♡شهدا♡
-
-
-
فرازهایی از وصیت نامهی
شهید ابراهیم آتشک:مواظب باشید که خداوند هرگز اسلام را بی یاور نخواهدگذاشت و این کشتی شکسته آنهم بر روی امواج اقیانوس های بیکران به ساحل نجات خواهد رساند.
وای به حال انسانهایی که برای سوار شدن بر این کشتی به خود هراس راه دهند و از این امتحان بزرگ الهی شکست خورند یک لحظه به خود فکرکنید و به گذشتگان خویش بیندیشید و آینده این مسافرخانه را پیش روی خود مجسم سازید آنگاه قضاوت کنیدکه کدام مسافر می تواند آنرا خانه دایمی خویش پندارد و مرگ برای کدامیک از گذشتگان وجود نداشته که برای ما وجود نداشته باشد و این راه چه قدرت و مقامی جز مقام والای عبودیت و وحدانیت خداوند متعال طی نکرده است که شما می خواهید از رفتن به راه سرباز زنید و اگر چنین نمی پندارید چه مرگی شیرینتر و لذیذتر از مرگ در راه خداست.
بیایید دست دردست هم دهید و کوچک و بزرگ برای نجات دین مبین اسلام به همراه امام عزیزمان خمینی کبیر به سوی جبهه ها بشتابید و با مرگ و شهادت خویش زمینه ظهور آقا و مولایمان مهدی موعود را فراهم سازید و فتح و پیروزی بزرگی در انتظار چنین افرادی است.
خوشا به حال آنهایی که با آرزوی دیدار آقا و مولای خویش مهدی (عج) به دیار عشق و شهادت شتافتند و با شهادت خویش اسلام و قرآن را در جهان سربلند نمودند.
اما سخنی چند با خواهر و برادران یتیمم، شما نیز مواظب باشید که راه پرپیچ و خطری در پیش دارید شما یتیم نیستید تا زمانی که آقا و مولایمان امام زمان (عج) و نایب برحقش خمینی عزیز را دارید، برای نجات و رهایی خویش تلاش و کوشش کنید و لحظه ای به خود غفلت راه ندهید و با دل و جان پیامهای پیامبرگونه رهبر را بشنوید و آنها را مو به مو اجرا کنید و با آنها که در این مسیر قدم گذاشته اند دوستی ورزید و با مخالفان و دشمنان اسلام بجنگید که شما پیروزید.
-
https://uupload.ir/view/jslk_video_2021-03-20_09-15-32.mp4/
هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست...
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند... -
http://bayanbox.ir/info/4214978751646494542/نریمانی-بعد-شهدا
شهدا بعد شما کاری نکردم...
پسر فاطمه رو یاری نکردم... -
ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینهاش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ...
ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ میکرﺩ.
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ.
ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ میزﺩ.
ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی.ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ میفرستن، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ.
ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده...!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد............"
شهید رضا قنبری
-
شب عملیات بود
حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .نزدیک تیر بارچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!)
معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته...
-
یه سوال...
به نظرتون نمیتونستن تو فضای مجازی مخ ناموس مردم رو بزنن...؟!!!اما رفتن و با خدا معامله کردن
شهدای مدافع حرم
بابک نوری هریس
علاء حسن نجمه
احمد مشلب
علی الهادی احمد حسین
به قول شهید حججی:سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه...
اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه... -
بچـہها رو با شوخے بیـدار مےڪرد
تا نمازشب بخونن . .مثلا یڪی رو بیـدار مےڪرد و مےگفت:
« بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچڪس نیس نگامڪنہ! »یا مےگفت : پاشو جونمن، اسم سہ
چھار تا مؤمنو بگو ،تو قنوت نمازشـبم
ڪم آوردم! »شھیدمسعوداحمدیان
-
-
{حسین پرزه ای، اعزامی از اصفهان}
روز تاسوعا قرار شده بود پنج شهید گمنام در شهر دهلران طی مراسمی تشییع شوند. بچه های تفحص، پنج شهید را که مطمئن بودند گمنام هستند، انتخاب کردند. ذره ذره پیکر را گشته بودند. هیچ مدرکی به دست نیامده بود. قرارشد در بین شهدا، یکی از آن ها را که سر به بدن نداشت، به نیابت از ارباب بی سر، آقا اباعبدالله الحسین (صلوات الله علیه) تشییع و دفن شود. کفن ها آماده شد. شهدا یکی یکی طی مراسمی کفن می شدند. آخرین شهید، پیکر بی سر بود. حال عجیبی در بین بچه ها حاکم بود. خدایا! این شهید کیست که توفیق چنین فیضی را یافته، تا به نیابت از ارباب در این جا تشییع شود؟ ناگهان تکه پارچه های از جیب لباس شهید به چشم خورد. روی آن نوشته بود که به سختی خوانده می شد:
«حسین پرزه ای، اعزامی از اصفهان» -
آها کوھ غیرت صدامون و دارے؟
هوامون خرابه...
هوامونو دارے؟️
بیا دونه دونه
گره ها رو وا کن
خودت کھ نشون دلامون و داری... -
مامانش از بقاݪـے سر ڪۅچـہ ۅاسش بستنـے خرید .
بستنیشۅ تۅ آستینش قایم ڪرد آۅرد خۅنه
مامانش مـے گفت: ۅقتـے رسیدیم خۅنـہ رۅ ڪرد بهم ۅ گفت :
مامان بستنیم آب شد ۅݪـے دݪ بچـہ هاـے
تۅ ڪۅچـہ آب نشدشهید غݪامعݪـے پیچڪ
-
مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم
جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری️؟
می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود...
من هم در جواب فیلمبردار گفتم : ان شاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شودمن رضا را خیلی دوست داشتم
فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود
بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید️؟
گفت : همین که خانم گفت...شهیدرضاحاجیزاده
-
لبخند شهید ابراهیم هادی
□این ویدیو با تکنیک دیپ فیک ساخته شده
https://s17.picofile.com/d/8429426292/1d7b3161-fdee-4f80-af36-a6104e960b0e/VID_20210402_224341_299.mp4 -
-
@ermia-mirzakhani سلام....
ببخشید ک رو پیامتون ریپ زدم...نمیدونم چرا ولی نمیتونستم تگتون کنم....
https://uupload.ir/view/pfur_inshot_۲۰۲۱۰۴۰۳_۱۹۰۵۱۹۷۶۳.mp4/
نیت کنید و ببینید.....
اگه ذره ای حالتون عوض شد ماروهم دعاکنید
ازهمین تودلی فهمیدم ک ب ایشون ارادت دارین....
کارِ جدید مونی هست(=
اگه میدونید شخص دیگه ای هم دوست داره ببینه و نیاز به این حال و هوا داره براش بفرستین...
موفق باشید -
https://uupload.ir/view/o4wx_vid_20210315_122719_264.mp4/
پسر کو ندارد ، نشان از پدر -
صلواتی هم برای تعجیل در ظهور آقا بفرست:)