هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
برنامه هر روز خواهرم اینه از صبح که بیدار میشه اذیت هاشو شروع میکنه
اخرِ شب هم قبل خواب با یه لحن مظلومانه میگه ببخشید اذیتت کردم ،دوست دارم
الحق که خواهر خودمه -
🫡️
-
به یزدان دان نه از ارکان
که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد
تو آن را از بنان بینی -
:)))
-
امروز استاد هماتو ازمون یه سوال پرسید که بریم جوابشو پیدا کنیم و نمره داره
ما اول رفتیم کتابخونه
ولی احساس کردیم اون مبحث رو پیدا نمیکنیم(با اون سطح اطلاعاتمون حداقل یه هفته طول میکشید چیزی بفهمیم)
رفتیم پیش استاد بیوشیمی(همون که عالیه..)
سوال رو پرسیدیم
گفتن که میدونم به این شاخص ربط داره
ولی ربط دقیقش رو یادم نیست
بذارید براتون سرچ کنم
پیدا نمیشد
پرسیدن برا چی میخواید؟
دوستم گفت ارائه داریم()
بازم سرچ و سرچ
خلاصه پیدا شد و بنده خدا با ذوق و انرژیِ تمام بهمون توضیح دادن
بعد گفتن دکتر فلانی گفتن این سوالم تو ارائهتون باشه؟
دوستم اومد باز یه چی بگه
من: استاد، گفتن جوابشو پیدا کنید نمره داره
استاد:(لبخند تلخ)
من:️سر پایین و شرمندگی
استاد:(یه لبخند از روی ناراحتیِ زیاد از این کارمون بود که استیکری نداره )
من: استاد آخه فقط هم نمره نیست
دوستم واقعا ارائه هم داره و مدل ارائه اینجویه که پرسش و پاسخ هم داره(#حقیقت)
استاد یه نگاه کرد
انگار بخواد بفهمه راست میگم یا دروغ
و پذیرفتن
بعدم یه کم سربهسرمون گذاشتن که این همه استاد،چرا سوال هماتو رو از من پرسیدین؟
ما:چون خوب توضیح میدین
بعدم راجع به ارشد و آینده حرف زدیم...
که چیکار کنیم...
همون اولش پرسیدن هدفتون رفتنه یا موندن؟...
دوستم:موندن
استاد: بچسب به ارشدِ فلان(خودشم گفت اینا رو علاقه دارم)...و راهنمایی و گفت و گوی زیاد...
من شروع کردم:
من : استاد من اصلا به یه دلیل دیگه ای اومدم این رشته
بعد الان که اومدم
فهمیدم راجع بهش اشتباه فکر میکردم...
استاد: نه شما هیئت علمی شید میتونید تو اون فیلد هم کار کنید،به شرطی که علاقه داشته باشید و مقالات زیادی ارایه بدین
من: استاد...مقالاتش فایدهای هم داره یا صرفا...
استاد: حقیقتا نه اونقدرایی که شما میخواید...(انگار خودشون فهمیدن هدفم چی بوده...)
این همه کار تحقیقاتی میشه
کدومش نتیجهی درستی داده؟چه تغییر اساسی ای رو زندگیِ مردم اتفاق افتاده؟
نه تنها اینجا
کل دنیا همینه
پیشرفت علم زمان میخواد
شما یه سری دانشگاهای خوب دنیا رو که نگاه کنی
۶۰۰سال قدمت دارن!
ولی اینجا دانشگاه رو بخوای در نظر بگیری حدود ۱۰۰ساله
شما برو!
من: استاد من زبانمم ضعیفه...
استاد: اینقد بودن آدمایی با زبان بد که رفتن
من: استاد از همینجا(تیپ۳)برم؟
استاد: ارشد رو میتونید برید دانشگاه خوب
بعد خارج
فلانی ورودیِ ۹۷شماست
الان ارشدِ ایمنیِ تهرانه
رتبهی ۳...
من: استاد اگه بریم و برگردیم چی؟...
استاد: بازم همینه...حقیقت اینه که شما بخوای کار بکنی
نیاز به دستگاه و مواد داری
ما تحریمیم
در یخچال آزمایشگاه رو که باز کنی
اون ته ها یه مادهای پیدا کنی کلی ذوق میکنی
بعد که بازش کنی میبینی خالیه(دردِ اینو یه کارشناس علوم آزمایشگاهی تو ساده ترین آزمایشا هم خوب درک میکنه...)
من: بله استاد شنیدم اوضاع رو...
استاد: ناامید که نشدین؟
من: سکوت و لبخند منتظرِ ادامهی بحث...
استاد: من قبلا خیلی دانشجوها رو تشویق میکردم به این چیزا
ولی الان احساس میکنم گناه دارن...باید حقیقت رو بگم
شما اگر علاقه دارید و دیوونهی این مسیرید که میرید...اگر هم نه،اشتباهی نمیرید
دانشجوهای الان انگیزه ندارن من فلان طور بودم زمان دانشجوییم
من: استاد شما شیراز بودین...خیلی فرقه...ما اینجا نهایتا ۴تا استاد خوب داشته باشیم!
استاد: سکوت.....فکر میکنید...اونجا هم استاد بد داشتیم
ماهم اذیت بودیم با دیدن پزشکیا و دندون و دارو
بدتر اینکه طرف منو میدید انگار خدا دیده
معدلش به زور ۱۶میشد
من بالای ۱۹بودم
و اون با پارتی فلان دانشگاهه تیپ ۱
من اینجا...خیلی برامون وقت گذاشتن...خیلی صحبت شد...این بخشیشه...
باید بیشتر صحبت میکردم...باید کمک بگیرم واسه بقیهی مسیر...شاید واسه شروع مجدد...حیف کلاس داشتیم و نمیشد...
خودشونم دیدن تایم کلاسِ بعدیمونه دیگه بحث رو جمع کردن...
و این استاد تا الان بهترین بوده برام... -
Ne farkeder
-
امروز بعد از چند سالللللل
با علاقهی زیاد درس خوندم...
خیلی حس شیرینی بود...بعد از چندین سال به زور ادامه دادن...
با ذوق درس خوندم... حس و حال و ذوقی که راهنمایی داشتم...
با امید...با انگیزهی واقع بینانه...
چیزی که امسال خیلی دوویم که دوبارهتجربهاش کنم...
کاش فردا بتونم برم صحبت کنیم...
نمیدونم باید از کجا شروع کنم...
از چی بگم...
خودم نمیدونم چی میخوام...
ولی میتونن کمک کنن... -
01:35
-
باید بگم که امشب نگرانیم بیشتر و بیشتر شد...
خالهم زنگ زده میگه چه خبر؟کِی بهت زنگ زد؟
من: دیشب خودم زنگزدم
چرا؟....
خالم:هیچی همینجوری
منم دیشب باهاش حرف زدم
گفت فلان جام و فلان
.
هنوز صدای خستهی دیشب عذابم میده..
نگرانم...
نگران بد بودن حالش و آزمایشا...
فردا پرچم حرم امام رضا رو میارن دانشگاهمون...
۵سال دوری... -
آخه سابقه هم نداشت اینقد بهم زنگ نزنن..
توقع داشتم امشب بزنن
باز هیچی..
خسته ام خدایا...