امروز صبح میخواستم حال یکی از پلشت ترین پسرای هم دانشگاهی مو بگیرم که...
با دخترا خیلی فکر کردیم که نمک بریزیم توی چایشون..پنچر کنیم؟...ادامس بچسبونیم...؟
که من یهویی گفتم یه لقمه اماده کنیم بدیم یه نفر بیاره سر کلاس بگه این لقمه واسه آقای فلانی (دوستای صمیمیم میدونند کی رو میگم!) مادرش فرستاده بخوره
و حالا ما هیچ کدوم صبحونه نداریم که یکی از دوستام گفت این دوقلو ها حتما دارن چون خیلی مرتب و منظم و کیوت وار یه کوله برمیدارن و میان و میرن پس شاید به احتمال 99.9%نون و پنیر هم دارن
و چون شخصی که میخواستیم حالشو بگیریم سرکلاس بود پس نمیتونستیم صبحونه ی این یه قل رو بگیریم
پس بدو بدو رفتیم سرکلاس اون یکی قل و وقتی صداش زدم بیاد بیرون طرف سکته رو زد
و چشماش گرد شد و گفت من؟
اخه تاحالا باهم حرف نزده بودیم جز تو گروه
حالا من و دوستم داریم از خنده میترکیم و نفس نفس میزنیم به خاطر دویدن مون از این طر دانشگاه تا اون سر دانشگاه
حالا ما چون دویده بودیم و رنگ صورتامونم زرد شده بود
که بدون مقدمه گفتم صبحونه داری؟که طرف واسه دومین بار تو کمتر از ده دقیقه جا خورد و گفت نه چطور؟
که دست کرد و پول در اورد و گفت برین یه چیزی بخرین بخورین بعدا حساب میکنیم
که اون موقع من جا خوردم و یه نگاه به دوستم کردم و ترکیدیم که پسره هم خندید و هی ول نمیکرد میگفت بگیرین بگیرین
خلاصه سر کلاس هی به دوستم میگفتم میخواستیم فلانی رو ایستگا کنیم
حالا این قل دوم نره دو تا کیک بگیره بیاد سر کلاس بگه بخورید گشنه نمونید
-انصافا چه فکری با خودش کرد بهمون پول داد؟یعنی نمیدونست ما دختر دیگم تو کلاسمونه؟!
حالا چه فکری با خودش میکنه یعنی؟!
میگه اینقدر گرسنه بودن از اونور پاشدن دویدن اومدن پیش من که صبحونه امو بگیرن بخورن؟
دفعه دوم که مثلا رفتیم با هم همه چیو راست و ریست کنیم بدتر شد
چون دوستم هی میخندید و منم خندم گرفته بود
فقط چند دقیقه جلو رو پسره داشتیم میخندیدم که خودش گفت خوب؟ که منم گفتم سخته گفتنش ماجرای صبح رو فراموش کن به داداشتم چیزی نگو
و باز حتما با خودش فکر میکنه چقدر گشنشون بوده که حالا اومدن بهم میگن فراموش کنم اتفاقات صبح رو
پی.نوشت+نکته اخلاقی:با همکلاسی پسر کل کل نکنید یا اگه میکنید خنده اتون نگیره من دوستم میخندید منم خندم گرفت هم اینکه پسره هم قد من بود باهم چشم تو چشم بودیم