جهاد مغنیه
-
مرداد 1366 مصادف شده بود با شش ذیحجه برای راهپیمایی برائت از مشرکین انتخاب شده بود. آن روزها مراسم برائت از مشرکین در شهر مکه انجام میشد. سخنرانی، ساعت شش بعدازظهر تمام شد و بعد از آن جمعیت مسیر راهپیمایی را با شعار علیه آمریکا و اسرائیل به سمت پل حجون در کنار قبرستان ابوطالب طی کرد. نزدیک غروب، راهپیمایی تقریبا تمام شده بود و بلندگوها خاموش بود که فاجعه شروع شد.نظامیانی که در خیابانهای اطراف مستقر بودند لباس پلیس عربستان را نپوشیده بودند و یونیفرم ارتشی داشتند. حادثه با چماقهای پلیس عربستان شروع شد. در بین پلیسها عدهای هم با لباس معمولی حاضر بودند و با چماقهای میخدار و میلههای آهنی مردم را میزدند. بالای پشتبام ساختمانهای اطراف، عدهای با لباس عربی هر چه به دستشان میرسید بر سر حاجیان میانداختند. بلوک، شیشه، سطل شن، کپسول، کولر گازی! عده زیادی بر اثر برخورد جسم سنگین و متلاشی شدن سر شهید شده بودند. همه هتلها درهای ورودی را بسته بودند و فقط ساختمانی که فلسطینیها در آن بودند درها را گشوده بود که عدهای توانستند جان خود را نجات دهند. جمعیت در محاصره سفاکان رژیم آلسعود افتاده بود. -
سلام
بچه ها بنظرتون یک نفر تا کی میتونه توبه کنههمین الان ظهور شه طرف نابود میشه آخه -
@جهاد
تا هر وقت ک (ب قول خودتون) اون ندای درونی از ته دلش باشه و راضی باشه
چون حتی اگه الانم توبه کن بازم اگه دلش نباشه
ممکنه توبشو بشکنه
دوباره همون آش و همون کاسه.... -
ممنون Hoorieh sh
بچه ها یه سایت مذهبی میخوام البته نه از اون مذهبیاییی که قلمبه سلمبه حرف میزنن
از اونا که اهل دلن مثل داداش رضا -
@جهاد در جهاد مغنیه گفته است:
ممنون Hoorieh sh
بچه ها یه سایت مذهبی میخوام البته نه از اون مذهبیاییی که قلمبه سلمبه حرف میزنن
از اونا که اهل دلن مثل داداش رضاپیج اینستا هم مشکلی نداره
-
https://www.aparat.com/v/wgPy5/جهاد_مغنیه.%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D8%BA%D9%86%DB%8C%D9%87
-
-
Hoorieh sh بله دقیقا
-
-
-
در باشگاه کشتی بودیم و برای تمرین آماده می شدیم .ابراهیم وارد شد و جند دقیقه بعد یکی از دوستان آمد .تا وارد شد بی مقدمه گفت : ابرام جون ، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده ؛ تو راه که می امدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب داشتند از تو حرف می زدند . شلوار و پیراهن شیکی که پوشیدی و ساک ورزشی هم که دست گرفتی ؛ کاملا مشخصه که یه ورزشکاری .
به ابراهیم نگاه کردم ، رفته بود تو فکر و ناراحت شده بود .انگار توقع همچین چیزی رو نداشت .
جلسه بعدی که ابراهیم رو دیدم خنده ام گرفت . پیراهنی بلند و شلواری گشاد پوشیده بود و به جای ساک ورزشی هم لباساشو توی کیسه پلاستیکی گذاشته بود .
از اون روز به بعد دیگه همیشه این طوری به باشگاه می اومد . بچه ها می گفتن : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی ؟! ما باشگاه می آییم که هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و بعدشم لباسای تنگ بپوشیم . اما تو با این هیکل قشنگ و روفرمت ، آخه این چه لباسایی که می پوشی ؟!
ابراهیم به حرفای اونا اهمیت نمی داد و به دوستاش هم توصیه می کرد که اگه ورزش هم برای خدا باشه میشه %(#ff0000)[عبادت]
-
وصیت نامه شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی
بسمه تعالی
با سلام و صلوات بر محمد(ص) و خاندان پاکش که شرف کون و مکان هستند و ما منتعم از این می ناب لایزال که موجب رشته ای وصل ما به این حبل متین و تکامل ما توسط این حص حصین و ممزوج از ولایتشان در وجود ما عجین و خدارو شکر بر این نعمت الهی که ما را فرا گرفته و غرق در آن شده ایم ان شاالله ...
اینجانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله لازم دیدم تا چند جمله ای را من باب درد دل در چند سطر مکتوب نمایم.
ابتدا لازم است تا بگویم که نوشتن این وصیت نامه از مقدمات خیر حاصل گردیده و آن شرف ناموس خدا ، اسوه ی صبر و تقوا، زینت عرض و سما ، عقیله ی عقلا ، حضرت زینب (س) است. زیرا دفاع از حرمین و مظلومیت مسلمانان را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده (ع) می دانم و از خداوند می خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بگرداند ان شاالله .
آنچه این حقیر تا کنون در زندگی خویش فهمیده ام کج فهمی ها و درشت فهمی ها و بی بصیرتی انسانهایی است که یا این خانواده را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا ظاهرا در کنارشان بوده اند ولی در صحنه های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بودند در این مسیر .
آنان که ماندند از دین داری به دین یاری رسیده بودند و فهم درک کرده بودند که این مسیر تنها راه رسیدن به خداست و عامل انحراف بشریت دور ماندن و کور ماندن از راه و از نور هدایت است. وای از روزی که آنان که ولایت دارند قدر آن را ندانسته و بی راهه بروند زیرا تا مادامی که پشتیبان ولایت باشیم و ره رو این مسیر همیشه سرافرازیم و نوک پیکان ارتش و سپاه ولی عصر (عج ) ان شاالله... زیرا نقطه قوت ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی توجهی به این امر، زیرا ما آنچنان که لازم است باید به حدود و ثغور آن توجه کرده و خود را ذوب در این امر بدانیم.
اما می نویسم تا هر آنکس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر (عج ) و نایب بر حقش امام خامنه ای ( مدظله العالی) فدا کنم و با یقین به این امر که خونم موجب سعادتم می شود و تعالی روح و شرابی است طهور که به قول حضرت علی اکبر(ع) شیرین تر از عسل ، می روم تا به تأسی از مولایم اباعبدالله (ع) با خدایم عشق بازی کنم تا عمق در خدا شوم.
اما یک نکته و آن این است اگر در حال حاضر در جبهه سخت تعدادی از برادران در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی که عقبه هستند ، عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شوند و عامل اصلی جهادگران جبهه سخت می باشد توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند ان شاالله ...
اما به نظر این حقیر هیچ چیز بالاتر از حسن کلام و حسن رفتار نیست در عموم جامعه و مخصوصاً در بین نظامیان و بالاخص در میان پاسداران حریم ولایت.
اما در جمله آخر می نویسم آنچه که در این دنیا از مادیات دارم من باب گذران زندگی در اذن همسرم باشد تا بتواند امورات زندگی کند ان شاالله.
و در آخر هر کس که این متن را می خواند و یا می شنود ان شاالله که این حقیر سراپا تقصیر را حلال نماید.
همیشه یادتان را من به هنگام نظربازی
زرخسار علی جویم و این است اوج طنازی
همیشه با لبت آرام می خندم و با چشمان تو مستم
قسم خوردم به جان تو که پای رهبرم هستم
همیشه خار بودم من به چشم دشمن ناپاک
خدارو شکر در راهت به خون افتاده ام بر خاک
وکفی بالعلم ناصرا
حمید سیاهکالی مرادی
19/08/1394
-
-