جهاد مغنیه
-
مادرم:
آیا می توان لحظه ای بهتر از شهادت به دست آورد، ای نور چشمانم ، ای مهربان. ای اوّلین کلمه ای که از زبانم خارج شد. ای اوّلین آموزگار مکتب شهادت، ای کسی که در زمین با دستانش تکان خوردم. ای کسی که مرا بزرگ کرد تا مردی از مردان صاحب الزمان باشم. گرم ترین سلام ها به تو ای زن صبور. ای کسی که بیشتر از من پرسیدی از راه شهادت و در این راه کربلایی تأکید داری . تمسّک جوی به قرآن و اهل بیت. مرا در دعایت فرا موش نکن که دعای تو مستجاب می شود و امید دارم که تو را در مقابل حضرت فاطمه سلام الله علیها سرور زنان جهان رو سفید کنم.
خبر شهادتم خبر آسانی نیست برای تو ، ولی توکّل برخدا، دیدار ما در بهشت، در کنار حضرت زینب (سلام الله علیها) و اهل بیت.
ای مادرم صحبت با تو خیلی خوب است، ولی وقت تنگ است. مرا ببخش و از تقصیراتم بگذر.
مادرم دوستت دارم و تو خسته شدی و زحمت کشیدی تا مرا بزرگ کردی و می خواهم به تو بگویم: مثل حضرت زینب صبر کن . مثل ام البنین که چهار پسر تقدیم کرد و صبور ماند و برای پسرانش ناراحت نشد و برای امام حسین ناراحت شد و تو یک پسر تقدیم کرده ای و هنوز پسران بیشتری باید تقدیم کنی و صبور باشی و قطعاً تو باید صبور و مؤمن باشی، چون تو ما را در این خط بزرگ کردی و چیزعجیبی برای تو نخواهد بود که پسرت شهید بشود. تو بودی که برای شهید شدنم دعا کردی و مرا برای آن تربیت کردی. پس صبور و مؤمن باش، برایم دعا کن و همچنین مرا ببخش .
این چنین نیست که بخواهم به تو بگویم دوری سخت است. ولی دو باره هم دیگر را ملاقات می کنیم در بهشت . از من راضی باش و مرا ببخش و....نمی دانم دیگر چه بگویم. می خواهم تو هم مثل مادر دیگر شهدا، صبور باشی و سرت را بالا بگیری که پسرت شهید شده. قطعاً خود مادرم هم می داند قلب پسر به مادرش نزدیک است و برای هم قلبشان تحت تأثیر قرار می گیرد، همه چیز بین مادر و فرزند جداست. او هر چقدر مرا دوست دارد، من هم بیشتر دوستش دارم که مرا از بچّگی بزرگ کرد و به اینجا رسید و قطعاً خداوند پاداش این زحمت را به او خواهد داد و نمیدانم چطور خواهدشد وقتی در منطقه کوچک و بزرگ بگویند:پسرت شهید شده...چگونه گریه خواهد کرد.دوستت دارم.
️
-
به جوانان توصیه می کنم که
نماز خود را در اول وقت بخوانید. قرآن بخوانید؛ زیرا که بسیار مهم است؛ قرآن بخوانید و مواظب نماز و دین خود باشید. محرّم و عاشو را را زنده نگه دارید؛ که بسیار مهم است حتّی شده روزی یک بار؛ زیرا بسیار مهم است.مواظب خود باشید و ما را دعا کنید.
الان همه ی رابطه ها در موبایل است و رابطه بین دختر و پسر بسیار زیاد شده است.عجیب است که این ها از کجا می آید؟؟؟؟
همه می دانند که من از موبایل و فیس بوک استفاده می کنم، همه ی مردم مرا می شناسند که در فیس بوک از نکته های طنز و عکس استفاده می کنم، ولی هیچ گاه اموری که در حال وقوع است برای من رخ نمی دهد، من هم مثل جوان های دیگر هستم و من هم جوان هستم و فیس بوک و همه ی چیزهای دیگر را دارم و از اغلب برنامه های اجتماعی و دنیای مجازی استفاده می کنم.
حضرت صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ، خدا به شما صبر دهد؛
زیرا او منتظر ماست، نه این که ما منتظر او باشیم. هنگامی می شود گفت منتظریم، که خود را اصلاح کنیم ،ولی اگر خود را اصلاح نکنیم، هیچ گاه ظهور نخواهد کرد.
-
چقدر اين تيكه اش تكون دهنده بود
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
از تقصیر های بر گردنم گریه می کنم و سؤالی که در قبر قرار است از من پرسیده شود.اگر از من در قبر پرسیده شود که تو برای جبهه و این راه چه کرده ای؟
چه می خواهی جواب بدهی ؟
می گویی که می توانستم در این راه گام بردارم.
می توانستی؟چرانرفتی؟
باید بیدار شد...
می توانی و نمی آیی؟
من خواب بودم و بیدار شدم...........
اکنون جهاد کردم و به جبهه آمدم؛
زیرا از تو سؤال می شود که چه می کنی و چه کرده ای برای این راه؟؟؟
این راهی است که امام حسین و اهل بیت (علیهم السلام) و یارانش برای آن شهید شدند.
ما الان داریم آن را ادامه می دهیم، ولی مردمی را می بینیم که به این راه ایمان ندارند.
واقعاً چطور می شود؟؟؟ می گویند اینها چگونه می روند؟؟؟
این راه امام حسین است و او به خاطر ما و دین و ناموسمان شهید شد.
الان جوانان به جبهه می آیند و می جنگند و برای دین و ناموسشان شهید می شوند. -
چقدر اين تيكه اش تكون دهنده بود
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
از تقصیر های بر گردنم گریه می کنم و سؤالی که در قبر قرار است از من پرسیده شود.اگر از من در قبر پرسیده شود که تو برای جبهه و این راه چه کرده ای؟
چه می خواهی جواب بدهی ؟
می گویی که می توانستم در این راه گام بردارم.
می توانستی؟چرانرفتی؟
باید بیدار شد...
می توانی و نمی آیی؟
من خواب بودم و بیدار شدم...........
اکنون جهاد کردم و به جبهه آمدم؛
زیرا از تو سؤال می شود که چه می کنی و چه کرده ای برای این راه؟؟؟
این راهی است که امام حسین و اهل بیت (علیهم السلام) و یارانش برای آن شهید شدند.
ما الان داریم آن را ادامه می دهیم، ولی مردمی را می بینیم که به این راه ایمان ندارند.
واقعاً چطور می شود؟؟؟ می گویند اینها چگونه می روند؟؟؟
این راه امام حسین است و او به خاطر ما و دین و ناموسمان شهید شد.
الان جوانان به جبهه می آیند و می جنگند و برای دین و ناموسشان شهید می شوند.@خانوم-وكيل چخبر؟
-
نوشته بود نشر بدون اجازه نكنين
منبعش اين بود
https://olgoirani.com/content/1357/وصیت-نامه-شهید-احمد-مشلب-توصیه-به-خانم-ها-خوابی-درباره-ی-ایشان -
توصیه های شهید احمد مشلب به دختران
اینکه مواظب حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است.
در اجتماع ما کسی به فکر رعایت حجاب و اخلاق نیست، ولی شما به وفکر باشید و زینبی برخورد کنید .
سه چهارم دختران در حال حاظر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند، واقعاً حجاب نیست. ممکن است عبا {چادر }بپوشند، ولی عبایشان دارای مد و برق است که من برای اوّلین بار است که می بینم و حجابشان حجاب نیست .داریم به سراغ بدعت ها می رویم.یا حجاب می پوشیم ، ولی بدن نما .
یا حجاب دارد ولی به مردان نگاه می کند. باید چشم خود را به زمین بدوزد و احترام عبایی {چادر} را که بر سر دارد نگه دارد.
ما باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم.
حضرت زینب سلام الله علیها به گونه ای بود که غیر از حضرت علی (علیه السلام) کسی او را نمی دید.
الان حجاب بر سر دارد ، ولی همراه با مدل های جدید ، یا صورت آرایش کرده است.
-
@خانوم-وكيل چخبر؟
-
علی الهادی حسین - کوچکترین شهید حزب الله لبنان - ۱۷ ساله علاقه ی زیادی به شهید احمد مشلب داشت. دو ماه قبل از شهادتشان، فردی را در خواب می بیند و از او پرسد : شما شهید احمد مشلب هستید؟ می گویند: بله، علی الهادی حسین می گوید: از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم مرا نیز جزءشهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسند و گلچین می کنند، بنویسید. شهید احمد مشلب می گویند: اسمت چیست؟! او می گوید: علی الهادی! شهید احمد مشلب می گوید: این اسم برای من آشناست، من اسم شما را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهید شد.
پس از دو ماه این خواب محقق می شود. -
علی الهادی حسین - کوچکترین شهید حزب الله لبنان - ۱۷ ساله علاقه ی زیادی به شهید احمد مشلب داشت. دو ماه قبل از شهادتشان، فردی را در خواب می بیند و از او پرسد : شما شهید احمد مشلب هستید؟ می گویند: بله، علی الهادی حسین می گوید: از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم مرا نیز جزءشهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسند و گلچین می کنند، بنویسید. شهید احمد مشلب می گویند: اسمت چیست؟! او می گوید: علی الهادی! شهید احمد مشلب می گوید: این اسم برای من آشناست، من اسم شما را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهید شد.
پس از دو ماه این خواب محقق می شود.@حسین-81 یا امام حسین
-
شهید امربه معروف و نهی از منکر علی خلیلی -
نامه شهید خلیلی به رهبری 15 روز قبل از شهادتش:
سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی!من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است.آقاجان!بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟رهبرم!جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.آقا جان!من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی -
-
و
این دوتا عکس شهید واقعا زیبان
-
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!
️
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.️شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟!
رضا گفت:بچه ها که اینجور میگن
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه..مدتی بعد، شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد..!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟!
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک) اما چمران مشغول نوشتن بودوقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: آهای کچل با تو ام.
️یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!چمران: آقا رضا چی میکشیبرید براش بخرید و بیارید!
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر، رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده.!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه، شهید چمران: اشتباه فکر می کنی..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!️هِی آبرو بهم میده، تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.!
تا یکمی منم شبیه اون ( خدا ) بشم.رضا جا خورد!
رفت و تو سنگر نشست.آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد.️
️رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت، سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد، رضارو خدا واسه خودش جدا کرد.! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) -
-