهش قراره بمیریم ...
پس بذار از زندگی کردن نترسیم ها؟
ریسک کنیم.بدویم.برونیم.گریه کنیم.
بخوریم زمین.گم بشیم.موزیکامونو گوش بدیم.
کتاب بخونیم.فیلم ببینیم.سفر کنیم.مشت بخوریم.
جریمه بشیم.چک بخوریم.بخنیدم
زندگی کنیم...خدانگهدار آلا من
-
سلام
خب بالاخره ابوالفصل دوباره چهارشنبه باید تست کرونا بده
وتااون موقع بستری هس
این بار تست منفی بشه ک بتونه برگرده خونه چون خداروشکر وضعیت قلب فعلا خوبه
هرچند قلب یک بیمار پیوندی عملکرد پایینی داره اما بازم شکر ک زیر دستگاه نیست
خداروهزار مرتبه شکر
ممنون میشم برای ابوالفضلم دعا کنید
-
آینده
با تصویر ذهني شما شکل ميگيرد
🩺 -
اینجا ی سایت عمومی و درسی هست
تاپیک های مختلف زده میشه
مشاعره
تودلی
درسی و...
قسمت غیر درسی هم وجود داره
هرسایت دیگه ای هم چنین قابلیت هایی داره
اینکه شما از چ تاپیکی استفاده کنید ب اختیار خودتون هست
کسی گوشی افراد رو در اختیار نگرفته
اینکه دیگران نمیتونن رو خودشون کنترل داشته باشن مشکل خودشون هست
همون طور ک مخالف تودلی وجود داره موافق هم وجود داره
اما ازنظرمن اینکه افردا نمیتونن رو خودشون کنترل داشته باشن مشکل خودشون هست ن دیگران
واقعا غیر منطقی هست
اما...
منم موافقم
قبلاهم ی شب بحث شد گفتم کسی حق توهین ب عقاید دیگران رو نداره
من با مدیریت موافقم ن با محدودیت و لغو
M.an -
چیزي که بیشتر از هرچیزي اهمیتـ داره اینهـ
کهـ تو خودتو چجوري میبیني ، نهـ جوري كه
دیگرانـ میبیننـ. -
اینم منم وقتی 6سالم بود
شب:-
عینکو:-
حرفی ندارم:-\ -
از اشتباهاتـ دیگران درس بگيريم، چون زندگيـ
اونقدر طولاني نیستـ تا همهـ اون رو خودمون
تجربهـ کنیم. -
تنگ براق.استان فارس -
خانم یزدان پناه
من عاشقش بودم
همیشه موقع تدریس چشماش تو چشمام کار میکرد
همون روزا بود ک تازه متوجه بیماری ابوالفضل شده بودیم
سوم دبیرستان بودم و اسفند ماه
برعکس هردبیری ک تا زنگ میخورد میرفتن تودفتر
توسالن مدرسه وقتی منو میدید
کلی باهام حرف میزد
گاهی اشک میرختم و سعی میکرد آرومم کنه
هرچند دبیر ب شدت سخت گیری بود
یادمه آخر سال قرار شد حرفامون همه بهشون بزنیم
وقتی بهشون گفتم من از شما میترسم کلی تعجب کرد
آخه حقم داشت،تومدرسه خیلی هوای منو داشت
میدونی
دبیر خوب و تدریس خوب باعث میشه تو ب درس علاقه پیدا کنی
همونطور ک من عاشق شیمی شدم
همونطور ک مهدی عاشق فیزیک و ریاضی شد
ن تنها دبیر خوب
بلکه پزشک خوب
ی مهندس خوب
ی وکیل خوب و....
باعث میشه دنیا جای قشنگ تری باشه
میدونی مهم ترین چیز تواین دنیا انسانیت هست
انسانیت درمورد شغلت
انسانیت درمورد آدمای اطرافت و..
و چقدر نبود این انسانیت داره تو جهان بیداد میکنه
اگه روزی مادر شدم
قبل از اینکه بهش یاد بدم مذهبش چیه
اول یادش میدم انسان باشه.
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
موسیقی کده🎵
هرچی تو دلته بریز بیرون 4
خــــــــــودنویس
نوشته های با ارزش
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
ب دعاهاتون احتیاج دارم
خــــــــــودنویس
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
ب دعاهاتون احتیاج دارم
انگيزه
نظر شما در مورد تاپیکِ هر چی تو دلته بریز بیرون
نوشته های با ارزش
گالری عکس بچه!
نوشته های با ارزش
خــــــــــودنویس
روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭