خــــــــــودنویس
-
یا رب,نظری به حال من کن
آشفته تر از آنم که بگویم
دل خسته تر ار آنم که بمانم
مجنون تر از آنم که بدانم
جزتو,نظری را نخواهم
-
کاش باران می بارید...
تاصدای گریه ام در باران گم می شد.تاکسی چشمان اشکی ام را نبیند.حال خرابم را نفهمد.صدای خرد شدن هر لحظه قلبم را نشنود
....
کاش باران همدم تنهایی ام میشد.تابا آوازش هم صدا می شدم ومیخواندم:
"واسه من دیگه عاشقی جاده ی یک طرفه است"
..........
اما حالا نه بارانی است و نه... -
در برهه ای از زمان به سر می برم که "معنای نفس کشیدن را نمی فهمم,زندگی را درک نمی کنم,ونمیدانم در این هیاهوی چه کنم؟
..........
شاید بهتر باشد به میخانه روم وپیکی زنم تاهمه چیز را حتی برای"لحظه ای"فراموش کنم
......
نه
.....
فراموش کردن لحظه ای را نمی خواهم.حالم رابهتر که هیچ,بدتر هم می کندجالب است خودم هم نمی دانم چه میخواهم؟؟؟؟؟؟؟
تنهایی,گریه های شبانگاهی ,یابالشت سردم را؟؟؟؟
حالا که خوب فکر می کنم:"بالشتم را بیشتر می خواهم."
چون همه را باهم دارد..
هم تنهایی و هم هق هق شبانگاهی و....:) -
ای ساقیا مستانه رو، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو،آن دل که بردی بازده
@دانش-آموزان-آلاء -
این روز ها بی دردنیایم غوغا میکند
بیجان
بی کس
بیمار
بی عار
بی نفس
بی پول
این روز ها تنها تر از قبلم این تنهایی که مرا تا پای خیلی از کار های بد کشاند و...
اما چه فایده همه کار های اشتباهم برای این بود که تنها نباشم ولی باز تنها ترم
چه بسیارند افرادی که فقط خودشان برای خود مهم هستند
دیگر هیج کسی در اطرافم نیست
همه رفته اند
من ماندم تنهای تنها میان سیل غم ها
#تودلی -
همه چی تموم شد!
آخرین روز زندگیمو سپری میکنم
منتظر اعدامم..
فقط بخاطر تو!
تویی که معلوم نیست الان کجایی و چیکار میکنی!؟
با کی داری حرف میزنی؟!
تویی که "سه سال و سه ماه و ۲۶ روزه " منو فراموش کردی!
منی که هرکاری کردم واسه خودت بود!
تا خنده های قشنگتو ببینم!
تا با من:)
احساس خوشبخت بودن داشته باشی..!
ولی حالا چی؟!
الان شاید خوشبخت باشی
ولی با یه نفر دیگه..!
رفتن تو با بقیه فرق داشت!
تو جوری رفتی که حتی دیگه اثری ازت توی رویاهای شبانه ام هم نیست..
آخه چرا؟!
تنها گناه من این بود که میخواستم فقط مال من باشی
ولی قلبت این عادت رو نداشت..:)
وقتی مددکار ازم پرسید دوست داری با کی تلفنی صحبت کنی؟!
گفتم با اونی که رفته و دیگه هیچوقت نمیاد..
ممدکار یه لبخند تلخ زد و گفت اونی که رفته ، شماره نداره؟
منم با هزار امیدی که توی آخرین روز عمرم داشتم شماره قدیمیت رو گرفتم!
بعد از چنتا بوق با صدای قشنگت جواب دادی..
بعد سه سال و سه ماه و ۲۶ روز!
از صدای نفس هام منو شناختی
یه آشنای غریبه
«ولی وقتی گفتی هنوز زنده ای؟! دیگه به من زنگ نزن..!»
زمان متوقف شد و حس کردم در و دیوار سلول هم واسه حال و روزم گریه میکنن!
اونموقع بود که دلم میخواست همین الان اعدامم میکردن:(
کاش بهت زنگ نزده بودم!
کاش..!
به جایی رسیده بودم که حتی مددکار هم با دلسوزی بهم خیره شده بود
و بدون هیچ حرفی رفت بیرون.
یه بار دیگه هم تو به دادم رسیدی..
کمک کردی تا دیگه از طناب دار نترسم!
اگه بهت میگفتم از مرگ میترسم باورت نمیشد..
آخه من یه روزی اسطوره ات بودم!
اسطوره ی شکست خورده..
من اون آدمیم که فقط دوبار تو زندگیش طعم ترس رو چشید
یه بار الان
یه بار هم اون موقعی که اون پسره رو کشتم..!
با چاقوی خودش..
تموم صورتم شده بود خون..
فقط به خاطر تو!
تویی که تا صحنه رو دیدی فرار کردی و دیگه پیدات نشد؛
حتی نیومدی از بی گناهی من حرفی بزنی..
تو که منو دوست نداشتی پس چرا زودتر این رابطه رو تموم نکردی..؟!
.
.
سر باز در رو باز کرد
با دلسوزی گفت وقتشه..
و من به سمت سرنوشتی رفتم که تو واسم رقم زدی و الان منو اینجا رها کردی..
طناب و چهارپایه ای که ته دنیا بود واسم..
اینجا اون زمانی بود که آرزوها ته میکشید!
و من برعکس بقیه
آغوشم رو با خوشحالی به سمت مرگ باز کرده بودم..!
ببخشید اگه طولانی بود
-
ای ساقیا مستانه رو، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو،آن دل که بردی بازده
@دانش-آموزان-آلاء -
ای ساقیا مستانه رو، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو،آن دل که بردی بازده
@دانش-آموزان-آلاء