کربُبلا و دگر هیچ...
-
ایراد چهارم :
اگر امامان شیعه ادعا داشتند که از غیب مطلع اند و می دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری و مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟ اشکالی که وارد است اینست که اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟
پاسخ : ( عمل به ظاهر ) :
اگر سوال شود چرا امام از علم غيب خود استفاده نكرد ؟ او که میدانست سرانجام سفرش چنین خواهد شد ، چرا خانواده و بچههای کوچکش راهمراه خود برد ؟ مي گوييم : امام مامور به ظاهر بود و اگر مي خواست از علم غيب خود استفاده كند كه اصلا به طرف كربلا نميرفت ، بلكه از اين سفر حذر مي كرد ، اما امام باید بر اساس علم ظاهری خود عمل کند تا الگويي براي ما باشد .
با توجه به اینکه تعدادی از دوستان ایراد داشتند که شبهه چهارم و پاسخ آن کوتاه و مبهم است ، تصمیم گرفتم با کمک دوست گرامیم آقای محسن محقق جوابی کامل و مستدل آماده نماییم .ايراد چهارم :
اگر امامان شیعه ادعا داشتند که از غیب مطلع اند و می دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری و مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟ اشکالی که وارد است اینست که اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟
پاسخ :
بی تردید موضوع شهادت سالار شهیدان را تمام پیامبران الهی از آدم گرفته تا خاتم می دانسته اند و حسب آنچه در روایات آمده پیامبران بزرگ الهی ، اولیا و فرشتگان ، همه بر مظلومیت امام قبل از وقوع آن گریستند . اما آیا این دانسته سبب شد که امام از سرنوشت عظیمی که برایشان در نظر گرفته شده بود بگریزد ؟! هرگز . فرمان فرمان الله است و بس . ایشان برحسب ظاهر شاید بارها در کربلا از جنگ سرباز زدند و خواستند تا محاصره پایان یابد و کاروان را به سمتی دیگر هدایت کنند ، تا به ما درس حفظ جان را بدهند و بر دشمنان اتمام حجت کنند ، هرچند می دانستند که انتخاب آنان چه خواهد بود و چه مسیری را خواهند پیمود .
امام از مکه خارج شدند بفرمان حق تا خونش در حریم امن الهی ریخته نشود و حرمت ها باقی بماند . به همراه خانواده و اصحابش بسمت کربلا رفتند تا خونشان ریخته شود و از خون ایشان درختی پا گرفت که بشر را از ضلالت نجات داد و اولیا را به درجات کمال صعود رسانید . کاری که شاید با تشکیل حکومت اسلامی هم امکانش نبود .
با آگاهی کامل از آینده و آنچه رخ می دهد و حاصل می شود به سمت قتلگاه رفت ، با خانواده هم رفت ، تا این خانواده تبلیغات عظیمی را در مسیرش تا شام ، بر ضد یزید در مظلومیت امام براه اندازد و راه خدا برای جویندگان حق و حقیقت هموارتر شود .
اگر سوال کننده درک درستی از چراها ندارد ، ایرادی نیست ، می تواند صادقانه بپرسد و جواب بگیرد و از این چراها بسیار است ، چرا ابراهیم قصد داشت سر اسماعیل را ببرد ، آیا نمی شد گوسفندی را سرببرد ؟ چرا پیامبر که از سرنوشت حسین عزیزش باخبر بود ، در فتح مکه معاویه و پدر و فرزندانش را به درک واصل نکرد ... آنها میدانند و فقط میدانند و موظف به انجام ظواهرند و نظام هستی طبق قاعده خود باید پیش برود . آنها میدانستند اما این علم آنان نباید مانع از ايجاد مقدرات شود و نباید دست دشمن در این دنیا بسته شود... و از طرفی هم میدانستند که انسان نیاز به خون حسین دارد بنا بر این هیچگاه دخالتی در روند اتفاقات نمیکردند .
پس نتیجه میگیریم ، اگر سوال اینست که آیا امام از سرنوشتشان باخبر بودند یا خیر باید بگوییم ، بله با خبر بودند .
اگر بگویند پس چرا فرار نکردند و از علم غیب استفاده نکردند ، باید بگوییم اینجا به فرمان الله باید به مسلخ میرفتند و نباید از آن علم در جهت خلاف مقدرات الهی استفاده میکردند ، همان گونه که خدا نیز آینده را می داند ، اما این علم هیچ وقت در جهت سرنگونی دشمنان دين استفاده نشده جز در موارد خاص .
و اگر بگویند چرا ، آیا اگرصبر می کردند و زنده می ماندند و حکومت اسلامی تشکیل میدادند بهتر نبود ؟ ، که در پاسخ می گوییم ، ریختن خونشان به رشد بشریت کمک بیشتری می کرد تا تشکیل حکومت اسلامی و اینها را خدا و جانشینانشان بهتر میدانند تا من و شما . -
ايراد پنجم :
نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند . روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است . ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت .
امام سوم شیعیان / کتاب « سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار » صفحه 164 نوشته شیخ عباس قمی شیخ عباس قمی از برجسپاسخ : ( روایت دشمنی با عجم ) :
درباره حدیثی که به امام حسین نسبت داده شده اشتباهات و تحریفهای متعدد وجود دارد . نخست آنکه حدیث امام صادق علیه السلام به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است . بر کسی که اندک آشنایی با حدیث داشته باشد روشن است که مقصود از ابو عبد الله در احادیث ، امام صادق است نه امام حسين .
دوم آن که بر هر مسلمانی روشن است که قرآن و پیامبر ( ص ) و اهل بیت ( ع ) او با هر گونه برتری نژادی مخالف بودند و قرآن کریم بعد از اینکه از تنوع نژادی و ملیتی انسانها خبر میدهد تصریح میکند که برتری انسانها فقط به تقوا است ( يَاأَيُّهَاالنَّاس ُإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْذَكَرٍوَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَلِتَ عَارَفُوا إِنَّأَ كْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) . پس خبری که مخالف این آموزه متقن قرآنی و نبویّ باشد باید کنار گذاشته شود .
سوم آن که محدث قمی این روایت را در کنار روایات متعددی ذکر کرده است که جملگی دلالت بر فضیلت عجم دارند ( سفينه البحار ، ج1 ، ص164 ) . امام صادق عليه السلام در این روایت میفرماید : « ما قريش هستيم و شيعيان ما عرب هستند و دشمنان ما عجم » . علامه مجلسى در توضيح اين حديث ميفرمايد : « عربى که از او تعريف شده است آنهايى هستند كه شيعه باشند گرچه عجمي باشند و عجمى که مذمت شده کسانى هستند که دشمن اهل بيت اند گرچه عرب باشند » . در واقع مراد امام صادق ( ع ) معناى عرب و عجم است نه مصداق اين دو لفظ در خارج ؛ و معنای عرب یعنی کسی که به روشنی سخن میگوید و معنای عجم کسی است که گنگ و نامفهوم سخن میگوید . بنابراين ممکن است کسى عرب باشد ولى معناى عرب در او نباشد بلکه دشمن اهل بيت عليهم السلام نيز باشد همچنانکه ممکن است کسى عرب نباشد اما معناى عرب در او بوده و شيعه اهل بيت عليهم السلام نيز باشد . بر اساس قواعد زبان عربی اگر مقصود امام ( ع ) در این روایت مذمت قوم عجم و مدح قوم عرب بود میبایست میفرمودند : « اعراب ، شيعيان ما هستند و اعاجم ، دشمنان ما هستند » . به عبارت دیگر باید مبتدا و خبر در روایت بر عکس آن چیزی بود که در روایت آمده است .
چهارم متن حديث نقل شده از امام ( ع ) تنها همين چندکلمه است : « نحن قريش وشيعتنا العرب و عدونا العجم » . مابقی نوشته ها توضيح حديث از سوی مرحوم شیخ عباس قمی است که به اشتباه یا تعمدا جزء حدیث پنداشته شده و به غلط نیز ترجمه شده است . ترجمه صحيح توضيح نویسنده کتاب سفینه البحار این است : عرب ( انسان سخنور ) که شيعه ما است ممدوح است اگر چه عجم و غير عرب باشد و اما عجم ( انسان گنگ ) که دشمن ما اهل بيت است مذموم است اگر چه عرب باشد . توضیح محدث قمی همان توضیح علامه مجلسی است که مطابق قواعد لغت عرب میباشد .
پنجم : مولف کتاب در مذمت رفتار خليفه دوم در مورد دشمنی با اقوام غیر عرب مطلبی نوشته و آنرا نکوهش نموده که اشکال کننده اين را هم جزء حديث پنداشته است . مولف کتاب در مورد عمر بن خطاب میگوید : لمّا ورد سبي الفرس أَرَادَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بَيْعَ النِّسَاءِ وَ أَنْ يَجْعَلَ الرِّجَالَ عَبِيدَ الْعَرَبِ..... » ترجمه : هنگامي که اسيران ايراني وارد مدينه شدند خليفه دوم خواست که زنهايشان را بفروشد و مردانشان را بردگان عرب قرار دهد .....کاملا مشهود است در اينجا کاری از کارهای خليفه دوم نقل شده و اشکال کننده عمدا اين را جزء حدیث امام حسين ( ع ) گرفته ! جالبتر اينکه اشکال کننده دنباله حديث را نقل نکرده است . محدث قمی در تقبيح بيشتر اين کار خليفه دوم بيان امير المومنين( ع ) به عمر را می آورد : فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( ع ) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( ص ) قَالَ أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ ..... در اينجا اميرالمومنين ( ع ) اعتراض کرد که اينکار را نکن و اين حق را نداري چرا که رسول خدا ( ص ) فرموده است که بزرگان و گراميان هر قومي را گرامي بداريد .....
خلاصه آن که اشکال کننده روایت امام صادق علیه السلام را به امام حسین علیه السلام نسب داده و آن را بر عکس ترجمه کرده و توضیحات نویسنده کتاب را نادرست ترجمه کرده و آن را ادامه حدیث پنداشته و رفتار غلط خلیفه دوم در آزار ایرانیان را که نویسنده کتاب آورده است با حذف جملاتی که تحریف او را مخفی میکند به عنوان ادامه حدیث معرفی کرده است . به عبارت دیگر، اشکال کننده در آخرین اشکال خود در تحریف و دروغ و فریب ، سنگ تمام گذاشته است .
در پایان لازم میدانم از اساتید بزرگوارم ، حاج آقای امامی و جناب آقای محسن محقق که مرا در تهیه و تنظیم پاسخ این شبهات یاری نمودند قدردانی نمایم . این سوالات بصورت کلیپی تصویری و با لحنی زننده نسبت به امام ، تهیه شده بود که در آن مقطع ما بر خود واجب دیدیم که جوابی محکم و مستدل به حملات شیطان بدهیم .باشد که امام از ما راضی باشند .
۹۵/۷/۲۱ ، روز عاشورا
سالار صفائی
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء -
نوشتهشده در ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ۱۶:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@xanom
انشاءالله با حضرت معاویهتون و با اولین شهید محرابتون حضرت عمر فاروق محشور باشید... -
نوشتهشده در ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Znbs
انشالا تنها دعام همینه -
-
دیدن نامت تکانم میدهد
چه وزنی دارد
چهار حرف ساده -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۴۰۳، ۲۰:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۹:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر کنار ضریحش ندیدی ام باشد
میان روضه سراغ مرا بگیر ای مرگ -
نوشتهشده در ۹ مرداد ۱۴۰۳، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفت اربعین هیچ چیزش قطعی نیست
نه رفتن اونی که میخواد بره!
نه نرفتن اونی که نمیتونه بره!
و نه حتی نرفتن اونی که نمیخواد بره:)
تا یار که را خواهد و میل اش به که باشد ... -
گفت اربعین هیچ چیزش قطعی نیست
نه رفتن اونی که میخواد بره!
نه نرفتن اونی که نمیتونه بره!
و نه حتی نرفتن اونی که نمیخواد بره:)
تا یار که را خواهد و میل اش به که باشد ...@jahad-20 واقعا
🥺
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳، ۱۳:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
می نویسند:«أنَّ العَبَّاسَ لَمَّا رَأى وَحدَةَ أَخِیهِ الحُسَینِ أتَى أخَاهُ»؛ اباالفضل(علیه السلام) وقتی دید حسین(علیه السلام) تنها مانده، آمد خدمت برادرش و عرض کرد:«يَا أخِي هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ»؛ اجازه می دهی به میدان بروم؟ می نویسند:«فَبَكَى الحُسَينُ بُكَاءً شَدِيداً»؛ امام حسین(علیه السلام) شروع کرد های های گریه کردن و فرمود:«أنْتَ صَاحِبُ لَوَائِی»؛ کجا بروی تو؟ تو علمدار منی!... حرف هایی رد و بدل شد. بالأخره اباالفضل(علیه السلام) به حسین(علیه السلام) عرض می کند:«قَدْ ضَاقَ صَدْرِي»، سینه ام تنگی می کند؛«وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاة»، از زندگی بیزارم. در بعضی از مقاتل دارد حسین(علیه السلام) فرمود: «إنْ کُنْتَ لَابُدَّ مِنْ ذَلِکَ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ»؛ یعنی اگر این طور است، پس برو و کمی آب برای این بچه ها تهیه کن.
اباالفضل (علیه السلام) آماده شد و حرکت کرد؛ به شریعه رسید. یک وقت هست که انسان دسترسی به آب ندارد و نمی خورد، یک وقت آب هست ولی نمی خورد. از خودگذشتگی اینجا است. دست ها را برد زیر آب؛ آب را آورد بالا، سمت دهانش، «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین(علیه السلام)»؛ به یاد تشنگی برادر افتاد؛ آب را روی آب ریخت. مشک را پر از آب کرد و حرکت کرد؛ آمد به سوی خیمه ها. در بین راه چه کردند؟ کاری کردند که صدای اباالفضل(علیه السلام) بلند شد:«وَ اللهِ إنْ قَطَعْتُمُو یَمِینِی إنِّی أُحَامِی أبَداً عَنْ دِینِی». مشک را به شانه چپ انداخت. کاری کردند که اباالفضل(علیه السلام) بند مشک را به دندان گرفت. اما«فَأتَاهُ سَهْمٌ وَ أصَابَ القِرْبَۀَ»؛ تیری آمد و به مشک خورد. آب سرازیر شد. «فَوَقَفَ العَبَّاسُ»[1] اینجا بود که اباالفضل (علیه السلام) ایستاد. خبیثی آمد و عمودی به فرق عباس زد که...
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
-
من عوض شدم ولی
تو حسین بچگیمی️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ مرداد ۱۴۰۳، ۷:۴۷ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
حواست هست
به موه های سفید سرم
چقدر امسال از گذشته شکسته ترم
حواست هست اقا نوکرت داره پیر میشه
بخرم ببرم
به حرم🥺
داره دیر میشه128
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۵ مرداد ۱۴۰۳، ۲۲:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای ماهمحرم.
باید تو را به خدا سپرد
ما میمانیم و غم بیکرانه حسینات 🥺
که تا ابد در دلمان خواهد ماند.
باشد که این آخرین ماه محرم عمر من نباشد.
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خنجرش نمی برید
دخترت رو می زدسیدنا المظلوم سیدنا العطشان سیدنا الغریب 🥺
حسین حسین حسینیاحسین
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۳:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
الله اکبر
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سیدی ماکو مثلک الغریب
🥺 -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۴۰۳، ۱۸:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سالار زینب؛ امیری حسینم
و نعم الامیرم
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۴۰۳، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از تو ممنونم، نکردی جوابم 🥺
با حالِ خرابم؛
توو جمع گداهات تو کردی حسابم