جهاد مغنیه
-
امیرمحمد یوسفوند برای من مشخص نیس شما کدوم پست و ریپلای کردید
منظورتون و متوجه نشدم -
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
امیرمحمد یوسفوند برای من مشخص نیس شما کدوم پست و ریپلای کردید
منظورتون و متوجه نشدمشهید مغنیه رو میگم.دوستتون بودن؟
-
امیرمحمد یوسفوند رفیق شهیدمه
بعد از شهادتشون آشنا شدم با شهید -
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
امیرمحمد یوسفوند رفیق شهیدمه
بعد از شهادتشون آشنا شدم با شهیداها.اوکیه.خوش به سعادتتون
-
@دانش-آموزان-آلاء
فقط خواستم یه یادآوری کنم
اگه کسی بابت تگ ناراحت شد معذرت -
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
در سال آخر زندگی جهاد، در یکی از روزهایی که در یک منزل خوابیده بودیم، ساعت یک و سی دقیقه بامداد به ناگهان صدای گریه و ناله به گوشم رسید. از جای خود برخاستم تا علت را جویا شوم و هنگامی که درب اتاق جهاد را کمی باز کردم، متوجه شدم وی در حال خواندن دعا به شدت میگرید. من در طول مدت آشنایی خود با جهاد هیچگاه با چنین صحنهای مواجه نشده بودم. آنچه که من از جهاد سراغ داشتم، یک شخصیت لطیف و شوخ طبع بود. هیچگاه او را در حال گریستن آن هم به این صورت ندیده بودم. جهاد حتی در سال آخر زندگی خود نماز شب میخواند و هر شب می گریست و با امام زمان (عج) مناجات می کرد.ه یاد دارم، هشت ماه پیش از شهادت جهاد، شبکه العربیه گفتگویی را با یکی از سران معارضان سوری انجام داد. این عضو ارشد معارضان سوری تصریح کرد که حزب الله جهاد مغنیه را مأمور پیگیری پرونده جولان اشغالی کرده است. روزی جهاد را دیدم و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه رسانههایی همچون العربیه و اسکای نیوز به عهده دار شدن عملیات جولان توسط تو پی برده اند؟ وی در پاسخ جمله ای به من گفت که هیچگاه آن را فراموش نمی کنم. وی گفت: «آیا زیباتر از لحظهای که من در جریان بمباران بالگردهای نظامی اسرائیل ترور می شوم، وجود دارد؟» هیچگاه این پاسخ را فراموش نمی کنم. پاسخ بسیار شوکه کننده ای بود، خصوصا که مدتی بعد جهاد دقیقا با شلیک بالگرد صهیونیستها به شهادت رسید. جهاد واقعا شخصیت بی نظیری بود و در تمامی زمینهها از علوم و مهارتهای بسیاری برخوردار بود.
@GHAZAL-DALVAND گفتم بد نیست اگه بخواین یکم از خاطراتشون وبخونین
-
برادرم یادممی ماند...
اگر روزی معصیت کردم و نامش را جوانی کردم گذاشتم
تصویر زیبایت را تجسم کنم و بعد ....
شرم کنم از جوانیت .... -
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
در سال آخر زندگی جهاد، در یکی از روزهایی که در یک منزل خوابیده بودیم، ساعت یک و سی دقیقه بامداد به ناگهان صدای گریه و ناله به گوشم رسید. از جای خود برخاستم تا علت را جویا شوم و هنگامی که درب اتاق جهاد را کمی باز کردم، متوجه شدم وی در حال خواندن دعا به شدت میگرید. من در طول مدت آشنایی خود با جهاد هیچگاه با چنین صحنهای مواجه نشده بودم. آنچه که من از جهاد سراغ داشتم، یک شخصیت لطیف و شوخ طبع بود. هیچگاه او را در حال گریستن آن هم به این صورت ندیده بودم. جهاد حتی در سال آخر زندگی خود نماز شب میخواند و هر شب می گریست و با امام زمان (عج) مناجات می کرد.ه یاد دارم، هشت ماه پیش از شهادت جهاد، شبکه العربیه گفتگویی را با یکی از سران معارضان سوری انجام داد. این عضو ارشد معارضان سوری تصریح کرد که حزب الله جهاد مغنیه را مأمور پیگیری پرونده جولان اشغالی کرده است. روزی جهاد را دیدم و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه رسانههایی همچون العربیه و اسکای نیوز به عهده دار شدن عملیات جولان توسط تو پی برده اند؟ وی در پاسخ جمله ای به من گفت که هیچگاه آن را فراموش نمی کنم. وی گفت: «آیا زیباتر از لحظهای که من در جریان بمباران بالگردهای نظامی اسرائیل ترور می شوم، وجود دارد؟» هیچگاه این پاسخ را فراموش نمی کنم. پاسخ بسیار شوکه کننده ای بود، خصوصا که مدتی بعد جهاد دقیقا با شلیک بالگرد صهیونیستها به شهادت رسید. جهاد واقعا شخصیت بی نظیری بود و در تمامی زمینهها از علوم و مهارتهای بسیاری برخوردار بود.
@GHAZAL-DALVAND گفتم بد نیست اگه بخواین یکم از خاطراتشون وبخونین
ممنونم
-
@GHAZAL-DALVAND خواهش میکنم
parisa khany قطعا شهدا خودشون شما رو دعوت کردن -
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
@GHAZAL-DALVAND خواهش میکنم
parisa khany قطعا شهدا خودشون شما رو دعوت کردنچی بگم والا... اینقدر این روزا اتفاق های مختلف داره برای میفته که واقعا فکر کنم دریای زندگی یه چیز دیگه رو قراره برام رقم بزنه...
ولی واقعاااا آشنا شدنم با جهاد و کنجکاویم راجبش خیلی... نمیدونم چی اسمش رو بذارم، غیرمنتظره، یهویی نمیدونم چی بهش بگم... -
@ghazal-dalvand در جهاد مغنیه گفته است:
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
@GHAZAL-DALVAND خواهش میکنم
parisa khany قطعا شهدا خودشون شما رو دعوت کردنچی بگم والا... اینقدر این روزا اتفاق های مختلف داره برای میفته که واقعا فکر کنم دریای زندگی یه چیز دیگه رو قراره برام رقم بزنه...
ولی واقعاااا آشنا شدنم با جهاد و کنجکاویم راجبش خیلی... نمیدونم چی اسمش رو بذارم، غیرمنتظره، یهویی نمیدونم چی بهش بگم...همیشه همینطور یهویی شهدا وارد زندگی آدم میشن از جایی که اصلا فکرشو نمیکنین وبعد یهو میبینین که تو مسیرشون قرار گرفتین
-
parisa khany در جهاد مغنیه گفته است:
jahad.20 بعضی آشنا شدن ها انقدر یکدفعه ای اتفاق می افته که باورش سخته،که به ما هم نگاه کنند و دستمون رو بگیرند،
اصلا باورش سخت نیست شهدا به همه نگاه میکنن لازم نیست حتما اون نفر از قبل تو خط شهدا باشه
به هرحال استاد شهدا آقا امام حسین هستش