روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
-
باید از اینجا برم
راستش بخوای دلم نیومد عکسایی ک ب عشق تاپیکم گرفته بودم و نذارم
از تجربه تلخ زندگیم
از تصمیمات اشتباه زندگیم
نگم و برم...
ممنونم از تیم آلا و آلایی های دوست داشتنی
شاید گاهی بداخلاقی کردم ببخشید
حلالم کنید
شاید هنوز حتی نتونستم ب۵۰ درصد از حرفام و تجربیاتم از گذشته عمل کنم
اما امیدوارم آینده رو بسازم
امیدوارم آیند اونی بشه ک میخوام و رویاش رو دارم
...
آلایی های عزیزم موفق باشید
و بهترین هارو براتون آرزومندم -
تهش قراره بمیریم ...
پس بذار از زندگی کردن نترسیم ها؟
ریسک کنیم.بدویم.برونیم.گریه کنیم.
بخوریم زمین.گم بشیم.موزیکامونو گوش بدیم.
کتاب بخونیم.فیلم ببینیم.سفر کنیم.مشت بخوریم.
جریمه بشیم.چک بخوریم.بخنیدم
زندگی کنیم...خدانگهدار آلا من
-
- خداهست
سلام
اولین پست تاپیکم(اخراج شدن:/)
خداهست
آهنگ های خداهمیشه زیبا هستند
گوش کن؛
صدای طبیعت...صدای رودخانه...صدای یک پرنده...
صدای طپش قلب یک عاشق
چ دلنواز نواخته شده اند.
تاردلت نزدخداست
میخواهم ازخدا،
ک بزند بهترین پودهارا برتاروجودت،
بسازد ترانه ای زیباازسرنوشت.ساعت مطالعه روزاول:۶ساعت و۳۰دقیقه
ب وقت۲۰شهریور۱۳۹۹ -
برگشت خیلی خیلی کوتاه مدتم بعداز دوماه
پس سلام:)
سال پیش این موقع تهران بودم
ازبالای ی ساختمون هشت طبقه نگاه آدما و ماشین های زیرپام میکردم
ی دختر رویا پرداز
رویای سال آینده خوب
رویای سال آینده ک همه چیز دیگه درست شده
امروز
حتی نمیدونم تو چ تاریخی از زمان هستیم
فقط میدونم
خواهر نوعروسی ک باید فردا آی سی تی مغز انجام بده
برادری ک هنوز منتظر قلب و درد قلب های از دست رفته هنوز رو قلب من سنگیتی میکنه
وخون ریزی معده خودم
پیرشدن یک روزه مامان و بابام
...
من کلا دخترلوسی هستم و بودم
ازاین هایی ک هنوز بعد۲۱سال زندگی حتی برای ی سرم وصل کردن باید دست مامانش محکم بگیره وکلی ب قول بقیه ناز داره
(البته بگم اینو تودنیای واقعیم،کسایی ک از مشکلاتم خبر ندارن میگن)
وقتی سرمم رو وصل کرد
حتی صدام درنیومد
فقط از لرزش شدید دستام متوجه عصبانتیم شد
فقط کافی بود بپرسه دختر چرااینقدر عصبی هستی مگه چندسالته؟
تاغم رو دلم دوباره سر باز کنه
واشک هایی ک بدون وقفه از چشمام جاری میشدن
متوجه نگاه بقیه میشدم
گاهی زیر چشمی نگام میکردن
گاهی مستقیم
اما چ اهمیتی داشت برای من
خیلی وقته برای من دیگه دیدن اشک هام اهمیتی نداشت
اما
من هنوز میخندم واسه مهدی اونم از ته دل
من هنوز شیطنت های خودم دارم
من هنوزدست مامانم محکم میگیرم ومیگم آجی زهرا خوب میشه،ابوالفضلم خوب میشه
من هنوز روزای عصر جمعه هوای موهامو دارم
هرروزمراقب سلامت پوستم هستم
هنوز میخندم
هنوز عاشق هدفم هستم
هنوزم همون دختر مغرور ک تو دنیای واقعیش ب کسی نگفته کم آوردم
ب کسی نگفته خستم جز مهدی ش
باهمه این مشکلات دارم درس میخونم
اما شاید دیگه خدا رو خیلی کم رنگ تو زندگیم میبینم
خیلی خیلی خیلی کم رنگ
شاید این قوی بودن از وجود توهست
ک وقتی اشک میریزم ومیگم دیگه هیچ چیز درست نمیشه
میگی قول میدم مریم ک همه چیز درست میشه
اصلا نمیخوام حرفای الکی و جملات انگیزیشی بیهوده ای بگم ک مثلا امیدوار باشید ب زندگی
فقط میخوام بگم
همونطور ک من دارم سخت تراز همیشه تلاش میکنم
باوجود همه مشکلات
شماهم میتونید
خیلی خیلی خوب میتونید
تا ب خودم اومدم دیدم
چقدر ی انسان میتونه قوی باشه
چقدر ی انسان میتونه سرسخت تراز تمام مشکلاتش باشه
ی خبر خوب وشاید بد
زندگی دردناکه و فقط عشق میتونه باعث ادامه زندگی بشه
عشق ب هدف
عشق ب شخص خاصی
عشق ب خدا
خدایی کدیگه حتی دوسش ندارم:)
اما دلم بهش گرمه:)
متاسفانه یاخوشبختانه اولین باره ک ازتوننمیخوام برام دعا کنید
چون اینقدر قوی شدم ک سخت ترازهمیشه وایسادم رو پاهام
وواسه رسیدن ب کسی ک دوسش دارم
واسه رسیدن ب هدفم
تلاش میکنم
و نمیدونم چرا
اما بااین همه مشکلات من خوشبختم:)
خدانگهدار
@ناظم
ممنون میشم تاپیکم رو قفل کنید تا روزی ک برگشتم ب انجمن آلا
پایدار باشی انجمن آلا من -
-
امشب،اولین شب عمرت رو میگذرونی
سال ۹۹ تا قبل از تو سال خوبی برای هیچ کدوممون نبود
اما ب دنیا اومدنت همه چیز رو قشنگ کرد
میگن ته چهرت شبیه من هست
پس قراره خیلی خوشگل بشی
میدونی ب چی فکر میکنم امیر حسین جانم
داستان زندگی تو قراره چجوری باشه؟
الان ک دارم برات مینوسم،داستان زندگی دختر عمه ت پراز درد،سختی،عشق،شکست و..
میدونی امیرحسین ب دنیا اومدن خیلی سخته ویک بار نیست
هنوز وقتی یادم میفته دیشب مامانت چقدر حالش بد شد کل وجودم پراز ترس میشه
سخت اما زیبا
اینقدر زیبا ک امروز خوشحالی و امید رو میتونستم تووجود همه نزدیکات حس کنم...
میدونی امیر حسین
خیلی خواستم گذشته رو پشت سر رها کنم
مریم گذشته رو تمومش کنم
ب امید آینده،حال رو زندگی کنم
اما نتونستم...
اخه سخته ن ؟
و تو میتونی درکش کنی
اما تو ب دنیا اومدی
بااینکه برادر یاخواهرت ازبین رفت
(امیر حسین ی قل دیگه داشت ک قلبش تشکیل نشد وب روشivfبعداز از ده سال ب دنیا اومد)
دقیقا مثل من
میدونی عمه فاطمه بخاطر آجی زهرا منو نمیخواست
عمه فاطمه وقتی من رو باردار بود ب هر روشی سعی کرد من بمیرم اما نشد
حتی باورت میشه من خفه شده بودم موقع تولد
اما سخت واسه ب دنیا اومدن جنگیدم
دقیقا مثل تو
تو متولد شدی
منم متولد شدم
دوباره هم میتونم متولد بشم ن امیر حسین؟
میدونی امشب چ قولی ب خودم دادم
وقتی خوندن یاد گرفتی و خواستی واسه اولین بار برام بخونی
این متن رو نشونت بدم
برام بخونیش
و ازم بپرسی داستان زندگیت چی شد؟
واون موقع توی گوشت زمزمه کنم
تونستم دوباره ازنو متولد بشم
و
داستان زندگیم اونی شد ک توفکرم بود.
1399.12.28
1:38
-
-