هرچی تودلته بریز بیرون۶

[zahra movahedizadeh]

[kosari]

و آنگاھ قلبت کاشانهـ‌ۍ گنجشڪان
و شـریانت شاخهـ های درختان خواهد بود(:'

[kosari]

[بهتر آن است کهـ برخیزم،رنگ را بردارم، روی تنهایی خود نقشهـ مرغی بکشم]
سھراب سپهری

[zeinab dehghani]

مولانا: پس زخم هایمان چه؟
شمس: نور از میان آنها وارد می شود...

[aynaz masoumi]

همیشه آدمای مغرورو دوس داشتم!
چون گفتن دوست دارم خیلی واسشون سخته ولی وقتی میگن عجیب به دلت میشینه، میدونی چرا؟!
چون مطمئنی از سر عادت نگفته!
چون مطمئنی تیکه کلامش نیس!
چون مطمئنی واسه گفتنش پاروهمه ی غرورش گذاشته!
چون مطمئنی وقتی میگه دوست دارم
یعنی واقعا دوست داره!

[aynaz masoumi]

فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛
آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛
و آن وقت شما مقصری …!

[aynaz masoumi]

دوست داشتن بعضیا لیاقت نمی خواد
مثل نخ کردن سوزن اعصاب می خواد

[Dr.Aryan]

آسمان بزرگ است و بی‌انتها. ژرف و پر رمز و راز.صبح که می‌شود خورشید را فرا می‌خواند تا با تلالو نور بر پیکرش، رنگ آبی تنش را به رخ جهانیان بکشاند. آغوش باز می‌کند و ابرها را در بر می‌گیرد و به زمینیان لبخند می‌زند.آسمان هرروز آینه به دست می‌گیرد و چهره خود را با ابرها می‌آراید. باید سر بلند کرد و زیبایی‌هایش را به نظاره نشست. چراکه در ثانیه‌ای بادی می‌وزد و چهره آسمان را پاک می‌کند از ابر و آن هنگام است که تا ابدیت را می‌توان در چشمان آسمان دید.

[ftm.dh]

مردم از ظاهر زشتشون بیشتر خجالت میکشن
تا مغزِ خالیشون'

[ftm.dh]

باید به تصورات مبهمشون رنگ داد

[zahra movahedizadeh]

•
به تو کھ میرسم مکث میکنم
انگار در زیبایی ات چیزے جا گذاشته‌ام؛
مثلا در صدایت،آرامش
یا در چشم هایت،زندگۍ:)!️

'نیما یوشیج'
‌

[jahad.20]

• شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
• چون صبح آمد، او بمرد و بیمار بزیست(:

[zahra movahedizadeh]

[zahra movahedizadeh]

‌من ميروم ...
و ڪليد اين خانه ى دلگير را ،
زير هيچ گلدانى نخواهم گذاشت !

دلتنگ ڪه شدى ،
آمدى نبودم ،
نگرد !
باران هرگز شبيه آنچه بود ،
به آسمان بر نميگردد...

[zahra movahedizadeh]

••♾••

اگر روزۍ فکر کردۍ نبودن کسے بهتر از بودنشھ
چشماتو ببند و لحظھ اۍ کھ اون کنارت نباشد رو با خاطر بیار

چشمات خیس شدن ؟
پس دارۍدروغ میگے وهنوزم دوسش دارۍ :)!

[خانومِ_دوست_داشتنی]

خنده هات تکیه گاهه یعني

[zahra movahedizadeh]

#دلنوشته

در پزشکی دردی وجود دارد به اسم درد فانتوم. بهش درد خیالی هم می گویند.
اما خیالی نیست. واقعا درد می کند.
بیمار واقعا درد می کشد.
ولی از جایی که دیگر نیست.
دستی درد می کند که قطع شده،
انگشتی درد می کند که جایش
بین تمام انگشتان خالیست.
آدمی که یادش هست، اما خودش نه...
انگار نگاه می کند به جای خالی چیزی و درد می کشد. از نبودنش، از نداشتنش،
از اینکه تنها خاطره ای برایش مانده
و دردی که کسی نمی فهمد.
جای خالی ای کسی که نمی بیند.
چون به گمانشان این ها همه
دردی است خیالی...

[zahra movahedizadeh]

هر کس که بهم گفت:
من ازونا نیستم،
ازونا بود که هیچ،
حتی ازوناشم بدتر بود!

[zahra movahedizadeh]

دفعه بعد که یکی بهم گفت:
آخه کی دلش میاد تو رو اذیت کنه،
میگم : تو! یکم زمان بده! همین خودِ تو!

[jahad.20]