قدیمی هستن فکر کنم پنجم بودم
رُزِعــآبیـ
دیدگاهها
-
خط خط یه گردو -
خط خط یه گردو -
خــــــــــودنویساولين كنكورم سال ود،مدت ها بود كه تنبلي ميكردم و تمام درسامو ديقه نود ميخوندم،شباي امتحان تا صب بيدار ميموندمو خودمو ب امتحان ميرسوندم،هزارتا عهد و پيمانو ميبستم و برنامه ميريختم كه از فلان تاريخ ديگه شروع ميكنم ب درس خوندن،اما هميشه همون آشو همون كاسه،معدل سوم دبيرستانم تقريبا خوب بود و شده بودم١٩/٣٧،ولي سال چهارم ديگ اين مدل درس خوندن جواب ندادو افت شديد معدل پيدا كردم،رتبه كنكورمم چنگي ب دل نميزد،به هيچكس رتبه كنكور واقعيمو نگفتم،تمام وجودم فرياد ميزد ك اين جايي ك هستي درست نيست ب خودت بيا،تصميم گرفتم بدون انتخاب رشته پشت كنكور بمونم،موقع تصميم سراسر شور و هيجان بودم ولي ب محض اينكه زمان عمل رسيد دوباره شونه خالي كردم،شايد واسه خيليا غيرقابل باور باشه كه بگم داستان كنكور من اينجا تموم نشد و اين چرخه معيوب هرسال تكرار شد تا الان ك داوطلب شركت در كنكور نوونهم،اينكه اين سالا چ اشتباهاتي كردم و چي ب من گذشت بماند،كه اگر بخوام بنويسم ي كتاب ميشه،اين كه چند بار دلم ترك برداشتو و روحم مچاله شدو تو خودم شكستم بماند،اينكه ب خاطر شرايط روحيم اضطرابو افسردگي اومد سراغم و باعث شد لبخند روي لبام تصنعي بشه بماند،الان ميخوام بگم اينبار اومدم ك تمام معادلات رو بهم بريزم اومدم بگم من همونيم ك تو نوجووني وقتي ميخواستم كاريو بكنم تا انجامش نميدادم اروم نميگرفتم،من همون ادمم درسته گردو خاك نشسته روم اما اومدم تا يه دستي ب سر روي دلم بكشم و گردوخاكشو بتكونم و دوباره خودم بشم،اومدم بيخيال اتفاقاي گذشته و استرس اينده و اينكه چندروز مونده و قراره چي بشه فقط برم جلو،هرصبح ب خودم بگم تمام هدف تو فقط يك چيزه:همين امروزو عالي باش
خدايا تو ميدوني دلم پر ميكشه واسه كلمه دكتر كنار اسمم،تمام نتيجه رو ب خودت ميسپرم بهترينشو برام بساز،ك اگ تو بسازي خيلي قشنگتره
منم قول ميدم از امروز كه اين پيجو زدم تا خود كنكور بي بهونه و بي حاشيه فقط درس بخونم و هركاري از دستم برمياد انجام بدم،من زورم تا همينجا ميرسه،بقيش با تو.
تو اين پيج قراره روزانه هاي كنكوري من ثبت بشه،تا امروز درس خوندنم تعريفي نداشته و راضي نبودم ازش،اما از امروز ب بعد همه چيز قراره فرق بكنه،من ٩دي ٩٨ قدم در مسير روياهام ميذارم،الهي ب اميد -
کافــه میـــم♡رُزِعــآبیـزندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریشخودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستمگاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرمگاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منمچمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن استقبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکشقبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوممثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باشمثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کنمثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم اندازمن خرابم بنشین،زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت،این همه سیگار نکشآن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منمتوله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منیچَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدرتا مرا می نگرد قافیه را می بازم
… بازی منتهی العافیه را می بازمسیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منمماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دورمظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندمماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنمخنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتممویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بودقصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدندهر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُردمن تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادمچشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوختسَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسیددوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنتبه خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بودپیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته امناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشستآس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدندچایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادمو زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهدتو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترمتو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورمتو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیمهر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو… دهنه روی دهانم زد و رفتهمه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو رااین جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو رادانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو راپشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو راتا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو رادل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خراب است نروبی تو من با بدن لُـ-ـخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنمبی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکندبی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیستبی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاستپسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارممی پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش…
بماند به یاد گاری خداحافظ -
برا شادی روحش صلوات بفرستیددوستم
امشب شب اول قبرش ارزوی پزشکی داشت متاسفانه نشد تک فرزند بود ی دنیا ارزو که همش رفت زیر خاک خدا به پدرو مادرش صبر بده تنهایی خیلی سخته اسمش نگین دعاش کنین ممنون میشم
شبخوش
-
خــــــــــودنویسامروز حالم خوب نبود
ظهر مامانو بردم دکتر سه ساعتم پرید
اونقدر خسته بودم که وقتی برگشتم خونه گرفتم خوابیدم
بدون اینکه آلارم گوشی رو روشن کنم
جوری خوابم برده بود انگار که قد هزار سال بیخوابی کشیده بودم
چشامو باز کردم
از کنار پرده مشخص بود که هوا کاملا تاریکه
سرم....
سرم داشت میترکید
نشستم.
دستامو گذاشتم رو چشام تا اشکی که توش حلقه زده بود نریزه
نه این حال داغون قابل کنترل نبود
تامیتونستم صدای گریمو تو سینه ام حبس کردم و گریه کردم
نفسی که حبس شده بود بی هوا اومد بیرون
صدای پاهای مامان از پله ها میومد
که به خاطر کمر دردش آروم آروم به اتاقم نزدیک و نزدیکتر میشد
نباید میفهمید ناراحتم
چشامو زود با آستینام پاک کردم
اومد تو اتاق...
بیدار شدی؟
نشست کنارم...
زل زد تو چشام... چند روزه چشات قرمزه ها همه اش.
نکنه چشات ضعیف شده؟
نمیدونستم اگه حرف بزنم میتونم خودمو کنترل کنم یا نه.... بغضمو قورت دادم
نمیدونم مامان فک نکنم
تو خوبی مامان؟
نمیدونم، الان یه ماهه که تورو هم اسیر این دکتر اون دکتر کردم
این همه کارهای خونه... این چه آتیشی بود امسال افتاد به جونم
یه ماهه خسته ات کردم، وقتتو گرفتم
لبخند زدم، مامان چی داری میگی؟؟؟
تو واسم از هر چیزی مهم تری... انگار که عذاب وجدان مامان هم دست کمی از عذاب های من نداشت.
دستشو بوسیدم... باشه مامان جبران میکنم... تلاشمو بیشتر میکنم...
از الان به بعد مهمتره.
تو نگران نباش.... تو خوب شو... یکمم واسم دعا کن... امسال تمومش میکنم
مامان من امسال قبولم
تو فکر اینارو نکن
بغلم کرد
بغلش کردم
تو دلم گفتم
خدایا کمکم کن
کمکم کن....پ. ن: الان مهر ماهه، به شرط اینکه از لحظه هامون نهایت استفاده رو بکنیم
ولش کن این چی میگه اون چی میگه
ولش کن صفر مطلقی یا هرچی
تو از همین فردا میتونی فرداهاتو تغییر بدی
به شرط اینکه چشاتو رو همه چی ببندی و بی دغدغه تلاش کنی
خودم الان در اوج ناراحتی و ناامیدی ام
ولی اومدم امید بدم
تا بازتابش حال منم خوب کنه#تا وقتی که خدا هست...
امید هم هست من ننوشتم ولی قشنگ بود دقیقاً حس و حال من بود تو این روزا -
خــــــــــودنویس"در من دختری ساز امیدواری مینوازد"
.
از دایرکت دانشجوی پزشکی شروع میکنی؛یه پیام بلند بالا مینویسی از شرایطت میگی؛از اینکه چند ساله پشت کنکوری و تا الانم تنبلی کردی و چیزی نخوندی ایشون برات توضیح میده که اگه تمام توانتو بزاری احتمالش هست که موفق شی.
قانع نمیشی.دنبال تایید بیشتری.
مشاور بعدی؛مشاور بعدی و مشاور بعدتر
تا اینجای کار خوبه.امید در وجودت جاری میشه.لبخند میاد رو لبت و تصمیم میگیری روز و شبت یکی شه و فقط درس بخونی.
به جای اینکه بشینی سر درست و برنامه ریزی کنی.
برای تیر اخر از یه مشاور دیگه میپرسی!
ایشون بنا به تجربش میدونه کسی که بخواد شروع کنه و برای ایندش بجنگه منتظر تایید کسی نمیمونه.با خودش میگه میخوااام.پس میییشه.
اون مشاور در جوابت میگه خیر! تازمانی که منتظر تایید من باشی موفق نمیشی.خیر!
حالا نوبت به چی میرسه؟
میری دنبال بچه هایی که پیج کنکوری دارن.
میای دایرکتمون و میگی فلانی و فلانی و فلانی گفتن میشه.اما فلان مشاور گفت نه نمیشه.حالا به نظر شما امیدی هست؟
این دور باطل؛این چرخه تا کجا ادامه داره بچه ها؟
تا همیشه و همیشه و همیشه!
تا وقتی که خودمون واقعا تغییر نکنیم.
اصلا من کجای این داستانم که بهت بگم میشه یا نه!
من همین که بعد سه سال بیهوده زندگی کردن اومدم خودمو نجات بدم؛برام عالیه.
حالا در تلاشم و نتیجمو سپردم به تک تک ثانیه ها و دقیقه های تلاشم !
ازت میخوام شماام بیای بیرون از این دور و چرخه ی باطل.
تلاش کن برای رسیدن به زندگی ای که رویاته و اجازه نده مدیون خودت باشی.
خیلی مدت کمیه که پیجمو راه انداختم.
اما هزار و سیصد نفر رفیق دارم که واقعاااا از داشتنتون خوشحالم. امید رو تو دلم زنده کردین و واقعا بعضیاتون مشوق من هستین و خواهان موفق.
ازتون ممنونم.
بمونید برام
. -
خــــــــــودنویس
نذار اونجوری که نباید بشه...نذار دیر برسی، نذار آرزوھاتو بگیرن، نذار واست از نرسیدن بگن، نذار رویاھات کمرنگ شن، نذار حقت پایمال شه...
نذار سرنوشتت عوض شه، نذار دنیات به کام تو نگرده، نذار حسرت بمونه، نذار "ای کاش" تو لحظه ھات خودنمایی کنه...
نذار دیر برسی...نذار خواب بمونی...یه کاری کن تا فرصت ھست،
تا نفس میکشی، تا وقت داری یه کاری کن
ھنوز خدا ھست...امید زندست...ھنوز ثانیه ھا نفس میکشن،
قلبت رو پر از شوق رسیدن و آسمون دلتو صاف کن...ھنوز پرنده ھا پرواز میکنن...ھنوز ھستی در تکاپوئه
میتونی بلند شی چشمات رو باز کنی
این تویی، تو زیباترین و بالاترین مسیر زندگی قرار گرفتی،
مسیری که اگه بخوای و ھمت کنی تهش خود خود خوشبختی و سعادتته
پُر لبخند، پُر شوق، پُر زندگی
پس ادامه بده
یه نفس عمیق، یه یا علی محکم ،یه امید از ته دل، یه توکل قلبی و یه باور عمیق کافیه تا دوباره شروع کنی️
دستان خدا پناه لحظه ھات قهرمان -
(شروعی دوباره)starting overبیاین قول بدیم و تغییر کنیممن هیلدا 19ساله 6خرداد 98تصمیم گرفتم تغییر کنم و از صفر شروع کنم چون وقتی از صفر شروع کنم باخت معنی نداره و هر دستاوردی برد محسوب میشه و میخوام برای چیزی که خودم میتونم بدستش بیارم التماس کسی رو نکنم یاد بگیرم همه موظف نیستن حال بده منو درک کنن میخوام به خودم بفهمونم اون چیزی که خودم راجب خودم فکر میکنم خیلی مهم تر از چیزیه که دیگران راجبم فکر میکنن یاد بگیرم خدا بدون من هم خداست ولی من بدون اون هیچی نیستم اونقدر درکمو ببرم بالا که درمقابل تمسخر دیگران لبخند بزنم و بفهمم که حرفای پوچ اونا هیچی ازارزش های من کم نمیکنه میخوام یاد بگیرم تو سختی ها خودم از جام پا شم میخوام خیلی خوب درس بخونم و یسری مشکلاتمو حل کنم و همیشه در کنار خانوادم باشم و مشکلاتشونو حل کنم جای اینکه همش محتاج درک اون ها باشم خودم سعی کنم درکشون کنم ازخوابم کم کنم ایمانمو قوی تر کنم افکار منفیو کنار بزارم و قبول کنم اینده واسه کسی هست که باورش داره پس منم باید باورش کنم تابتونم بسازمش...
-
خــــــــــودنویستو اين سالا ك من فقط از كنكوري بودن اسمشو به دوش ميكشيدم
خيلي چيزا عوض شد
ديد خانوادم
ديد من نسبت به زندگي
هم سن سالام رفتن هر كدوم به يه جا رسيدن
ادماي دورم هر روز بلندتر شدن من مفيد ترين كارم تنفس سلولي بود
هرو روز ميگفتم من عقب افتادم
به فكراي منفيم بها دادم ماها گذشت حسرت اين ك كاش از مهر كاش از دي كاش از عيد....
چيشد مگه اي كاشام مگه فكراي منفيم مگه نشدنا نفهميدنا از پاي درس بلند شدنا سريال ديدن براي فرار از استرس چيزي به غير چند سال سوخته به من اضافه كرد؟
نه تنها به من به هيشكي اضافه نميكنه
كاش با يه ويترين اون تنبليا فرارا بهانه هارو از خودت جدا كني و تلفاتي ك بابتش دادي بزاري توي ويترين و بزرگ بنويس:
ورود به اين سمت ممنوع حتي شما دوست عزيز -
کافــه میـــم♡رُزِعــآبیـ در کافــه میـــم♡ گفته است:
رُزِعــآبیـزندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریشخودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستمگاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرمگاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منمچمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن استقبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکشقبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوممثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باشمثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کنمثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم اندازمن خرابم بنشین،زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت،این همه سیگار نکشآن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منمتوله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منیچَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدرتا مرا می نگرد قافیه را می بازم
… بازی منتهی العافیه را می بازمسیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منمماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دورمظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندمماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنمخنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتممویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بودقصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدندهر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُردمن تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادمچشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوختسَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسیددوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنتبه خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بودپیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته امناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشستآس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدندچایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادمو زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهدتو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترمتو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورمتو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیمهر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو… دهنه روی دهانم زد و رفتهمه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو رااین جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو رادانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو راپشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو راتا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو رادل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خراب است نروبی تو من با بدن لُـ-ـخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنمبی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکندبی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیستبی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاستپسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارممی پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش…
بماند به یاد گاری خداحافظاز علیرضا اذر
-
(شروعی دوباره)starting overبیاین قول بدیم و تغییر کنیم️️اشتباه وجود نداره
شاید این روزها به خودت میگی: خیلی اشتباه کردی
انتخاب های اشتباه داشتی و تصمیم های اشتباه گرفتی
حق داری!
!اما، من امروز اومدم بهت بگم اشتباه وجود نداره دوست من
چیزی که تو اسمش رو اشتباه گذاشتی
اقدامیه که در اون لحظه، بر اساس بهترین اطلاعاتی که داشتی
بر اساس باورهات، آموزش هات، چیزی که خانواده بهت میگفته
چیزی که دور و بری هات بهت میگفتن
تصمیم گرفتی و اقدام کردی، ولی نتیجه اون چیزی نشد که دوست داشتی
خودت رو به خاطر اشتباهات گذشته نکوب
تو آدم جدیدی شدی، دیدگاه های جدیدی داری، آگاه تری، پخته تری
در دل هر اشتباه، دانه رشد تو نهفته اس
اون دانه رو بارور کن
اشتباه وجود نداره دوست من!
-
کافــه میـــم♡مگر می شود
در یک نقطه ماند؟
مگر می توان؟
تا کِی و تا چند می توانی
چون سگی کتک خورده
درونِ لانه ات کز کنی؟
در این دنیای بزرگ،
جایی هم آخر برای تو هست،
راهی هم آخر برای تو هست.
درِ زندگانی را که گِل نگرفته اند!-محمود دولت آبادی
-
خــــــــــودنویسغصه عالم تو دلمه انگار توزندگیم کاری نکردم ولی خیلی احساس خستگی میکنم امید ی ندارم دیگه به زندگیم گذشته برام گرون تموم شده حق من به پوچی رسیدن نبود حس میکنم دیگه راه نجات ندارم کاش حماقت هام اینقدر زیاد نبود
نمیدونم چمه فقط حس میکنم رسیدم ته دنیا خلاصه باهرمنطقی حساب میکنم خسته ام سردرگمم خدایا ی نگاهی به من بنداز خدا جونم بزرگترین ارزوی ما کوچکترین معجزه توعه مثل همیشه یجوری نجات م بده درد دل طوری
-
رتبه برترای کنکور99بزرگ بشيم يكم...
خيلى از اوقات،
خيليا سِنّ شون زياد ميشه،
"کودكى،نووجونى،جوونى،
ميانسالی،پيرى،"
همه ى اينا رو ميگذرونَن
وَلى " بُزرگ " نميشن...
سِفيد شدنِ موها،
نشونه ى اين نيس كه بُزرگ شُديم..
هَشتاد سال سِن داشته باشى،
وَلى هَنوز از شُعور و رَفتار و اَخلاق،
هيچى سَرت نشه،عُمرتو باختى..
شُعور و اَخلاق،رَبطى به
تعدادِ سال هاى عُمرِت نداره...
شايد يه بچه دَه دَوازده ساله،
اونقَدر فَهميده و دَركش بالا باشه
كه يه آدمِ پير و دنيا ديده،نباشه
كاش تو دُعاهامون،اينو اَز خُدا بِخوايم
که " بُزرگ " بشيم،نه پير..!
كاش يه ذَرّه،فقط يه ذَرّه" بُزرگ "بشيم
نه" بُزرگِ لغوى و پير شدن"
بلكه "بزرگ به معنىِ
وسيع و مفهمومى"..! -
میز درس های من -
(شروعی دوباره)starting overبیاین قول بدیم و تغییر کنیمهدفمند زندگي كن . انسان بي هدف مثل مسافر بي مقصد ميمونه .
اگر هدف نداشته باشي زندگي تو رو هرجا بخواد ميبره . راهت رو خودت انتخاب كن .
زمين خوردي ؟
احساس نا اميدي مي كني ؟
دوباره تلاش كن ...
قوي باش ...
دوباره شروع كن نزار يأس بهت غلبه كنه ...
فقط استارت اولش سخته . باور داشته باش كه ميتونی
تو فقط يكبار زندگي مي كني ...
بزار ده سال ديگه بخودت و پشتكارت افتخار كني -
(شروعی دوباره)starting overبیاین قول بدیم و تغییر کنیم
هر وقت به اوج ناامیدی رسیدی، نزدیکترین روزنامهای که روی زمین افتاده بردار و این بار خیلی عمیقتر از هر بار به صفحه تسلیتها نگاهی بینداز!
صاحبان این چهرهها همه کسانی بودند که یک روز حسابی به سر و صورتشان رسیدهاند و بهترین لباسهایشان را پوشیدند و برای گرفتن چند قطعه عکس 4×3 به معروفترین آتلیههای عکاسی رفتند...
رفتند تا اعلام کنند وجودشان را در پای انواع تصدیقها، کارتها، گواهیها و گزینشها، تا سندی برای اعلام وجود داشته باشند...
اما در آن لحظه که دوربین عکاسی روی چهرههای ژست گرفته آنها فلاش زده، کجا فکر میکردند که همین عکس، البته مُزَین به یک نوار سیاه رنگ، اعلام آخرین حضور آنها بر صفحه زندههاست...
اما تو زندهای، من زندهام، ما زندهایم، هنوز هم دمای بدن ما ٣٧درجه است.
هنوز هم قلب ما میتپد.
هنوز هم این مهلت را داریم که بخندیم و تا گرفتن آخرین عکس، شاید هنوز هم ما فرصت داریم.
زندگی کن،
از زندگی لذت ببر... -
گالری عکس بچه!لعنت به کنکور /:
-
گالری عکس بچه!عموم سوغاتی اورده سایز پامو نمیدونست بنده خدا عیب نداره مهم نیت همین که خسیس نیس خوبه