روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
-
MaryaM._.sh
میدونم اسپم حساب میشه ولی...
توی تاپیکت عشق ، انگیزه ، شوروهیجان ، موج میزنه
خیلی به دلم نشست :).
تن خودت و داداشت سلامت
و موفق باشی -
sheyda.fkh وای مرسی لطف دارید شما
چقدر انگیزه شد واسه ادامه دادنش ممنونم
همچنین شما
کلی آرزو خوب برای شما -
خانم یزدان پناه
من عاشقش بودم
همیشه موقع تدریس چشماش تو چشمام کار میکرد
همون روزا بود ک تازه متوجه بیماری ابوالفضل شده بودیم
سوم دبیرستان بودم و اسفند ماه
برعکس هردبیری ک تا زنگ میخورد میرفتن تودفتر
توسالن مدرسه وقتی منو میدید
کلی باهام حرف میزد
گاهی اشک میرختم و سعی میکرد آرومم کنه
هرچند دبیر ب شدت سخت گیری بود
یادمه آخر سال قرار شد حرفامون همه بهشون بزنیم
وقتی بهشون گفتم من از شما میترسم کلی تعجب کرد
آخه حقم داشت،تومدرسه خیلی هوای منو داشت
میدونی
دبیر خوب و تدریس خوب باعث میشه تو ب درس علاقه پیدا کنی
همونطور ک من عاشق شیمی شدم
همونطور ک مهدی عاشق فیزیک و ریاضی شد
ن تنها دبیر خوب
بلکه پزشک خوب
ی مهندس خوب
ی وکیل خوب و....
باعث میشه دنیا جای قشنگ تری باشه
میدونی مهم ترین چیز تواین دنیا انسانیت هست
انسانیت درمورد شغلت
انسانیت درمورد آدمای اطرافت و..
و چقدر نبود این انسانیت داره تو جهان بیداد میکنه
اگه روزی مادر شدم
قبل از اینکه بهش یاد بدم مذهبش چیه
اول یادش میدم انسان باشه. -
حدود سه شب پیش بود
داشتیم باهم حرف میزدیم
دوباره استرس همیشگی
مهدی یعنی میتونم؟زمان کم نیارم مهدی؟
وای خدا اگه نشه؟
دوباره ترس اینکه زمان کم بیارم
سوم دبیرستان ک نهایی زیست داشتم
سه روز وقت داشتیم
دوروز خوندم ولی روز آخر،دیرتر از خواب بیدار شدم
قید خوندن زدم
(چطور تونستی دختر؟چطور باخودت اینقدر بد کردی)
اون امتحان گذشت و اگه اشتباه نکنم شدم۱۹
خیلیم ب خودم افتخارکردم
اما نفهمیدم چ بلایی سر خودم آوردم
اما نفهمیدم کمال گرایی ازهمون موقع شروع کرد ب تخریب من
اما نفهمیدم چقدر قشنگ باآیندم شروع ب بازی کردم
و شد دوسال درس نخوندن!
.....
وقتی داری میخونی نگران وقت نباش مریم
وقتی نمیخونی نگران وقت باش
....
کاش تک تک ثانیه های عمرم رو زندگی میکردم
ن نفس میکشیدم بدون هدف -
نمیدونمچند نفرتون مثل من هستید؟
خب گفتار یک رو خوندم
دو روز درس نخوندم
پس بیخیالش برم حالا از فصل دو شروع کنم
اخه فصل یک ک مهم نیست
ن اصلا بذار از یازدهم شروع کنم
اقای موقاری:توسال دهم خیلی خوب درموردش باهاتون حرف زدم
پس باید از دهم شروع کنم
گاهی واقعا میمونم تو اخلاق های خودم
تو بهونه هایی ک واسه خودم درس میکنم
الان ک دارم مینویسم از خودم خندم گرفته
...
دوسال این بهونه هارو برای خودت ساختی؟
چی شد؟
فقط عقب افتادی ن؟
تاکی مریم؟
تاکی میخوای از استعدادت،از توانایی هات استفاده نکنی؟
خسته نشدی تو دختر؟
ی جایی باید تمومش کنی ن؟
ب خودت بیا دختر خوب.
تمومش کن
دست بکش از نابودی خودت و آینده ت...
تمومش کن،قبل از اینکه تمومت کنه باشه دختر️ -
+مهدی نگو توهم مثل من میگفتی بذار کنکور تموم شه زندگی میکنم
بذار کنکور تموم شه اینکار میکنم
فقط تموم شه
...
چرا قشنگ ترین روزای زندگیمون رو داره اینقدر راحت خراب میکنیم
از سن ۱۸ سالگی تا ۶ آذر۹۸ زندگی نکردم
دقیقا تو این سن ابوالفضل هم اوضاع قلبش خوب بود
مقصر کنکور هست؟
مقصر نظام اموزشی ایران؟
ن مقصر فقط خودمونیم
کنکور اولین قدم زندگی هرکس هست
پزشکی،مهندسی ،وکالت و....
از کنکور هرکدوم سخت ترن
+پس مهدی کسایی ک عمومی هم میخونن
بگن بذار این هفت سال تموم شه بعد زندگی کنم؟
بذار این مشکلم تموم شه بعد زندگی کنم
اما اصلا متوجه نخواهیم شد ک ثانیه ب ثانیه عمرمون داره میگذره
روزی ک متوجه شدم من از بچگی دچار بدترین اگزما ک ب قول پزشکم خیلی باید بد شانس باشی ک دچار بشی هستم
تا چندروز ب شدت حالم خراب بود
ب خودم گفتم:مگه من چقدر زنده هستم ک تاآخرعمرم باید بااین اگزما زندگی کنم
هیچ وقت زندگی اونی ک ما میخوایم نمیشه
هیچ وقت همه شرایط مهیا نمیشه
پس باید زندگی کنیم
پ.ن:ب شدت دختر افسرده ای بودم و هنوز دارم ب دوش میکشم این افسردگی رو
اما تمام تلاشم میکنم ک زندگی کنم
زندگی ک شاید یک ساعت دیگه
شاید یک ماه دیگه
شاید چندسال دیگه واسه همیشه تموم شه
برای خودمون از کنکور غول نسازیم
کنکور هم یک مرحله اززندگی هست
تمام روزامون رو زندگی کنیم
قبل ازاینکه ی روز دیگه ۲۴ساعت رو زندگی نکنیم
فقط نفس نکشید -
برای هیچ کس مهم نیست تو چجوری شباتو صبح میکنی،
پس بذار هرکی هرچی دلش میخوادپشت سرت بگه
و توواسه خودِ لعنتیت زندگی کن
و از هرلحظش لذت ببر
عمر تو اینقدر طولانی نیست ک بخوای نگران این چیزای بیخود باشی
آخرش خودتی و خدای خودت
....
سال اول موندن پشت کنکور و بعد سه ماه متوجه شدم من منابعی رو خریدم ک ب درد هیچی نمیخورن
منابعی ک الان نمیدونم حتی کجا هستن
اون تایم افسردگی من شروع شد
اون دختر درسخون نابود شد
میدونی فقط میترسیدم
میترسیدم فرداکنکور همه بگن دیدی نتونست
دیدی این همه باباش گفت دختر من میدونم پزشک میشه و نشد؟
الان دوسال میگذره
هرصبح همین حرفا تو ذهنم تکرار میشد
افسردگی ک دیگه از اتاق نمیومدم بیرون
منی ک روزی ده ساعت میخوندم با کلی ذوق و شوق حالا دیگه هیچی ازم نمونده بود
حتی دیگه باخانوادم غذا نمیخوردم
سعی میکردم واسه رهایی از افکار بیشتر اوقات بیروت بادوستام باشم
واسه چی؟واسه کی دست ب تباهی خودم زدم؟
واسه آدمایی ک الان بیشتر از یکسال هست ندیدم شون
واسه آدمایی ک اگه من بمیرم حتی شاید واسم ناراحت نشن
واسه آدمایی ک حتی یک بار از حال من خبر نگرفتن...
ارزش ندارن
خیلی چیزا ارزش حتی ناراحت شدن ندارن ن
و تصمیمم رو گرفتم
تصمیمی ک بدتر بهم ضربه زد -
تصمیم گرفتم و پذیرفتم
مریم شهیدپور شکست خورد
دی ماه بود
ی روز سرد زمستونی اقلید
آره میفهمی مریم شکست خورد
اولش کلی گریه کردم
ولی من مجبور بودم ب قبول
اما کاش قبول نمیکردم
کاش ادامه میدادم
چرا ب آخرش فکر کردم؟
چرا ب آخر چیزی فکرکردم ک هنوز نرسیده بود
چرا؟
چرا ب جای تلاش و ادامه مسیر
دل خوش کردم ب سال آینده
من حال رو ازدست دادم واسه آینده ای ک نیومده بود
این چرخه یک سال دیگه هم تکرار شد بله
من عادت کردم ب شکست
وشاید بدترین تصمیم زندگیم
اینقدر بد ک هنوز خودم سرزنش میکنم
اینقدر بد ک هنوز هضم نکردم چ بلایی سر خودم آوردم
+مریم
_جانه دلم
+بافکرکردن ب گذشته و حسرت خوردن چیزی درست میشه؟
گذشته برمیگرده؟
_ن
+پس آینده رو بساز
گذشته روفراموش نکن
گذشته رو تکرار نکن
از گذشته تجربه کسب کن
ب قول
صوفی
ب نتیجه فکر نکن
فقط هرروز و هرروز واسه رسیدن ب هدفت تلاش کن -
باید از اینجا برم
راستش بخوای دلم نیومد عکسایی ک ب عشق تاپیکم گرفته بودم و نذارم
از تجربه تلخ زندگیم
از تصمیمات اشتباه زندگیم
نگم و برم...
ممنونم از تیم آلا و آلایی های دوست داشتنی
شاید گاهی بداخلاقی کردم ببخشید
حلالم کنید
شاید هنوز حتی نتونستم ب۵۰ درصد از حرفام و تجربیاتم از گذشته عمل کنم
اما امیدوارم آینده رو بسازم
امیدوارم آیند اونی بشه ک میخوام و رویاش رو دارم
...
آلایی های عزیزم موفق باشید
و بهترین هارو براتون آرزومندم -
تهش قراره بمیریم ...
پس بذار از زندگی کردن نترسیم ها؟
ریسک کنیم.بدویم.برونیم.گریه کنیم.
بخوریم زمین.گم بشیم.موزیکامونو گوش بدیم.
کتاب بخونیم.فیلم ببینیم.سفر کنیم.مشت بخوریم.
جریمه بشیم.چک بخوریم.بخنیدم
زندگی کنیم...خدانگهدار آلا من
-
- خداهست
سلام
اولین پست تاپیکم(اخراج شدن:/)
خداهست
آهنگ های خداهمیشه زیبا هستند
گوش کن؛
صدای طبیعت...صدای رودخانه...صدای یک پرنده...
صدای طپش قلب یک عاشق
چ دلنواز نواخته شده اند.
تاردلت نزدخداست
میخواهم ازخدا،
ک بزند بهترین پودهارا برتاروجودت،
بسازد ترانه ای زیباازسرنوشت.ساعت مطالعه روزاول:۶ساعت و۳۰دقیقه
ب وقت۲۰شهریور۱۳۹۹ -
برگشت خیلی خیلی کوتاه مدتم بعداز دوماه
پس سلام:)
سال پیش این موقع تهران بودم
ازبالای ی ساختمون هشت طبقه نگاه آدما و ماشین های زیرپام میکردم
ی دختر رویا پرداز
رویای سال آینده خوب
رویای سال آینده ک همه چیز دیگه درست شده
امروز
حتی نمیدونم تو چ تاریخی از زمان هستیم
فقط میدونم
خواهر نوعروسی ک باید فردا آی سی تی مغز انجام بده
برادری ک هنوز منتظر قلب و درد قلب های از دست رفته هنوز رو قلب من سنگیتی میکنه
وخون ریزی معده خودم
پیرشدن یک روزه مامان و بابام
...
من کلا دخترلوسی هستم و بودم
ازاین هایی ک هنوز بعد۲۱سال زندگی حتی برای ی سرم وصل کردن باید دست مامانش محکم بگیره وکلی ب قول بقیه ناز داره
(البته بگم اینو تودنیای واقعیم،کسایی ک از مشکلاتم خبر ندارن میگن)
وقتی سرمم رو وصل کرد
حتی صدام درنیومد
فقط از لرزش شدید دستام متوجه عصبانتیم شد
فقط کافی بود بپرسه دختر چرااینقدر عصبی هستی مگه چندسالته؟
تاغم رو دلم دوباره سر باز کنه
واشک هایی ک بدون وقفه از چشمام جاری میشدن
متوجه نگاه بقیه میشدم
گاهی زیر چشمی نگام میکردن
گاهی مستقیم
اما چ اهمیتی داشت برای من
خیلی وقته برای من دیگه دیدن اشک هام اهمیتی نداشت
اما
من هنوز میخندم واسه مهدی اونم از ته دل
من هنوز شیطنت های خودم دارم
من هنوزدست مامانم محکم میگیرم ومیگم آجی زهرا خوب میشه،ابوالفضلم خوب میشه
من هنوز روزای عصر جمعه هوای موهامو دارم
هرروزمراقب سلامت پوستم هستم
هنوز میخندم
هنوز عاشق هدفم هستم
هنوزم همون دختر مغرور ک تو دنیای واقعیش ب کسی نگفته کم آوردم
ب کسی نگفته خستم جز مهدی ش
باهمه این مشکلات دارم درس میخونم
اما شاید دیگه خدا رو خیلی کم رنگ تو زندگیم میبینم
خیلی خیلی خیلی کم رنگ
شاید این قوی بودن از وجود توهست
ک وقتی اشک میریزم ومیگم دیگه هیچ چیز درست نمیشه
میگی قول میدم مریم ک همه چیز درست میشه
اصلا نمیخوام حرفای الکی و جملات انگیزیشی بیهوده ای بگم ک مثلا امیدوار باشید ب زندگی
فقط میخوام بگم
همونطور ک من دارم سخت تراز همیشه تلاش میکنم
باوجود همه مشکلات
شماهم میتونید
خیلی خیلی خوب میتونید
تا ب خودم اومدم دیدم
چقدر ی انسان میتونه قوی باشه
چقدر ی انسان میتونه سرسخت تراز تمام مشکلاتش باشه
ی خبر خوب وشاید بد
زندگی دردناکه و فقط عشق میتونه باعث ادامه زندگی بشه
عشق ب هدف
عشق ب شخص خاصی
عشق ب خدا
خدایی کدیگه حتی دوسش ندارم:)
اما دلم بهش گرمه:)
متاسفانه یاخوشبختانه اولین باره ک ازتوننمیخوام برام دعا کنید
چون اینقدر قوی شدم ک سخت ترازهمیشه وایسادم رو پاهام
وواسه رسیدن ب کسی ک دوسش دارم
واسه رسیدن ب هدفم
تلاش میکنم
و نمیدونم چرا
اما بااین همه مشکلات من خوشبختم:)
خدانگهدار
@ناظم
ممنون میشم تاپیکم رو قفل کنید تا روزی ک برگشتم ب انجمن آلا
پایدار باشی انجمن آلا من -
-
امشب،اولین شب عمرت رو میگذرونی
سال ۹۹ تا قبل از تو سال خوبی برای هیچ کدوممون نبود
اما ب دنیا اومدنت همه چیز رو قشنگ کرد
میگن ته چهرت شبیه من هست
پس قراره خیلی خوشگل بشی
میدونی ب چی فکر میکنم امیر حسین جانم
داستان زندگی تو قراره چجوری باشه؟
الان ک دارم برات مینوسم،داستان زندگی دختر عمه ت پراز درد،سختی،عشق،شکست و..
میدونی امیرحسین ب دنیا اومدن خیلی سخته ویک بار نیست
هنوز وقتی یادم میفته دیشب مامانت چقدر حالش بد شد کل وجودم پراز ترس میشه
سخت اما زیبا
اینقدر زیبا ک امروز خوشحالی و امید رو میتونستم تووجود همه نزدیکات حس کنم...
میدونی امیر حسین
خیلی خواستم گذشته رو پشت سر رها کنم
مریم گذشته رو تمومش کنم
ب امید آینده،حال رو زندگی کنم
اما نتونستم...
اخه سخته ن ؟
و تو میتونی درکش کنی
اما تو ب دنیا اومدی
بااینکه برادر یاخواهرت ازبین رفت
(امیر حسین ی قل دیگه داشت ک قلبش تشکیل نشد وب روشivfبعداز از ده سال ب دنیا اومد)
دقیقا مثل من
میدونی عمه فاطمه بخاطر آجی زهرا منو نمیخواست
عمه فاطمه وقتی من رو باردار بود ب هر روشی سعی کرد من بمیرم اما نشد
حتی باورت میشه من خفه شده بودم موقع تولد
اما سخت واسه ب دنیا اومدن جنگیدم
دقیقا مثل تو
تو متولد شدی
منم متولد شدم
دوباره هم میتونم متولد بشم ن امیر حسین؟
میدونی امشب چ قولی ب خودم دادم
وقتی خوندن یاد گرفتی و خواستی واسه اولین بار برام بخونی
این متن رو نشونت بدم
برام بخونیش
و ازم بپرسی داستان زندگیت چی شد؟
واون موقع توی گوشت زمزمه کنم
تونستم دوباره ازنو متولد بشم
و
داستان زندگیم اونی شد ک توفکرم بود.
1399.12.28
1:38
-
-