خدا
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ۲۳:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور میخواهد مشکلاتِ شما را حل کند.
این مسئولیتِ اوست.
کارِ شما نیست.
کارِ شما این است
که به او اعتماد داشته باشید. -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ۲۳:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خوبی پیش خدا گم نمیشه؛
بالاخره یه جایی بهت بر میگرده! -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ۲۳:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دعا کن چون خدا میشنوه، درست وقتی که احتمالشو نمیدی!
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ۲۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدای عزیز به من قدرتی بده که اگه به دیگران صدمه زدم، عذرخواهی کنم و اگه دیگران به من بدی کردن، ببخشم ...
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ۲۳:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
«صبغة اللّٰهِ وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبغَةً وَ نَحنُ لَه عابِدونَ»
بقرة,138
رنگی خدایی بپذیرید و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است و ما تنها او را عبادت می کنیم... -
نوشتهشده در ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۹:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اوم...
نمیدونم واقعا...
انگار امشب اون فاصلهتا هدف رو خیلی خوب حس کردم...
خیلی بد خورد تو ذوقم...
هی من میخوام ادم شم
هی نمیشه( :
خدایا من تنهایی نمیتونما...
کمکم کن درست رفتار کنم...
کمکم کن خودت هدفم باشی نه هیچ کس دیگه...
نه اون نه اون نه اون...نه هیچ کدوم!
نمیخوام هیچ کدوم باشن...
مگه نمیگن اگ یه قدم بیایم سمتت تو بیشتر میای؟( :
خدایا من یه قدم اومدما...
یه قدمی که خودت شاهد دردش بودی( :
من هیچم...
هیچ...
تویی که غنیِ مطلقی...
لطفا اینو بهم بفهمون( :
بهم بفهمون که هیچ کدوم از این آدما هدف نیستن...
خدایا کمکم کن این سستیا رو برطرف کنم...
نمیخوام باز کنار بکشم...
ولی نمیخوامم تهش به جای آدم شدن، بدتر بشم...
کمکم کن برای خودت کار کنم...کمکم کن بدونم اینا همه وظیفمه نه هیچ چیز دیگه!
فقط وظیفه!
چیزی که راجع به تکتک جزئیاتش مسئولم...
خدایا کمکم کن...
کمکم کن... -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۸:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم آدم….
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
آدم آرام و نجیب ،آمد پیش !!.
… زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش … که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ….
من به اندازه ی گلهای بهشت …..نه …
به اندازه عرش ..نه ….نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!آدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !…
راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید ،…
نازنینم آدم !… نه به اندازه ی تنهایی من …
نه به اندازه ی عرش… نه به اندازه ی گلهای بهشت !…
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!! -
خدایا!
اگر من دلیل درد و رنج کسی بودم
اون رو شفا بده و منو ببخش.. -
بارالها
این روزها خسته تر
و دلشکسته تر از همیشه
به تو پناه آورده ام
به تو که پناه بی پناهانی
تنگ در آغوشم بگیر
چون مادری که کودکش را نوازشم کن -
دوستی دارم، همیشه، تاکید میکنم همیشه موقعی که نیاز به حرف زدن داشته باشم حرفامو میشنوه، موقعی که خوشحالم همراهمه، موقعی که ناراحتم باهام همراهمه ، دستمو میگیره، ازم توقع نداره، هروقت دور می شم و دوباره نزدیک میشم بازم قبول میکنه ، خلاصه که کامله کامله. از همینجا میگم ممنون که همیشه هستی ای خدای مهربانم.
-
از گره های بی شمار زندگی گله نمیکنم
در اولین لحظه ای که بدنیا آمدم
گره ای به نافم زدند که معنای گره را بفهمم!
همان لحظه دانستم که همیشه گره معنای بدی ندارد…
شاید حکمتی در این گره هاست!
با خوشبینی و صبر هر گره را با رنگی زیبا کنار گره بعدی میگذارم و خدا را شکر می کنم که توانایی مقابله با آنچه سرنوشت برایم رقم زده دارم؛
شاید روزی برسد که با این همه گره فرشی زیبا ببافم
فرشی که خالق هستی نقشه اش را کشیده و مرا برای بافتنش برگزیده؛
چرا که استعداد و توانایی لازم را در من دیده!
و من هر لحظه شکرگزارمخداوندا شکرت !
-
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۴۰۳، ۲۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مشتی یه بار دیگ ثابت کردی چقد خوبی قربونت برم
-
امیدوارم اگه کم اوردی ،جا نزنی!و ادامه بدی!!!
و روزی جایی در زندگی ام می ایستم و میگویم؛
این تمام “من “ بود
که دوام آورد.که ادامه داد و رسید….
خواستم بهت بگم ادامه بده،مگه میشه ته این دویدن ها،
زحمت کشیدنا هیجی نباشه؟!
میرسیم بلاخره،مطمئنم … -
نوشتهشده در ۲۴ تیر ۱۴۰۳، ۱۶:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ممکنه که ناامید شده باشی
اما خداوند از تو نا امید نخواهد شد
خدا همیشه کنار توست
نزدیکتر از نفس
نزدیکتر از رگ گردن
هیچکس نمیدونه راز دلت رو
اما خدا میدونه و داره شرایط رو برات مهیا میکنه
او کنار تو ایستاده است
تا تو را بلند کند
و قدم هایت را هدایت کند
بلند شو
و مشکلاتت را کنار بزن.... -
-
-
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۲۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
Crystal در نوشته های با ارزش گفته است:
به ما گفتن باید بازی کنید
گفتیم با کی؟!
گفتن با دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟!
سوت بازی زده شد
فقط فهمیدم خدا تو تیم ماست
دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی...
نتیجه همش برابر بود
خدا زد پشتم خندیدو گفت:نگران نباش تو وقت اضافه میبریم
گفتم چجوری؟!
گفت فقط پاس بده به من...
پس خدایا فقط به امید تو -
نوشتهشده در ۱۴ مرداد ۱۴۰۳، ۱۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حاج آقا پناهیان میگفتن
خیلی ها دوست دارند عاشق خدا بشن
ناراحتن از خودشون چرا عاشق خدا نیستند
خیلیا دوست دارن عاشق خدا بشن
مهم تر از اون اینه که بفهمی معشوق خدایی
آداب معشوق بودن رو پیاده کنی
روایت میگه وقتی به خدا میگی خدا
فقط من یدونه تورو دارم ، خدا هم میگه
تو فکر کن من هم همین یدونه تو بنده رو
دارم. نماز که میخونی به عنوان یه معشوق
سر نماز باش .
یکی دوست داشته باشه ما پیشش باشیم
خداحافظی رو هی کش میده
بعد نماز تعقیبات بخون نمازت و طولانی کن.
نمیخواد عاشق بشی
حالا که معشوق هستی
تو برای معشوق بودنت چیکار کردی؟