Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. اعتقادی - مذهبی
  4. جهاد مغنیه
یاعلی ای جان علی❤️
jahad_121J
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
هر چی دلت میخواد بهش بگو.
faaa31F
مهمانی خدا آمد دلم پر از بغض است دلم برای خدایم تنگ شده بود دلم برای آغوشش بسیار تنگ شده بود براستی من باکسی که عاشقم بود چه کردم آری من با معبودم چه کردم صدایم زد صدای اذانش را شب و روز شنیدمو با اوچه کردم دلم برای گفت و گو های عاشقانه سحر بسیار تنگ شده بود دلم برای نماز های اول وقت مهمانیش تنگ شده بودآری دلم دیوانه وار تنگ شده بودیادم آمد روزی که دستانش را بر روی چشمانم گذاشت وگفت زیباترین تصویر را برایت به تصویر کشیده ام ومن عاشقانه با او گفتم خدایا دستاتو برمیداری ببینمش دستانش را آرام از روی چشمانم کنار زد و من آنقدر محو زیبایی های دنیایش شدم یادم رفت منتظر است تا از او تشکر کنم فراموش کردم دلش را میشکنم فراموش کردم منتظر است فراموش کردم و من با معبودم چه کردم با سری افکنده دوباره آمده ام مهمانیش دوباره مثل هر سال آمدم بگویم شرمنده باز نتوانستم آن کسی باشم که توخواستی آمده ام بگویم خدا محتاجم به بودنت به این یاورم باشی آمده ام بگویم بد کردم ولی گناه دارم آمدم بگویم با کوله باری پر گناه دوباره آمده ام و با کوله باری پر تقاضا با کوله باری پر از خواسته آمدم بگویم خدا خودت گفتی بخوانم تا استجابت خدا خواندمت یاورم باش خدا یاریم کن چشمانم فقط سمت و سوی تو باشد و دلم فقط حرم تو باشد نه کس دیگر آری خدا در مهمانیت بگذار بهترین مهمانت باشم یاورم باش خدااا ببخش ببخش یا قاضی الحاجات پناهم باش فقط همین. سلام بچه های خوب آلایی . از موضوع مشخصه میخوایم تو این تایپک هر چی دلت میخواد به خدات بگی هر چی.هر دعایی هر آرزویی هر چی خواستی بگو دعا کن وامیدوارم تمام خواسته هامون مورد درگاه حق قرار بگیره .آمین. [image: 8428200-b.jpg]
اعتقادی - مذهبی
اللهم عجل لولیک الفرج
Bad FighterB
سلام تو این دوره زمونه ای که کارد به استخوان هممون رسیده تنها علاج مشکلات ظهور حضرت ولی عصر(عج)است این جا درباره ی معاد وشخصیت متعالی حضرت مهدی(عج)صحبت میکنیم اندکی صبر،سحر نزدیک است....
اعتقادی - مذهبی
با امام رضا(ع) حرف بزن
f.nalistF
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
کربُبلا و دگر هیچ...
Zeinab SiriZ
سلام دوستان فکر کردم شاید جای یه همچین تاپیکی خالی باشه،اینجا هرکس که به سیدالشهدا ارادت داره میتونه عکس بذاره بهتره قبل از هرچیزی چندتا نکته رو برای شما دوست عزیز متذکر بشم: 1️⃣اینجا جای بحث و جدل نیست،بحث در مورد اختلافات دینی مذهبیتون رو بذارید برای پیوی هاتون 2️⃣این تاپیک تسلی برای دل های غمگین و شکسته ی خیلی هاست که روی زمین جز اباعبدالله پناه دیگه ای ندارند 3️⃣ میوه ی دل بانوی دوعالم همیشه پذیرای میهمانان خودش بوده،مهم نیست که چقدر ازش فاصله داری..همین اینکه الان اینجایی یعنی عشقش رو تو دلت داری گر در یمنى چو با منى پیش منى ور پیش منى چو بى منى در یمنى 4️⃣از بی احترامی و توهین به عقاید هرشخصی به شدت خودداری کنید که در این صورت به @ادمین گزارش داده میشه 5️⃣اسپم آزاد و در آخر،ما هرچقدر هم که بد باشیم و نقص و ایراد داشته باشیم اباعبدالله ما رو میپذیرند و اشتباهاتمون رو اصلاح میکنند...پس ناامید نباش⚘ @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا ‏
اعتقادی - مذهبی
♡شهدا♡
زهرا بنده خداز
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
جهاد مغنیه
jahad.20J
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
خدا
SachliS
سلام دیدم خیلی تایپک هست درمورد شهدا وامام زمان و.... اما درمورد دلیل تمام اینا تایپکی نیست(بود اما قفل شده بود یاام اونطوری که مد نظر من بود، نبود) اگه کلیپی به دلتون نشسته ، اگه متنی دوست داشتید که زندگیتون ، قلبتون باهاش آروم گرفته عکسی دیدید که آرومتون کرده و دوستش داشتید به اشتراک بگذارید تا ماهم استفاده کنیم @دانش-آموزان-آلاء @Yegane-Dehqan @N-n-good @زهرا-بنده-خدا @مهشید-حسن-زاده-0 مریم آیدی توام برام نیومد خودت بیا
اعتقادی - مذهبی
شکرگزاری شبانه✨🌙
GaladrielG
سلام دوستان عزیز الایی امیدوارم حالتون عالی باشه نماز روزه هاتونم قبول باشه این تاپیک رو زدم تا هرشب قبل خواب بیایم اینجا درحد ۲ دقیقه فوقش ۵ دقیقه وقت بذاریم و بخاطر اتفاقای اونروز شکرگزاری کنیم برای هرچیزی ممکنه تو یه روز براتون هیچ اتفاق مثبتی از دید خودتون نیوفتاده باشه براتون ولی همیشه چیزایی هست که واسش شکرگزار باشیم... شکرگزاری توی تمام ادیان مطرح شده برای وسیله ای جهت رسیدن به سعادت و آرامش اگر دوست ندارین واضح اتفاقات رو بنویسین اینجا میتونین کد بذارین برای خودتون مثلا یک اتفاقی رو با کد ۴ مشخص میکنید یا هرکدی که تو ذهن خودتونه و شب میگین خدایا بخاطر کد ۴ ازت ممنونم مهم شکرگزاریه اینکه گفتم اینجا بگیمم برای اینه که یادمون بمونه امیدوارم موفق و سلامت باشین @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @تجربیا @انسانیا @ریاضیا دوستاتون رو منشن کنید
اعتقادی - مذهبی
قرائت قرآن
Hamid.sH
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
چله ی عاشقی
زهرا بنده خدا 2ز
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
حفظ قرآن کریم
ZxSevenZ
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
احادیث مهم
ZxSevenZ
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
تفسیر بیکران
ZxSevenZ
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
معنی آیات قرآن
ZxSevenZ
Topic thumbnail image
اعتقادی - مذهبی
سردار دل ها
علیرضا عفتی 2ع
با سلام خدمت دوستان آلایی . این تاپیک رو ایجاد کردم تا دوستان هر مطلب زیبایی در رابطه با حاج قاسم دارند به مناسبت سالگرد شهادت ایشون در اینجا قرار بدن. دوستان لطفاً توجه داشته باشند اینجا فضایی برای چت دو طرفه نیست و باید به قوانین آلا احترام گذاشت. از همین حالا تصاویر ، متن های زیبا و ... درباره سردار پرافتخار رو در اینجا قرار بدید. با تشکر
اعتقادی - مذهبی
مداحی و دعا های ناب موزیکال
ramses kabirR
خب سلام به همگی همونطور که میدونید همون قدر که یه موزیک خوب میتونه آرامش بخش باشه که مضمون اون بتونه روح ما رو تسکین بده و چه مضمونی بهتر از توسل به اعمه و معصومین اما متاسفانه تو انجمن جا واسه یه همچین تاپیکی خالی بود و گفتم شاید بتونم با زدن یه همچین تاپیکی فرهنگی ایرانی اسلامی همراه با توسل به اعمه رو توی این فضای درسی رونق بدیم تا شاید کنی بتونیم به این فضا رنگ و بوی معنویت بیشتری ببخشیم با تشکر از همه ی دوستان الایی من
اعتقادی - مذهبی
بدون موضوع
E
تنها هدفم از این کار بازگشت مجدد به خدا هست. کسی که همیشه بهم توجه داشته حتی زمانی که من ازش غافل بودم. قبول دارم ممکن هست به خاطر مشغله های ذهنی که مدت ها هست تمام وجودم رو درگیر کرده، خدا رو فراموش کرده باشم. سنگینی این روز های روحم هم به خاطر کمرنگ تر شدن حضورش در زندگیم هست. البته این من بودم که عامل تمام این اتفاقات هست وگرنه تو هیچوقت من رو رها نمیکنی. چه جاهایی که من رو از قعر چاه بیرون کشیدی و من هم مثل همیشه شرمسار از اینکه چرا به کسی که انقدر بهم علاقه داره، بی توجهی میکنم. به خودم اومدم و دیدم چقدر ازت فاصله گرفتم. روحم، روانم و جسمم بهت عادت کرده بوده، زندگیم با حضورت رنگین بود، سخنی ها قابل تحمل بود چون تو کنارم بودی. از امشب دوباره میشم همون صبا گذشته. هر شب باهات صحبت میکنم بلکه دوباره به سمتم برگردی. بین جمعیتی انبوه از دغدغه های زندگی میترسم تو رو گم کنم. پس مثل یک مادری که توی شلوغی کودک نوپا رو در آغوش میگیره، دوباره من رو در آغوشت بگیر... ولی انقدر محکم که نتونم فرار کنم. ما که روزی پروانه می شویم، بگذار روزگار هرچقدر می‌خواهد پیله کند.
اعتقادی - مذهبی
آرامشی از جنس دعا🌿🕊
S
به نام خدای خوبی ها... سلام دوستای خوبم توی این تاپیک، تصمیم گرفتم هر روز یک عکس از آیات قرآن یا ادعیه قرار بدم. ان شاالله باعث بشه آرامشی رو به قلب‌های مضطربمون وارد کنه... هیچ وقت فراموش نکنیم خدا همراهمونه... @دانش-آموزان-آلاء
اعتقادی - مذهبی
🌸تفسیر قرآن کریم
jahad_121J
سلام وقت همگی بخیر ان شاء الله زیر سایه لطف و رحمت خداوند و کتاب نورانی قرآن کریم و درسلامت باشید عذر میخوام که وقتتون رو می گیرم خواهش میکنم مطالب که درادامه هست برسی کنید اگر که خداوند توفیق بدهد قرار است اینجا هر روز تفسیر 1 ایه از ایات قرآن رو گوش بدیم و بهتر بگم هم گوش بدیم و هم ببینم که به این صورت است که جلسات تفسیر حجت الاسلام قرائتی رو دنبال می کنیم. که به صورت تصویری است در اپارات. که لینکش قرار میگرد و مدت زمان ان به همراه ایه و معنی ان ایه ای که قرار هست اون روز تفسیرش رو دنبال کنیم. در مقدمه تفسیر المیزان آمده است: روایت هایی از پیامبر(ص) و ائمّه اهل بیت(ع) در این خصوص، وارد شده است، مانند این فرمایش آنان که: «قرآن، ظاهری دارد و باطنی، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن» یا «تا هفتاد باطن». وقال النبی(ص): «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلی سَبعَةِ أبطُنٍ» و ورد «سَبعینَ» و «سَبعَ مِائَةٍ» و «سَبعینَ ألفٍ» و غَیرُ ذلک.[۶] پیامبر(ص) فرمود: «قرآن ظاهر و باطنی دارد، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن». و «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن» و جز اینها روایت شده است. (جامع الأسرار ومنبع الأنوار، ص ۵۳۰.) امام على عليه السلام : إنَّ أحسَنَ القَصصِ و أبلَغَ المَوعِظَةِ و أنفَعَ التَّذكُّرِ كتابُ اللّه ِ جلَّ و عَزَّ . بهترين داستان و رساترين اندرز و سودمندترين پند، كتاب خداوند عزّ و جلّ است. ( الكافي : ۸/۱۷۵/۱۹۴) اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: «و هذا القرآن انما هو خط مسطور بين الدفتين، لاينطق بلسان و لابدمن ترجمان و انما ينطق عنه الرجال...» اين قرآن نوشته ها و سطرهايي است كه بين دو جلد قرار دارد. با زبان سخن نمي گويد بلكه بايد افرادي نوشته ها و آياتش را معنا كنند. سپس براي تفسير و ترجمان قرآن مي فرمايد: «فنحن احق الناس به.» (5) ما براي تفسير و ترجمه قرآن سزاوارترين مردم هستيم. «قال علي (ع): انا القرآن الناطق.» (6) حضرت علي(ع) فرمود: من قرآن ناطق هستم. @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @فارغ-التحصیلان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @رتبه-های-انجمن-آلاء هرکس امکانش رو دارد همراهی کند که هر روز تفسیر 1 ایه رو و جلسه تفسیرش رو ببینم درپناه حق
اعتقادی - مذهبی

جهاد مغنیه

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده اعتقادی - مذهبی
4.2k دیدگاه‌ها 135 کاربران 63.0k بازدیدها 105 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • jahad.20J آفلاین
    jahad.20J آفلاین
    jahad.20
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #4109

    Negar_۲۰۲۱۰۸۳۱_۱۰۵۵۳۷.png

    نمیدانم حسین غریب تر است
    یا کسانی که با حسین رفیق نیستند :)

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    4
    • jahad.20J آفلاین
      jahad.20J آفلاین
      jahad.20
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #4110

      IMG_20210922_222751_317.jpg

      نمیدانم حسین غریب تر است
      یا کسانی که با حسین رفیق نیستند :)

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      7
      • jahad.20J jahad.20

        سلام دوستان میدونم نفرات زیادی من و دنبال نمیکنن ولی میخوام اینجا رفیق شهیدم و بهتون معرفی کنم😘 31496300_187402088579467_1832951703876403200_n.jpg

        زهرا بنده خداز آفلاین
        زهرا بنده خداز آفلاین
        زهرا بنده خدا
        تجربی
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #4111

        ‏میشد که ز خانواده دوری نکنند
        یاری به مجاهدان سوری نکنند

        میشد بروند و زود برگردند
        چون عمه‌ی سادات صبوری نکنند

        ماندند مدافع حرم، تا داعش
        ناموس تو را خطاب حوری نکند!

        بجنگ برای ڪسایی ڬ چشم امیدشون به توئه...
        🖐🏻

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        3
        • R آفلاین
          R آفلاین
          r sh
          دانش آموزان آلاء
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #4112

          حاج آقا باید برقصه!!!😄

          چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب.چشم‌تان روز بد نبیند… آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند😳 که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.

          وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.اخلاق‌شان را هم که نپرس… حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند
          و آوازهای آن‌چنانی بود که...از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد..

          سپردم به خودشان و شروع کردم.گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!خندیدند و گفتند: حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟گفتم: آره!!گفتند: حالا چه شرطی؟گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟گفتم: هرچه شما بگویید.گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

          اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.
          دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟

          نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است…از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!به طلائیه که رسیدیم،

          همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

          کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:

          پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک وچند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
          تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…
          عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود!

          همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند …
          شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم...به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.
          هنوز بی‌قرار بودند…
          چند دقیقه‌ای گذشت…
          همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

          پرسیدم: به کجا رسیدید؟
          چیزی نگفتند.
          سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه#‌الزهرای قم رفته‌اند …

          آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند..

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          3
          • R آفلاین
            R آفلاین
            r sh
            دانش آموزان آلاء
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #4113

            •••
            •|یہ‌‌موضوعے‌هست‌ڪہ‌این‌چند‌وقتہ
            •|فضاۍ‌مجازۍ‌بہ‌صورت‌فجیحے‌درگیر‌کرده!
            •|این‌متن‌راجب‌همونہ‌خواهش‌میڪنم‌تا
            •|آخر‌بخونید‌خیـــلے‌میتونہ‌کمکمون‌ڪنه...
            •••
            •|یہ‌مدتے‌هست‌ڪہ‌‌خانوم‌ها‌تو‌فضاۍ‌مجازۍ
            •|‌پروفایل‌هایے‌میزارن‌و‌َاسمشم‌میزارن‌مذهبے!

            •|اولش‌عڪس‌هاۍ‌دختراۍ‌چادری‌از‌پشت‌ِ
            •|سر‌‌بود‌‌ڪه‌یا‌با‌گل‌عکس‌گرفتہ‌بودن‌یا‌یہ
            •|جور‌‌دیگه‌...!
            •|یہ‌مدت‌ڪه‌گذشت‌عکس‌هایی‌اضافہ‌شدن
            •|ڪهدختر‌خانوم‌ها‌یا‌‌دوربین‌رو‌‌گرفتہ‌‌بودن‌
            •|جلو‌صورتشون!یا‌نیم‌رُخ!یا‌یہ‌جور‌دیگہ‌که
            •|بہ‌هرشکلے‌ڪه‌شده‌یہ‌قسمت‌از‌صورت‌شون
            •|یا‌ظرافت‌شون‌رو‌بہ‌حراج‌میزارن...!

            •|بازهم‌یہ‌مدتگذشت‌...ڪلا‌‌چـآدر‌
            •|ڪنار‌گذاشتہ‌شد...!🚶🏻‍♀
            •|وعکس‌هایے‌منتشر‌شدن‌‌بہ‌اسم‌[عڪس‌هاۍ‌محجبہ]‌
            •|ڪه‌دیگه‌به‌صورت‌‌ڪاملظرافت‌ها‌
            •|و‌دخترونگے‌ها‌رو‌‌جلو‌چشم‌هـر‌کسے‌
            •|که‌شما‌فکر‌کنے‌قرار‌میدن...👀💔

            •|بـاز‌هم‌مذهبے‌هایے‌ڪه‌گول‌این‌ترفند‌
            •|رو‌خوردن‌از‌این‌‌عڪسا‌‌منتشر‌کردن‌
            •|بدون‌اینڪه‌بدونن‌دارن‌از‌دشمنان‌‌اسلام
            •|حمایت‌میکنن...!
            •|دشمن‌هم‌دید‌که‌نقشہ‌‌همون‌جورۍ
            •|‌ڪه‌باید‌داره‌پیش‌میره‌‌عکساۍ‌بعدے‌رو‌‌
            •|رو‌کـرد‌🚶🏻‍♀🥀

            •|تو‌این‌عڪساها
            •|‌دختر‌خانوم‌ها‌یا‌لباسشون‌ڪوتاهه!
            •|یا‌‌روسرۍ‌شون‌رفتہ‌عقب!
            •|یا‌کاملا‌چھرشون‌مشخصہ!
            •|یا‌لباسشون‌تنگہ!
            •|یامفسده‌های‌دیگہ...!
            •••
            •|الان‌احتمالا‌خیلے‌ها‌فکر‌میکنن‌ڪه‌مورد
            •|اول‌چہ‌ایرادۍ‌داره...
            •|این‌حدیث‌رو‌بخونید...⇩

            •|امیرالمؤمنین‌علیہ‌‌السلام‌مے‌فرماید:
            •|روزۍ‌رسول‌خدا،از‌ما پرسید...
            •|« بهترین‌ڪار‌براے‌زنان‌چیست؟»
            •|فاطمہ‌علیہ‌السلام‌پاسخ داد:
            •|« بهترین‌کار‌‌براۍ‌زنان‌این‌است‌ڪہ
            •|مردان‌را‌نبینند‌و‌مـردان‌نیز‌آنھا‌رانبینند...»

            •|این‌هم‌یہ‌حدیث‌از‌بانوۍ‌دوعالم‌حضرت‌
            •|فا‌طمہ‌سلام‌الله‌علیہ...
            •|اگر‌این‌‌رو‌هم‌قبل‌ندارید‌‌و‌میگید‌ڪِذبہ!
            •|آیہ‌‌ِ؛سے‌وسے‌ویڪ‌سوره‌مبارڪ‌ِ‌نور‌
            •|رو‌خودتون‌‌با‌چشم‌های‌خودتون‌بخونید
            •|تا‌متوجہ‌این‌اشتباھ‌بزرگ‌بشید...!
            •••
            •|پس...من‌و‌شمایے‌کهاسم‌خودمون‌رو
            •|گذاشتیم‌مذهبے‌‌باید‌جلوۍ‌این‌اتفاق
            •|رو‌بگیریم‌
            •|اینڪه‌مےبینید‌‌بعضی‌کانال‌های‌بزرگ‌
            •|مذهبی‌این‌اشتباه‌رو‌میکنن‌بهشون‌
            •|اطلاع‌بدید‌
            •|خوب‌مالک‌های‌کانالای‌پر‌مخاطب‌هم
            •|اشتباه‌‌میکنن‌...انسان‌ممکن‌الخطاست
            •|شما‌کہ‌نباید‌دنبال‌شون‌این‌راه‌‌اشتباه‌رو‌برید!
            •|آخہ‌‌کانالت‌پر‌مخاطب‌و‌جذاب‌و‌متنوع‌باشہ
            •|به‌چه‌قیمتے‌...؟!
            •|عقب‌افتادن‌ظھور
            •|شادی‌قاتل‌های‌حاج‌قاسم
            •|پیروزی‌ِدشمنای‌اسلام...؟!
            •••

            •|خواهش‌میکنم‌این‌موضوع‌رو‌نادیده‌‌نگیرید
            •|شاید‌یکے‌از‌دوستای‌‌شما‌هم‌درگیر‌این‌‌اشتباه
            •|شده‌باشن‌‌وخودشون‌‌اینجور‌عڪاس‌هایے
            •|بندازن‌و‌نشر‌بدن...!
            •|بھشون‌بگید...
            •|همون‌قدری‌که‌فضای‌حقیقے‌مهمہ‌فضای
            •|مجازی‌هم‌مهمه‌مخصوصاً‌الان‌ڪه‌‌تموم‌
            •|دنیا‌شب‌وروزشون‌تو‌عالم‌مجازین!
            •••
            •|لطفـٰا‌این‌متن‌رو‌انتشار‌بدید...✋🏻🌻
            •|چہ‌فروارد‌...چہ‌کپے
            •|شما‌فڪرش‌رو‌بکنید‌شاید‌یڪ‌نفر‌‌با‌اینکارشما
            •|دست‌از‌این‌اشتباه‌‌بزرگ‌برداره‌‌
            •|ثوابش‌رو‌شما‌میبرید‌دیگہ...مگه‌نہ...؟!
            •|خواهش‌میکنم‌ڪم‌کاری‌نکنید‌...
            •|هر‌چے‌هم‌باشہ‌‌می‌اَرزه‌به‌لبخند‌مهدی‌فاطمه.. 🙂

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            4
            • R آفلاین
              R آفلاین
              r sh
              دانش آموزان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #4114

              ‍ ‍ ❇️ شهیدی که بخاطر رضایت پدر از بهشت برگشت

              آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند.
              داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم. می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟
              محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند. 
              بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.
              تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد. بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد. یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم. دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد. یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است. مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه.
              ‍ محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود. در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش. خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده.
              در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند. کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند. دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند. همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد. نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستندخواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ‏ ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...

              یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم. حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم.
              ‍ روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر.
              محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم. آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.
               پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم. از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود. گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد. انشاالله می روم آنجایی که باید بروم. من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده.

              چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟
              گفتند: محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم. درب تابوت را باز کردم. محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه. دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت. دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند.

              🤲 خدایا همه ما را با شهدائمان و سیدالشهدا(علیه السلام) محشور بفرما.

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              1
              • R آفلاین
                R آفلاین
                r sh
                دانش آموزان آلاء
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #4115

                هیچ‌وقت نخواست🌺
                تو چشم باشه!
                در مأموریت هاۍ
                مختلف بارها با
                حالت دلخوری به
                عڪاس و فیلم‌بردار
                گفته بود مگه من
                کے هستم؟! چرا
                این‌قدر دنبال من
                راه افتادی....
                برو از بقیه بگیر
                ❇️ سردار شهید قاسم سلیمانی

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                3
                • R آفلاین
                  R آفلاین
                  r sh
                  دانش آموزان آلاء
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #4116

                  خواهرم  ای دختر  ایران  زمین            یک نظر عکس شهیدان را ببین

                  در خیابان  چهره  آرایش  مکن            از جوانان سلب آسایش مکن

                  خواهر من این لباس تنگ چیست        پوشش چسبان رنگارنگ چیست

                  پوشش  زهرا  و زینب بهترین             بر تو ای محبوبه خواهر آفرین

                  پیش  نامحرم تو طنازی مکن              با اصول شرع لجبازی مکن

                  یادت  آید  از  پیام  کربلا                    گاه گاهی شرمت آید از خدا

                  در جوارش خویش را مهمان نما          با خدا باش و بده دل را صفا

                  یاد  کن  از  آتش  روز  معاد               طره گیسو را مده بر دست باد

                  زلف را از روسری بیرون مریز              با حجاب خویش از پستی گریز

                  در امور خویش سرگردان مشو            نو عروس چشم نا محرم مشو

                  خواهر من قلب مهدی خسته است      از گناه ماست کو رو بسته است

                  خواهرم دیگر تو کودک نیستی            فاش تر گویم عروسک نیستی

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  4
                  • R آفلاین
                    R آفلاین
                    r sh
                    دانش آموزان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #4117

                    دانش-آموزان-آلاء 💐✨

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    1
                    • R آفلاین
                      R آفلاین
                      r sh
                      دانش آموزان آلاء
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #4118

                      دشمن هر روز از یه رنگ میترسه! ^•^
                      یه روز از لباس سبز سپاه...
                      یه روز از لباس خاڪے بسیج...
                      یه روز از سرخے خون شهدا...
                      یه روز از جوهر آبے رأے دادن.. .
                      ولی..
                      هر روز از سیاهے چادر تو میترسه بانو... 🖤
                      پس اسلحه‌ات رو زمین نگذار...✨😌


                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      5
                      • R آفلاین
                        R آفلاین
                        r sh
                        دانش آموزان آلاء
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #4119

                        IMG_20210828_210519_262.jpg

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        5
                        • R آفلاین
                          R آفلاین
                          r sh
                          دانش آموزان آلاء
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #4120

                          IMG_20211006_103824_883.jpg

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          6
                          • R آفلاین
                            R آفلاین
                            r sh
                            دانش آموزان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #4121

                            ෴📘⚘📘 ෴

                            دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن می‌نوشت!
                            روزی که خیلی کار برای خدا انجام می داد بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود!

                            یادم هست یک بار گفت:
                            امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده‌‌ خدا باز کنم !

                            علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی🌷

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            7
                            • R آفلاین
                              R آفلاین
                              r sh
                              دانش آموزان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #4122

                              🌹راوی← علی در سالهای آخر سردردهای شدید داشت🍂هربار با تمام قدرت سرش را فشار می‌داد، انگار میخواست منفجر شود🥀می‌گفت:«تو نمی‌دانی چطور درد می‌کند، حالم به هم می‌خورد»🍂او شیمیایی شده و کلیه‌هایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت🥀عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل می‌کرد🥀در این گونه مواقع می‌گفت:«فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار می‌کوبید و فشار می‌داد تا زمانیکه بدنش خشک می‌شد🥀حتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشه‌ها را شکست🍂 ۸ سال دفاع مقدس دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود🥀در جای‌ جای پیکرش ردپای جنگ بود🥀اما او باز هم مقاومت کرد🍃همرزم← پای مصنوعی‌اش شکسته بود🍂 با خنده کمی لی‌لی‌ رفت و گفت:«این پا روی مین رفتن داره»‼️ ۲۲ بهمن ماه از راه رسید کارمان تفحص شهدا بود💫علی به میدان مین رفت، و حدود ۶۳ مین را پیدا کرد🍃به آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد. حدود ۷ متر از علی دور شدم،🍃ناگهان صدای انفجاری مهیب در دشت پیچید💥به طرف علی دویدم، ‌او با پیکری خونین روی زمین افتاده بود🥀باورم نمی‌شد او به آرزویش رسید🕊️🕋

                              شهید علی محمودوند🌹
                              تاریخ تولد: ۶ / ۴ / ۱۳۴۳
                              تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۷۹
                              محل تولد: تهران
                              محل شهادت: فکه
                              شادی روحش صلوات💙🌹

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              3
                              • R آفلاین
                                R آفلاین
                                r sh
                                دانش آموزان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #4123

                                IMG_20211017_161034_618.jpg
                                داستان یکی از مشهورترین تصاویر سالهای جنگ
                                تصویر شهدای گرانقدر علی شاه‌آبادی (راست) و عباس حصیبی (چپ) که در دیماه ۱۳۶۵ در شلمچه و سومین روز عملیات کربلای ۵ در خون خود غلطیدند.
                                علی شاه‌آبادی تک‌تیرانداز گردان بود، شب ۲۱ دیماه ۶۵ قبل از عزیمت گردان از اردوگاه کرخه به سمت شلمچه زمانی که داشتیم تو چادر ادوات آماده میشدیم با پارچه‌ کهنه‌ای ساعت شبنما دارش را استتار میکردیم تا دیده نشود, علی بچه سه راه آذری بود و برادرش امیر تازه شهید شده بود، یادم هست علی برای آوردن دوربین کشوئی ۱۱۰ اش تردید داشت که من گفتم بیار، صبح عملیات باهاش عکس میگیریم, بعد با همون پارچه کهنه‌ها یک روکش برای دوربینش دوختیم و داخل یک جیب خشاب اضافی سیمونوف روی فانوسقه‌اش گذاشتیم و راه افتادیم.
                                نیمه‌شب به پشت جاده‌ی شلمچه - بصره رسیده بودیم, پشت خاکریز شب را گذراندیم، قرار بود آنجا بمانیم تا نیروهای دیگر بما برسند و صبح بریم جلو، صبح که شد گفتند محاصره شده‌ایم, بعد هم گلوله‌ی تانک بود و دوشکا و تک‌تیراندازها که ما ۳۰۰ - ۴۰۰ نفر را وسط دشت دوره کرده بودند، باران گلوله بود که می‌خورد توی گونی‌های سنگر، گودال‌هایی که توی آن‌ها پناه گرفته بودیم به همه‌چیز شبیه بود الا سنگر! پشت خاکریز حکومت نظامی اعلام شد, جنب می‌خوردی با سیمینوف دوربین دار مغزت میریخت بیرون و جنازه‌ات می‌ماند روی دست بقیه بچه‌ها.
                                خلاصه قسمت نشد که با آن دوربین عکس دست جمعی بگیریم, من همان شب مجروح شدم و علی را دیگه ندیدم, صبح عملیات یکی از بچه‌ها که از خط برمیگشت گفت پیکر علی و عباس را دیده بود, عباس چمباتمه زده بود توی گودال سنگر و علی افتاده بود روش, تیر تک‌تیرانداز عراقی خورده بود توی سر علی از اونطرف سر دراومده بود خورده بود به سر عباس، عباس هنوز زنده بود و با خس خس نفس‌های کوتاه‌کوتاه می‌کشید, بچه‌ها سرش را پانسمان کردند ولی چند لحظه بعد توی آغوش اونها تمام کرد، آنجا تا ظهر مقاومت کردیم و بعد عراقی‌ها ریختند سرمان و ما مجبور شدیم بیایم عقب‌. در آن صبح تا ظهر از گروهان ۱۱۰ نفره ما فقط ۲۹ نفر باقی ماندند. با همان دوربین یکی از بچه‌ها در آخرین لحظات عقب نشینی زیر حجم سنگین آتش توپخانه و پاتک گردانهای زرهی عراق، از پیکر علی و عباس ۴ عکس گرفته بود و با خودش به پادگان دوکوهه آورد, این عکس تنها دلخوشی مادر علی بود تا اینکه بقایای پیکرش پس از دوازده سال در ۱۳۷۷ در جریان تفحص شهدا کشف شد و به دست مادر چشم انتظارش رسید.

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                5
                                • jahad.20J آفلاین
                                  jahad.20J آفلاین
                                  jahad.20
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #4124

                                  IMG_20211031_223847_556.jpg

                                  +آیا‌کسی‌هست‌که‌
                                  به‌مرگ‌لبخند‌زده‌باشد؟!

                                  -شهید‌به‌مرگ‌میخندد..(:

                                  نمیدانم حسین غریب تر است
                                  یا کسانی که با حسین رفیق نیستند :)

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  6
                                  • R آفلاین
                                    R آفلاین
                                    r sh
                                    دانش آموزان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #4125

                                    #تلنگر 💡

                                    عشق یعنے:⁦♥️
                                    خدا با اینکه این ⁦🗯️⁩
                                    همه گناه ڪردیم بازم ❌
                                    مثلہ همیشه،🍂
                                    انقدر آبرومون رو حفظ ڪرد🤍
                                    ڪه همه بهمون میگن💔
                                    اݪتماس‌ دعا

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    6
                                    • R آفلاین
                                      R آفلاین
                                      r sh
                                      دانش آموزان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #4126

                                      انگیزه واسه جهاد علمی میخوای!؟
                                      بگو چند تا شهید رفتن تا بتونی
                                      خودکار دستت بگیری و تحصیل کنی..
                                      چندتا مادر جوونشونُ فدا کردن تا تو
                                      تویِ امنیت درس بخونی و زندگی کنی‌‌؟
                                      اگر تونستی بشماری و باز هم برایِ جهاد
                                      انگیزه نداشتی،یه جایِ کارت میلنگه رفیق !

                                      #جهاد_علمی

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      5
                                      • R آفلاین
                                        R آفلاین
                                        r sh
                                        دانش آموزان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #4127

                                        🖋 #کلام_‌شهــید

                                        خدایا نمی دانم
                                        کی ، کجا و چگونه
                                        مرا خــواهـی برد
                                        ولی از تو می خواهـم
                                        زمــان مرگــم مرا
                                        در راہ حفظ و نگهداری
                                        از دینـت ببـری . . .

                                        🍃#شهید_حسین_بواس

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        4
                                        • jahad.20J آفلاین
                                          jahad.20J آفلاین
                                          jahad.20
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #4128

                                          ۲۰۲۱۱۱۰۷_۱۱۴۵۰۵.jpg
                                          کرمت بیشتره از گناه من(:💛

                                          نمیدانم حسین غریب تر است
                                          یا کسانی که با حسین رفیق نیستند :)

                                          R 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          8
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 204
                                          • 205
                                          • 206
                                          • 207
                                          • 208
                                          • 212
                                          • 213
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع