هر چند دیر شروع کردم که این آزمونو تمشیَت کنم
ولی شکر،
شکر که از این بدتر نشد️
- تاریخو یادم رف،17دی
هر چند دیر شروع کردم که این آزمونو تمشیَت کنم
ولی شکر،
شکر که از این بدتر نشد️
من تنها یک درد و رنج را میشناسم و آن درد و رنج تبدیل نشدن به چیزی است که توانایی اش را داریم! این یگانه درد و رنج موجود در دنیاست! دیگر دردها خفیف و بی اهمیتند، درد و رنج واقعی، همان از دست دادن فرصت آشکارساختن نیروی نهان وجود است!
(درسته نمیتونستم درس بخونم! ولی بیکارم ننشسته بودم.عشق اول و آخرم نقاشی:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: )
نگاهی به این پیجها(تا اینجایی که من میشناسم) بندازیم و با خودمون مقایسه کنیم تا متوجه بشیم که استفاده ی مفید از انجمن یعنی چی،
_Mohammad_reza_
sahba
MM.zahed
moein و ...
بعد ببینیم که چقدر از اینکه میگیم از انجمن استفاده مفید کردیم درسته؛ متاسفانه من که صِفر... چون وقتایی اومدم که تنبلیم گل کرده بود و درس نمیخوندم و هِی از درس دور و دورتر شدم.
السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام
آدم باید یه روز دادگاهی تشکیل بده که توش قاضی و متهم خودش باشه.
آدم باید بتونه یه روزی خودش رو دادگاهی کنه برای تمام بیتوجهیهایی که به خودش کرده،
برای تمام نادیده گرفتنهای خودش،
برای فراموشکردن خودش،
برای فرقی که بین خوشحالی خودش و دیگران گذاشت،
برای کشتن ذرهذرهای خودش . . .
ســـــــــــلام
اولـــــــین روز.
در کل امروز اتفاق خاص و هیجان انگیزی برام نیفتاد به جز تیراندازی اون چسبه ک تو خــودنویس گفتم و پام سوخت ولی خب خندیدیم باهاش.
دیگه اینکه تراشه های اون سیخای چوبیِ گُلا، دقیقا رفته تو نقطه ای از انگشتم ک جای نیش زنبورههرکاریَم میکنم در نمیاد دستم به هرچی میخوره انگار برق گرفتتم
اتفاق خوب بعدی اینکه میخواستم شرو کنم ب خوندن ک یه اتفاقایی افتاد ک خوندنم کنسل شد فلن
استقلالم ک 3-1 باختهتیم تیمِ شیرانِ پاکتیه
شانس آوردم ک منو ب چالش دعوت کردین تا با این اتفاقا بازم خوشحال باشم همچین آدم پایبندی هستم من
بین این اتفاقای خوب اتفاق خوبتر اینکه برا عربی برنامه مینویسم️
پست negaarin ک چی بگم اصن️ خیلی خوشگل بود
پست قبلی SenatOr هم خوشالم کرد خداروشکر ک خوبه️
خیلی خفن بود. نه؟ روزای بعدی سعی میکنم اتفاقای خاصی رو به زور مجــــبور به افتادن کنم تاگند زده نشه به تاپیک️
به یاد آزمون اول دبیرستان که حتی نمیدونستیم چیه.(البته این سوالاش کم بود و فقط یک بُعد بود)
خلاصه که یادم هس همه خوشحال بودیم که یه روزمون الکی رفت و سرکلاس نرفتیم. بعد از اومدن جوابا کاغذاییو دادن بهمون توش پُر از نمودار و عدد بود. یکی از بچه ها گوشی مشاور رو میخواست که از اون برگه عکس بگیره نشون باباش بده.99 بود و فکر میکرد سقف نمره 100 ِ.
بعد که کلاس آرومتر شد مشاور توضیح داد که اینا ضریب هوشیه و100 تا120 معمولی و بالاتراز 140 باهوشه ... حالا دقیق یادم نیست.
یادمه که من و زهره مال هیچکس رو نپرسیدیم فقط خودمون مال همدیگه رو نگاه کردیم که آخر کلاس باید برگه رو پس میدادیم به مشاور. بچه ها اومدن مال مارو هم ورداشتن. مال زهره 208 بود، من160.
خیلی تو کلاس جروبحث شد -خصوصا بچه های درسخونتر- که اینا همش الکیه و دروغه. تا آخر اون روز سرِ هر کلاسی بچه ها اینو از دبیرا میپرسیدن که مطمئن شن الکیه ولی جواب هیچکس باب میلشون نبود!
امان از اعتماد به نفس نداشتن . . . !
(البته اینو بگم که اون آزمون یه آزمون جهانی بود که نمیدونم همه مدارس ایران میگیرن یا نه ولی انواع هوشها رو شامل میشد و تعداد سوالاش خیلی زیاد بود و فک کنم 4ساعت وقت داشت)
این یکی رو امروز دادم و فقط 60 تا سواله و با اون آزمون فرق داره. شما هم میتونین بریــــــد اینـــــجــــــا روشون فکر کنین و نتیجه تونو ببینین. جالبه.
این بار من، یکی دو دونه از زهره بالاتر بودم
آنچه هنوز تلخترین پوزخندِ مرا برمیانگیزد «چیزیشدن» از دیدگاه آنهاست ؛ آنها که میخواهند ما را در قالبهای فلزی خود جای بدهند.
سلام
دومین روز
امروز گیفتای عیدغدیر تموم شد بالاخرهبا همه ماجراهاش.
از جمله اینکه خواهرم نـمَدا رو گذاشته بود رو پاش داشت با آراااامش الگوی گُــلا رو قیچی میکرد. بعد دید هربار داشته دامنشم قیچی میکرده الان دامنش انگار چن تا خمپاره خورده
عصر برای اولین بار احساس گشنگی کردم ولی ناهار ماهی بود مجبور شدم کره عسل بخورم الان اینقد خوشحالم که احساس میکنم وزن اضافه کردم
تاول انگشتِ زهره رو ناز کردم که خوب شه گوگووولییی تاولشو میگماا
امروز روز خوشگلیم بود چون این اتفاق نادره و چن وخ یه بار پیش میاد ک زهره بگه خوشگل شدیااا گفتم ک بگم
تاپیـــــــک عربی رو هم زدم به سلامتی
به نظر من کنکور وسیله ایه که خیلیا رو بشناسیم:) و خیلیا دیگه خودشونم نشناسن|:
سلااام
روز سوم
عیده دیگههههه
چ خوشالییی بهتر از این؟؟؟؟ مبارکمون باشه
ســـــلام ️
هفته سوم
اصن میخونید یا نه؟ :|
من ک مشغول درسم وقت نمیکنم خیلی بیام ولی خودتون اگه سوالی دارید بپرسید حتما
کلا فک نمیکنم درباره روش مطالعه و... صرفا صحبت کردن فایده داشته باشه. باید هرشخص خودش وارد اون درس موردنظر بشه و خودش روشای خودش رو پیدا کنه و کم کم همه چیز دستش میاد. این وسط ممکنه سوالایی پیش بیاد ک اون موقع جواب دادن فایده بیشتری داره.
چن تاسوالم بپرسید خو بفهمیم میخونین اصن یا نه
@همیار @دانش-آموزان-آلاء
تبریک میگم.موفق باشن
کاش میپرسیدین درصداشون در مقایسه با سال قبل چه تغییری کرده، تو چه درسایی ضعف داشتن و برای پیشرفتش چیکار کردن؟ یا کدوم درسا پسرفت کردن و چرا؟
کدوم آزمون آزمایشی شرکت میکردن و ترازاشون چطور بود، برای چه درسایی از اساتید آلاء استفاده کردن و...
ممنون ازشما خانم مدیر(:
بسیار عالی بود.
به نظر من هر چیزی یه حدی داره و کنترلشم دست خودمونه.
ممکنه بعضیها از آلاء استفاده ی درسی کنن در کنارش یه وقت استراحتی هم باشه براشون
بعضی ها هم وقتشون رو تلف کنن که متاسفانه خودشون آسیب میبینن.
بازم ب نظر من(!) تعداد پستها و حتی تعداد اکانت ها رابطه ی مستقیمی با رتبه کنکور داره! حرفمو ب فارسی نگفتم به ریاضی گفتم. منظورم اینه، کسی که همش میاد اینجا، یعنی معتاد شده و باید ترک کنه! نه اینکه خداحافظی کنه چون اینکار در اکثر مواقع بیفایده س!
راه حل من اینه، اول از همه زمان اومدنمون محدود باشه و دم به دیقه از نت استفاده نشه و دوم کارایی انجام ندن اینجا ک زنجیروار ادامه پیدا کنه که مدام مجبور بشن بیان اینجا و خودشونو درگیر کنن. سوم تا حد امکان از چت باکسشون استفاده نکنن!
مثلا یکی از بهترین کارها برای درگیر نشدن با مجازی کمتر ادعا کردن و راستگوییه!
اینها رو برای زمانی گفتم که درس رو شروع میکنیم(: تا بتونیم حداکثر بازدهی رو از مطالعهمون داشته باشیم.
امیدوارم از وقتمون درست استفاده کنیم و کاسهکوزه ها رو سر آلاء نشکنیم!
در زنـــدگی هر کـــس لحـــظه ای وجـــود دارد که در آن لحـــظه تصمــیم میگیرد میخواهد چه کسی باشد.
مردی به نام اوه_فردریک بکمن
ایشالا آزمون پیش روتون رو خوب بدین
موفق باشین:)
کاش بفهمیم آنچه را شیعیان کوفه نفهمیدند؛
که یاری نماینده امام، یاری امام است
آنکه از بلندای کاخ اِبن زیاد سقوط کرد، حضرت مسلم نبود؛
شیعیان کوفه بودند که از چشم خدا افتادند ...
مــــــن که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم .
هـــــــیچ چشــــمی ، عاشقانه به زمین خیره نبود ،
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد ،
هیچکس زاغــــــچه ای را سَـــرِ یک مـــزرعه جدی نگرفت . . .
من به اندازه ی یک ابــــــر دلم می گیرد . . .
هم عکس هم متن تکراریه! ولی عکسنوشته جدیده(:
این روزا واقعا دلم گرفته.
احساس میکنم اشتباهی اومدم تا اینجا،
هنوز انتخاب رشته نکردم حتی...
ینی امیدوارم کسی تو این حال نباشه فقط!
به روزهای اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد.
و به روزهایی که هزار نفرین، حتی لحظهای را برنمیگرداند.
در سکوت صداییست
دلی باید که دریابد...
در سینه هیچ نیست
به جز آرزوی تو . . .
ینی امروز اینقد پست و استوری بارون دیدم که هرچی بارون ندیدگی داشتیمُ شست و رفت
حالا قراره فردا هم بیادااا ولی ما از ترس امروز همه عکسامونو گرفتیم
پ ن : ابر نگــــاه میکنه به پایینش
يطورى دلم گرفته كه تمام دل گرفتناى قبلى خوب بود