جهاد مغنیه
-
یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه امد، پنجشنبه شب بود نصف شب دیدم صدای ناله و گریه جهاد می آید، رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم دیدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان صحبت میکند، دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم، وانمود کردم که چیزی ندیدم، صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیارم ازاوپرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدربی
قراری میکردی؟ چیشده؟
جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد، من به خاطره دلهره ای که داشتم این بار با جدیت بیشتر پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم، گفت چیزی نیست مادر من نماز میخواندم دیگر، دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم، مرابوسید و بغل کرد و رفت.
یکشنبه ظهر فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته و آن لحن پر التماس برای چه بوده است -
اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِيَ
وَ أَسْرَعُ مَنْ أَجَابَ وَ
أَكْرَمُ مَنْ عَفَا وَ
أَوْسَعُ مَنْ أَعْطَى وَ
أَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ
خدايا تو نزديكترين كسى هستى كه خوانده شود،
و سريعترين كسی كه جواب دهد،
و بزرگوارترين كسی كه گذشت كند،
و وسيعترين كسی كه عطا كند،
و شنواترين كسی كه سؤال شود.|عاشقانه های عشقِ بچه هیئتی ها با محبوب^^
️|
-
یکی از اسطوره های زندگی جهاد سردار دل ها بود ، جهاد عاشق سردار بود و سردار هم عاشق او ، مردم ایران اولین بار چهره ی جهاد مغنیه را از میان عکس های او با سردار که از مراسم ختم مادر سردار سلیمانی منتشر شده بود،شناختند.
پست سر حاج قاسم ایستاده بود وگاهی بر شانه های او بوسه میزد.
هرکس نمیدانست تصور میکند سردار وجهاد باهم پدر و پسرند بس که صمیمانه رفتار میکردند.
در آخرین دیدارش با سردار دلها،حاج قاسم به مسئولی که همراه جهاد آمده بود گفت: برادر! جهاد را اول به خدا و دوم به شما میسپارم دیگر جان شما و جان او، از جانب من ایشان اجازه ی حضور درخط مقدم را ندارد.
جهاد خندید و دست روی شانه حاج قاسم گذاشت و گفت: عمو! جان من فدای شما
حاجی دوباره به برادر مسئول گفت: مواظب پسر من باشید ها! خدا خیرتان دهد.و فردای آن روز داغ سنگینی بر دل
حاج قاسم نشست....ادامه دارد.....
|منبع: کتاب اقازاده ی مقاومت|@jahad-20 سلام کتاب آقازاده مقاومت رو از کجا خریدی؟من هرچی گشتم نبود
-
@jahad-20 سلام کتاب آقازاده مقاومت رو از کجا خریدی؟من هرچی گشتم نبود
دکتر علی ف سلام من یه سال پیش خریدم از یه خانومی که مستقیم کتاب و از نویسنده میگرفتن
-
VID-20220318-WA0002.mp4
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان(: -
به تولد دعوت شده بود با یکی از دوستانش برای خرید کادو به بازار رفتند.
بیرون که میرفت مدام سرش پایین بود وسریع کارهایش را انجام میداد زیاد در آن فضاها نمیماند
جلوی در مغازه چهره جهاد آرام آرام درهم رفت دوستش پرسید : چیزی شده جهاد؟ چرا ناراحت شدی؟
در حالی که چشمانش سنگفرش پیاده رو را مینگریست جواب داد :دلم میگیرد وقتی جوانان را اینطور می بینم!
رفیقش آن طرف خیابان را نگاه کرد چند دختر و پسر با همدیگر میخندیدند و شوخی های زشت میکردند
کادو را سریع خریدند و راهی شدند
شب موعد میهمانی جهاد به دوستش گفت : من امشب نمیام! مکان تولد جای نامناسبیه ما که خودمون رو متعلق به حزب الله میدونیم چرا با رفتن به اینجور جاها آبرویش را ببریم؟"آقازاده مقاومت"
-
رفیق....
نه برای اینکه تکیه گاه بودی
نه برای اینکه پناه تنهایی هایم بودی
بلکه برای نور شدنت در تاریکی وجودم
از تو ممنونم
از اینکه هر بار تاریکی اعماق وجودم را میکاوید
تو بودی که روزنه ی نور را باز کردی
و تابیدی....
سرخی خون تو روشنایی راه ماشد
تولدت مبارک سربازِ آقا =))) -
این پست پاک شده!
-
میخواهم عوض بشوم
همه زندگی ام را عوض بکنم
میخواهم آن کسی باشم که دوست دارم
نه آن چیزی که یک ذهن مریض از من ساخته
هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم
ناامید نمیشوم
زیرا بخشش الهی به اندازه نیت هاست
"شهید عباس دانشگر "پ ن: سالگرد شهادتتون مبارک :)))
-
-
و به یاد پدر شهیدش
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم