روز شعر و ادب فارسی
-
درود دوستان. امروز، روز شعر فارسیه. شعری که در جهان از ارزش و احترام بالایی برخورداره و به بیشتر زبان های جهان ترجمه شده. آوازه شعر فارسی و شاعران گرانقدر و بزرگ اون در تمام دنیا پیچیده و باعث جلب توجه جهانیان به زبان ما و حتی یادگیری این زبان توسط مردم جهان شده.
این اشعار زیبا و پرمحتوا رو از شاعران بزرگی داریم که زندگیشون رو صرف این زبان و این اشعار کردن. ما برای تک تک این عزیزان احترام قائلیم و اونا رو عزیز و بزرگ میداریم.
ابیاتی زیبا از شاعران بزرگ ایرانی:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست(خیام)بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو دراندازيم
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقي به هم تازيم و بنيادش براندازيم
شراب ارغواني را گلاب اندر قدح ريزيم
نسيم عطرگردان را شکر در مجمر اندازيم
چو در دست است رودي خوش بزن مطرب سرودي خوش
که دست افشان غزل خوانيم و پاکوبان سر اندازيم
صبا خاک وجود ما بدان عالي جناب انداز
بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازيم
يکي از عقل مي لافد يکي طامات مي بافد
بيا کاين داوري ها را به پيش داور اندازيم
بهشت عدن اگر خواهي بيا با ما به ميخانه
که از پاي خمت روزي به حوض کوثر اندازيم
سخنداني و خوشخواني نمي ورزند در شيراز
بيا حافظ که تا خود را به ملکي ديگر اندازيم(حافظ)من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم(سعدی)دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانیاند و نانیاند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا میتوانی(مولانا)بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی(رودکی)دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد، گر چه او بالاتر است(صائب تبریزی)همــــان گنج و دینار و کاخ بلنـــــد
نخواهــــد بدن مرترا ســـودمند
فــریــدون فــرّخ، فرشته نبـــــــود
بــه مشک و به عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یــافت آن نیگـــــوئی
تو داد و دهش کن، فریدون توئی(فردسی)ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی(عطار)یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد(باباطاهر)چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اينها که من با جان خود کردم
طبيبم گفت درمانى ندارد درد مهجورى
غلط مى گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتى دل سد پاره اى بودت کجا بردى
کجا بردم ز راه ديده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب ديده اش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب ديده گريان خود کردم
ز حرف گرم وحشى آتشى در سينه افکندم
باو اظهار سوز سينه سوزان خود کردم(وحشی بافقی)غم خوردن این جهان فانی هوس است
از هستی ما به نیستی یک نفس است
نیکویی کن اگر ترا دسترس است
کین عالم، یادگار بسیار کس است(سنایی)و دیگر شاعران بزرگ معاصر یا کهن. این شاعران و اشعارشان بزرگترین گنجینه ما هستند. در حفظ آنها بکوشیم و از آنها درس زندگی بگیریم!!!
Mo Xo
Farhan Honar
Alzahra
@Soniaaa
@Felli
@First
اهورا
Hamed.s
Hamid.s
@Farzam-Yousefi
@M-Shajarian
@օռɛ_ʍօօɖ
@Elham650
pouya hosein pour
@Señorita
_Biliifti_
@haniehno
@Alba
_MILAD_
@دانش-آموزان-آلاء -
-
@Zahra-Hamrang
Ansel -
سلام
خیلی خوشحالم عزیزانی هستند که هنوز به یکی از مهمترین سرچشمه استقلال ایران کهن اشاره میکنند(شاعران زیادی با زنده نگه داشتن زبان فارسی، عمرشون رو وقف زنده نگه داشتن زبان فارسی کردن که توسط اعراب داشت حتی بین خود ایرانیان فراموش میشد)
من این قسمت از دیباچه سعدی رو خیلی دوست دارم:
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که بر آید
کز عهدهٔ شکرش به در آیداِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آوردباران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده. پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفهٔ روزی به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانهٔ غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری