خــــــــــودنویس
-
نویسنده:خودم
موضوع:از خود بیخود شدگاندکتر روانپزشک با لباس سفید و تیپ مجلسیش وارد اتاق سردم شد.
سرم پایین بود و موهای مشکیم پریشون جلو صورتم رو پوشونده بودن.
دلم نمیخاست نگاش کنم.
کنار تختم یه صندلی گزاشت و به کوثری که زانوش رو بقل کرده نگاه میکرد....
+دکتر اونا چرا منو انداختن اینجا؟
هنوز سرم پایین بود...
–چون اونا میخوان خودت باشی¡
+ولی دکتر من یعالمه خودم دارم
من خودم گرم دارم ،خودم سرد و یخ زده دارم خودم شیرین دارم خودم لیمویی...
–اینایی که میگی همشون تخیلن خانوم..متوجهی؟
+نه نه امکان نداره،اگه اینطوره پس همه آدما تخیلن....چی حرفمو قبول نداری؟؟؟پس خودت با بچههات همون خودتی که تو محل کارتی؟معلومه که خودمامون فرق دارن:/–باشه قبوله...ولی هرجا که میری فقط یکی یا دوتا خودت رو میتونی ببری
اینهمه خودت کارو خراب میکنه
آدمارو مریض میکنه
کیو دیدی بستنی توت فرنگی سرد و شیرین و همزمان با لیموترش بخوره؟+ولی.....ولی من دلم میخاد آدما ببینن....من....من دلم میخواد بفهمن من یعالمه خودم دارم که میتونم همشونو برخ بکشم
دلم میخواد بهشون نشون بدم همین....
+برات مهم نیست که بقیه حالشون از ترکیبایه خودت بهم بخوره؟–من فقط دنبال یکی میگردم که همه خودمارو دوس داشته باشه:)
+تبریک میگم
تو نه تنها یه دیوونه
بلکه به احمقی
ادما طبق میل خودشون میخان تو یکی از خودت هارو از منوت برداری بزاری جلوشون
اون ادمایه لنتی که اون بیرون میبینی
خیلیاشون خودشوناشون اکثرا گرم بود با طعم لیمو شیرین
اما فهمیدن اون خودشونایه لعنتی تر
تو این حامعه کاربردی نداره
گرماشون سرد شد
لیمو شیرینشون تلخ
میفهمی چرا تو رو بعنوان دیوونه اوردن گزاشتن اینجا؟–دکتر اگه بجایه لیمو یچیز بزارن که تلخ نشه چی؟
+ط رو اوردن اینجا
چون تو شیرینی
گرمی
تو بجرم تفاوت اینجایی
بجرم اینکه یعالمه خودتی
تو هزارتا خودتی ولی اونا فقط یبار خودشونن......
خودشونایه تلخ و سرد
–دکتر
+بله
–داره سردم میشه
لیمو شیرینم تو این اتاقایه سفید داره تلخ میشه
دکتر خودمام دارن میمیرن
یکاری بکن:)
+اینا عادیه
تبریک میگم
به جمع از بیخود شده ها خوش اومدی:) -
وقتی بی هوا
میرم حرفاتو میخونم
صداتو گوش میدم
نگاهت میکنم
یهو به خودم میام و میبینم
برای یه مدتیه که غرقت شدم :)
اینجاست که با خودم میگم
آدم تو خلوتش و به خودش که نمیتونه دروغ بگه
تو خیلی دوسش داری :)️
اون خیلی وقته که خورشید زندگیت شده -
بی کلامه....
اما عاشقونس...
اخه میدونی؟
بعضی از عشقا نیاز به گفتن ندارن
فقط باید حِسِشون کنی:))
Guitar by:mr.m.r
صدا ۲۱۲.mp3
امیدوارم لذت ببرید:))
@دانش-آموزان-آلاء -
این پست پاک شده!
-
غرق شدن در دریای چشم هایت حس و حال خوبی دارد. -
صدا 244.mp3
ای جان و ای جانانِ من ای دین و ای ایمانِ من
ای درد و ای درمانِ من، جانم چرا رنجیده ای؟
گفتی جهانم مال تو گفتم فدای تارِ تو
بردی تو حتی قلب من،بر من چرا رنجیده ای؟
ای ساقیِ مشکی سَمَن،ای سرو گل اندامِ من
ای چشمِ تو دنیای من، جانم چرا رنجیده ای؟
ای لُعبَتِ زیبای من،ای دلبرِ رعنای من
ای ماهیِ دریایِ من،بر من چرا رنجیده ای؟
گر من بمیرم در بَرَت خونم بُود بر گردنت
فردا بگیرد دامنت جانم چرا رنجیده ای؟
این لعبتِ خوش خواهِ تو مستِ نگاهِ ناز تو
《باشد که نیکو خواهِ تو بر من چرا رنجیده ای؟》
صدا 244.mp3
Guitar by:حاج رامسس
شعر:بازم حاجی
مرسی که گوش دادیدو یه لایک هم تقدیم کردید امیدوارم ک خوشِتون اومده باشه و کمی کسری داشت ب بزرگواریِ خودتون:))@دانش-آموزان-آلاء -
ایلین حیدرزهی گرامریست های آلاء تجربی بچه های تجربی کنکور 1402replied to ramses kabir on آخرین ویرایش توسط انجام شده
ramses kabir در خــــــــــودنویس گفته است:
صدا 244.mp3
ای جان و ای جانانِ من ای دین و ای ایمانِ من
ای درد و ای درمانِ من، جانم چرا رنجیده ای؟
گفتی جهانم مال تو گفتم فدای تارِ تو
بردی تو حتی قلب من،بر من چرا رنجیده ای؟
ای ساقیِ مشکی سَمَن،ای سرو گل اندامِ من
ای چشمِ تو دنیای من، جانم چرا رنجیده ای؟
ای لُعبَتِ زیبای من،ای دلبرِ رعنای من
ای ماهیِ دریایِ من،بر من چرا رنجیده ای؟
گر من بمیرم در بَرَت خونم بُود بر گردنت
فردا بگیرد دامنت جانم چرا رنجیده ای؟
این لعبتِ خوش خواهِ تو مستِ نگاهِ ناز تو
《باشد که نیکو خواهِ تو بر من چرا رنجیده ای؟》
صدا 244.mp3
Guitar by:حاج رامسس
شعر:بازم حاجی
مرسی که گوش دادیدو یه لایک هم تقدیم کردید امیدوارم ک خوشِتون اومده باشه و کمی کسری داشت ب بزرگواریِ خودتون:))@دانش-آموزان-آلاء -
این پست پاک شده!
-
ایلین حیدرزهی گرامریست های آلاء تجربی بچه های تجربی کنکور 1402replied to ramses kabir on آخرین ویرایش توسط ایلین حیدرزهی انجام شدهاین پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
ببین..
درسته مشکل اینجاست که نمیتونی بفهمی مشکل از چیه..
و گاهی مطمئنی که تو مقصر نیستی اما داری تاوان پس میدی؛ همه چیز غبار گرفته و انتخاب تو این نبوده..
آره بعضی وقتا اینجوریه..
اما خودتو که دستکم نگرفتی؟!
تو وجود عظیم و قدرتمندی داری!..
قدرت کیهان درونته.
پس هربار بخودت بگو:
"من جا نمیزنم ؛ اینبار نه! "
......
دستنوشته ی هفته ی پیش:/
عیدبودولی انگار ن انگار=) -
️تقلا مکن خون کنی دل من قلب من ز ازل خود سرخ بود -
لَحظه یخ زدن قلبِ من و پاییزی
که نه خونَم میریخت
نه مرا محرمِ نورَش دانست
به کمال چشمَت در یادَم
مُحکم داد زدیم
با سکوتی از دَرد
باز شُکرش باقی
که نبود هندسه راه منُ تو بی نظم
ما توازی بودیم
نه وصولی بی رَسم
گونیایِ تقدیر
کرد با عشوه و نازَش گَر دیر
قائمی را ظاهر
خطِ من را باطل
تیزیَش در پهلو
زاویه در پَس و پیشَم صفرُ
صاف خواهم رفت تا عمق تُهی
تو بِدان این عاشق
در پسِ کوچه تهرانیِ تنهاییِ خود
همچنان میشینَد
میخوانَد
میگِریَد
از غمت در دوری... -
وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که با دل های پلیدشان مدام درحال آزار دادنت هستن..
نه، همیشه جنگیدن خوب نیست!
این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دلِ آدمها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید! بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش می شوند!
این روزها نسخه یِ فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد . این را با خود تکرار می کنم و می بخشمشان.
نه به خاطر اینکه مستحقِ بخشش اند! تنها به این خاطر که"من مستحق آرامشم"
پ.ن:امیدوارم روزی بتونم مثل این متن عمل کنم و ببخشم:)
-
این پست پاک شده!