خــــــــــودنویس
-
#او همان کسی که هیچکس نمیشناستش ولی همه میشناسنش...
هرکسی یک #او دارد...
گاهی میترسی...
ترس وابسته شدن یا رُک بگویم ترس از دست دادن...
گاهی میخندی...
خنده از سر ذوق یا شاید هم خنده به احمق بودن دلت...
گاهی گریه میکنی...
اشک شوق دیدن #او یا نه! اشک آخرین دیدار #او...
گاهی بی تفاوتی...
برای نادیده گرفتن اشتباهات یا شاید هم برای تکراری شدنش...
گاهی میترسی گاهی میخندی گاهی گریه میکنی و گاهی بی تفاوتی...
همه اینها میگذرد اما امان از وقتی دلت بگیرد...
دلیلش نمیتواند از خوشی باشد حتی نمیتواند از ناراحتی باشد ن! فقط از درماندگیست...
درمانده شدن از پاسخ به سوالات مغزت...
درمانده شدن از پاسخ به دلیل بی تفاوتیش...
درمانده شدن از پاسخ به چرا تکراری شدنت...
میدانی درمانده که شوی #او هم درمانت نمیشود...
خودت میمانی و خودت...
و آن وقت است که #او میشود همان کسی که هیچکس نمیشناستش حتی خودت...:))
Mono
1:03
۹۹/۵/۱۵ -
بیین پر از حس و حال بدی
سیاهیت از کرونا واگیر تر شده اینبارحرمت ندارن گذشته ی لامپای خونه
قطع و وصل شدی،سطل اشغالی اینبارچرا دیگه ارامش فقط با گریه میاد
این اشک از هسته ی چشمت سیاه تر شده اینبارخفه شدم بین زنجبر و حلقه های دنا
دم از اختیار نزن،بازیچه محیط و ژنتیکه اینبارعقاید رسوخ کرده تو تحیلیل واقعیت
اسکول شب نی،حاصل عینک دودیه اینبارگفت نفهم خان،نفهمیدی،امتحان کردم مردود شدی
گفتم باز امتحان کن میخوام با اختیار مردود شم اینبارترس من دیگه سراسر از خودمه عمه جان
نمیکشی فحشای مردم رو فکر کنم دیگه اینبارپشت خنده ها و شادیام غم نی ببین
اما نبین که پر از دلهره و ترسه اینبارفاتحه بده جای نوشدارو بعد تجزیه سهراب
بخور فدات شم چه فایده داره دیگه اینبار«دکتر یکم دیره دیگه واسه این حال»
عجیب بلند شدع این نیم پله اینبارفکر کردی دنیا همیشه همینطور لالایی میخونه؟
مثل اپاندیسی،یبار دیگه بنالی،رها میشی اینبارچقدر فشار و تلاشی روی این تیکه ماهیچه س
مگر داری جیوه پمپ میکنی خدایی اینبار؟تنها رهامیشی وسط اقیانوسه تنهایی با غم
بیشتر دسپا بزن،بعد غرق شدن مرگی نیست اینبارخسته از نبود قدرت،از تموم خود خودت
تصمیم بر گرفتن تصمیم بگیر اینبارگریه ت واسه کس نداره موضوع
یبار واسه دل خودت زندگی کن اینبار.... -
خب خب...
۱۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۷ به بهانه ی ترتیب فیلم های صفر تا صد شیمیِ استاد صنیعی عضو انجمن شدم در اولین برخورد با تاپیک "هرچی تو دلته بریز بیرون" ققنوس -که تو موقعیتی بود که من خودم 6 ماه بعد بهش رسیدم- بهم هشدار داد که از این تاپیک دوری کنم ولی خب جذابیت اولیه تاپیک مانع شد ...
کلی ذوق و شوق داشتم برای یادگیری، برای دوستیابی، برای گرفتن لایک و فالوور...
کم کم حرفه ای شدم و خیلی چیزا از انجمن یادگرفتم،
انجمن مثل آیینه ای میمونه که بخشی از جامعه رو منعکس میکنه :
دوستی های الکی، دروغ، غیبت، بی احترامی، تو ذوق زدن، توهین، بی توجهی، تحقیر، تفاوت عقاید، افسردگی، پرخاشگری و تا دلتون بخواد دعوا....
و متاسفانه من با همشون برخورد داشتم :(.ناراضی نیستم ، ارزششو داشت
شاید واسه همینه هرکی بعد یه مدتی تو انجمن بود تلخ میشه، افسرده میشه- در واقع اولین شکستشو تو برخورد جدی با شبیه سازی از جامعه میخوره-
بارها متهم شدم به دخالت تو ماجراهایی که حتی کوچکترین نقشی توش نداشتم، بارها کنار گذاشته شدم بدون اینکه دلیلشو بدونم، بارها در مقابل محبت، بی محبتی دریافت کردم
شاید بگین : ((نچ بازم ناله های مجازی... تو مجازی همه زخم خوردن!!!؟ ))
نکته اش اینجاست آدما فقط زخماشون یادشون میمونه نه اونایی که زخمیشون کردن...
اما تنها چیزی که من میخواستم "دوست" بود، یکی که تو این دوران مرهم زخمام باشه ولی همه شدن استخون لای زخم -آزار دهنده- ( نه همه باز دعوا نشه:| )
حالا دیگه اون ذوق اولیه رو ندارم، گاهی ذوقم برمیگرده اما بازم یه چیزی میشه که حالمو میگیره
دیگه از نوشتن نوشته های رنگی/پست تو شعردانه/مشاعره کردن/ پست تو موسیقی کده/ چت با دوستام تا صبح لذت اولیه رو نمیبرم، با ذوق برای کسی پست تبریک تولد نمیذارم، تلاش نمیکنم برای ناظم شدن، با کسی بحث نمیکنم و فعالیتمو درحد کم نگه میدارم...
نمیگم اشتباه نکردم منم مقصرم... شاعر میگه:
یه عمر حواسم به همه بود و ولی بی دغدغه گذشتن از حال خرابم
بجز یه ساعت فکر راحت حسرت هیچ چیز رو ندارم
البته بگم اولین بار نیست با این حس و حال مواجه میشم من معتقدم اینقد با یه حال یا با یه مدل آدم برخورد میکنی تا اون درسی رو که لازمه رو یاد بگیری پس اتفاقای مشابه یعنی تکرار اشتباهات مشابه و تا درس نگیری همین چرخه پایداره...
بخوام جمع بندی کنم " باهرکی تا حدش، باهرچی تا حدش"پ.ن : انجمن به خودیِ خود جای مناسبیه، بستگی داره با چه جماعتی معاشرت کنی،مثل هر چیز دیگه ای فرهنگ و آداب خودشو میخواد
قرار نبود دپ بشه ولی چه کنم که گاهی این زبون بادبزن جیگره
حال دلتون خوب @دانش-آموزان-آلاء
-
%(#ff00d5)[ششمین روز از پنجمین ماه سال 99]
%(#ff00d5)[15:32]خیلی سخته روبه روی %(#ffae00)[دیوار ارزوهات ] بنشینی در حالی که شبیه یه %(#ff0000)[مرده متحرک] توی بعضی از %(#48ff00)[اشتباه های گذشته ات ] شناور باشی
%(#ffb700)[ارزوهایی ] ک با هر بار تکرار کارهای قبلت %(#ffc400)[دیوار ارزوهات ] دور و دور تر میشی
اونقدر دور که تا به خودت میای میفهمی %(#ff007b)[کنکوری ] شدی و میتونی با %(#a200ff)[تلاشت]%(#a200ff)[پشتکارت ]
%(#a200ff)[و خیلی از اون کار هایی که خودمون بهتر از همه میدونیم ]
به اون %(#ff0080)[هدف قشنگه ] که یه روزی %(#00b3ff)[ارزوش ]
داشتیم برسیم...
ولی متاسفانه با %(#ff0000)[تکرار اون کارهای اشتباه ] در لحظه ای که همه دارن به ارزوهاشون %(#7700ff)[نزدیک و نزدیک تر ] میشن تو %(#7700ff)[دور و دور تر] میشی
اونقدر دور که به %(#ff00bb)[اسفند ماه ] نزدیک میشی و میفهمی اونجوری که میخاستی خودت رو برای %(#0022ff)[کنکورت اماده نکردی]
یه فرصت دیگه بهت میدن %(#00ff2f)[ خیلی خوشحال] میشی اونقدری که شب از خوشحالی خابت نمیبره وقتی میفهمی کنکور قراره بیفته عقب
ولی وقتی همچنان درگیر %(#ff6a00)[اشتباه های گذشته ات] هستی که میفهمی اون تایم اضافه هم نتونست بهت کمک کنه
اگه تا الان اشتباهی در مطالعه داشتی %(#ff009d)[کند خوانی ]` %(#22ff00)[بهونه های الکی ]
%(#00b3ff)[تصمیم های اشتباه ] %(#ff0000)[منابع نادرست ] یا هر چیزه دیگه ای رو همین الان سعی کن واقعنی واقعنی کنارشون بزاری میدونم همه ی این موارد رو هممون میدونیم ولی شاید کمتر کسی مثل %(#ff0000)[خوده من ] بتونه اون ها رو کنار بزاره ولی بچه ها اینکه هر روز دنبال %(#ffc800)[منابع مختلف درسی ] %(#ff0000)[کلاس های مختلف ] %(#00aaff)[ بهترین دی وی دی ها] %(#04ff00)[بهترین مشاور ها ] باشید و داشته باشیدشون ولی خودت هی امروز و فردا کنید توی درس خوندن و اون چیزی که ذهنتون رو درگیر کردع برطرف نکنید
خدایی ناکرده میشین شبیه اون دختری که %(#ff00bb)[14 ] روز دیگه کنکور داره و تازه میخاد همه ی اون عادت ها تنبلی های گذشته اش رو کنار بزاره و بخونه تا حداقل روز بعد کنکور حسرت اون %(#ff00bb)[14 ] روز رو نداشته باشه
نمیدونم حس کردم باید این متن رو بنویسم و بچه ها رو تگ کنم
به امید %(#ddff00)[موفقیت] همه ی بچه ها در هر زمینه ای
%(#ff00aa)[به دعای قشنگتون نیاز دارم ] -
***(عید غدیر پیش پیش مبارک)[علی سر نهان و اشکار است
خدایی ناز شست کردگار استعلی تسبیح و تکبیر و قیام است
علی هم رکعتین و هم سلام استشعر عید غدیر, تبریک عید غدیر خم
علی دست خدا در استین است
علی تنها صراط راستین استعلی عیسی و موسی و شعیب است
علی گنجینه ی اسرار غیب است
علی انجیل و تورات و زبور است
علی سر منشا تکثیر نور استعلی استاد جبریل امین است
که مولایم امیرالمومنین استبیا ای دل به عالم دلبری کن
وخودرا تو سراسر حیدری کنکه ادیان همه حران ولی اند
همه دنبال فرزند علی اند]***منبع:sms4i.ir
-
عشق ان نیست که بگوید دوستت دارم
عشق آن نیست که بگوید عاشقتم
آری این عشق بس پیچیده است عشق آن است که حس کنی دوستت دارد
عشق آن است که حس کنی در عین دوری نزدیکت است
عشق آن است که ضربان قلبش بگوید عاشقتم
آری این عشق از ۲+۲ نیز ساده تر استضربان قلبمو گوش کن
میگه:
عاشقتم
#مخاطب_خاص:)
-
(میفتم یاد این....
lay-lay-la-lay-piano.mp3 ) -
نصفه شب داشتم معنی قرآن رو میخوندم یه جملش بدجور ذهنمو درگیر کرد که مضمونش این بود:«چرا کاری که میدونی ناراحتت میکنه رو انجام میدی؟»
خود خدا هم داره بهم میگه دست بردار دختر:)
چرا داری جوونیتو تلف میکنی سر چیزای هیچ و پوچ؟چرا دقیقا همون کاری رو میکنی که مطمئنی بهت ضرر می زنه؟
میگن قرآن بخون تا خدا باهات حرف بزنه همینه ها:)))
-
تا میاد شادی از دلت روونه کنه تو کله ت، رسیده نرسیده دوباره میگیره
آدم عاشق چته؟ عاشق نشده پریشون شدی.
عشق چیه برادر من . این که عشق نیست آدم رو اینجوری میکنه
این بودنه؛ بودن! یه چیزایی بودن، یه جورایی بودن
یه طوری که باشی ، یه سری طور های خاص، میشه این دیگه
دیوونه میشی انگار
نه که خوب باشه ها
بهت میگن عاشق شدی ؛ دوست میگه در میگه دیوار میگه
خودت هم به خودت میگی. فقط یه سوال پیش میاد .
عاشق کی؟ پس چرا سوال جواب نداره؟
شور و شوق عشق باشه ، تمام آزارش باشه و مخاطبی نداشته باشه؟
چطور ممکنه آدمیزاد؟
اصلا شوما عزیزم!بوگو ببینم ! تو که آدمیزادی، آدمیزاد چیه؟ -
یه حالی هست که انگار ، تا خرخره غرق تفکر کتاب ها بشی و بعد ؛ یهو بوم!
از اون متفکر منفعل افسرده ی عصبی ، بشی کسی که حماقت رو انداخته گردنش و باب اسفنجی میبینه.
و دوباره بوم!
میشی مفلوک؛ کز کرده زیر شیر آب سرد ؛ نشسته در گوشه ی حمام ؛ لباس هایش همه خیس شده زیر باران دوش،
و سیگاری گرفته در دست و کتابی در بغل و هر خط از کتاب را که میخواند ، گویی تفکرات هجمه برآورده حمله میکنند به روان و هر پوک ، انگار : "آرامتر مغزم رفت"
و دوباره آن صدای زیبای " بوم"!
مفلوک آبکشیده میشود وحشی در نقاب آرامش و آرام در نقاب خشم ؛ گویی عقل عنان قلب را بدست آورده و قلب از اعتراض ، نعره میزند دریده خاطر باشی
و تمام اینها با یک بوم دیگر انگار کیلومتر ها دورمیشوند.
حالا تویی و زل زده به آینه . از سر و وضعت پیداست خواب بوده ای.
میروی پی روزمره
مثل روزمره
تفاوتی اندک میان روزمره ها! وآن این است که خارج روزمره ی اشتباه را به کتک میگیری؛ و فریاد میزنی :
" خفه ! " و دست احترام تکان میدهی سمت کوی عاشقان و مشت ها را روانه میکنی پی مدعیان عشق
خفه؛ لبخند و روزمره و دوباره تا کی؟.. -
(بیا بشیم آهن،جای اینکه بدیم شاهرگ) -
عشق معشوق را مجهول وگمنام میخواهد تا در انحصار او بماند،اما دوست داشتن دوست را محبوب وعزیز میخواهد، که دوست داشتن جلوه ای
از روح خداوندی وفطرت اهورایی آدمی است.
در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که (هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند)
که حسد شاخصه عشق است، چه عشق معشوق را طعمه خود بیند واظطراب ربوده نشدنش را دارد واگررقیب وی را ربود با هر دو دشمنی ورزد رقیب ومعشوق!
ولی دوست داشتن ایمان است وایمان یک روح مطلق است،یک ابدیت بی مرز... اصلا از جنس این عالم ماده نیست!
البته دوست داشتن هم به خودی خود عشق است عشقی که در آگاهی ریشه دوانده وازحیات بر مبنای طبیعت وغریزه آب نمیخورد!
برداشت های من از سخنان
کتر علی شریعتی -
تا میاد شادی از دلت روونه کنه تو کله ت، رسیده نرسیده دوباره میگیره
آدم عاشق چته؟ عاشق نشده پریشون شدی.
عشق چیه برادر من . این که عشق نیست آدم رو اینجوری میکنه
این بودنه؛ بودن! یه چیزایی بودن، یه جورایی بودن
یه طوری که باشی ، یه سری طور های خاص، میشه این دیگه
دیوونه میشی انگار
نه که خوب باشه ها
بهت میگن عاشق شدی ؛ دوست میگه در میگه دیوار میگه
خودت هم به خودت میگی. فقط یه سوال پیش میاد .
عاشق کی؟ پس چرا سوال جواب نداره؟
شور و شوق عشق باشه ، تمام آزارش باشه و مخاطبی نداشته باشه؟
چطور ممکنه آدمیزاد؟
اصلا شوما عزیزم!بوگو ببینم ! تو که آدمیزادی، آدمیزاد چیه؟این پست پاک شده! -
این پست پاک شده!
-
موتور محرکه ؛
برای جلو رفتن
برای گذشتنروزی روزگاری ،آزادگی را معنا کرده بودم
از چشم دیگران دور شویم
از چشم یکدیگر دور شویم
از چشم خودمان هم دور شویم
آزاده باشیم ؛ دنبال چشم دیگران نباشیم
بیخیال اغیار ، خودی ها را بچسب
و دنبال صرف خودی ها هم نباشیم ؛ بیخیال خودی ها ؛ خودی بودن را بچسب
و دنبال باب میل خود بودن هم نباشیم، بیخیال خود
مسیر را بچسب
که لحظه ی سوت داور، اتمام مسابقه
مهمتر از آنکه چه کسی چقدر خوش گذرانده
یا چه کسی لاشه اش را هم سوزانده
این است که کجای مسیری
کجای مسیریم؟ -
حالم خراب است...
گویی مست شده ام از باده ای که دقیقا نمیدانم مایحتوی چیست؟
مست شده ام که مادرم را این مجاهد زن که برای موفقیتم
لحظه ای درنگ نکرد وآن پدری که تا دیر وقت در مدرسه ماند تا روزیمان حلال باشد وبس را نمیبینم...!
نمیبینم و حوصله هیچ ندارم! درس را به جد نمیگیرم در این شمارش معکوس که همه در پی ربودن گوی سبقتند...
من رقابت برایم بی معنی شده و فقط در سودایی وخیال به سر میبرم!
من با خود چه میکنم!ً؟ از جان خود و دیگران چه میخواهم؟ برایم زودد بود من ناپخته و متغیرالحالم...نمیدانم چه درست وچه غلط است فقط به نوای دلم گوش میکنم!خسته ام...
باید امشب بروم به جایی که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد یک نفر صدا زد:نیلو ، کفش هایم کو؟
کاش با توسل به خاندانت
بشوم من دوباره مهمانت
الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم