جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده، بی حرمتی همی کرد.
گفت: اگر این نادان نبودی، کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
وگر بر هر دوجانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام
بتر زانم که خواهی گفتن، آنی
که دانم، عیب من چون من ندانی