جهاد مغنیه
-
┄┅┅┅┄✶
✶┄┅┅┅┄
️محله طوقچی اصفهان انتهای کوچه ای باریک خانه ای کوچک ولی به وسعت دریا.
به تازگی یک زوج طلبه جوان ساکن شده اند . هر دو علی رغم شرایط شرایط تحصیلی عالی دیپلم تجربی، دانشگاه را رها کرده و به عشق دروس حوزوی طلبه شده اند.️زمستان دارد به سر میآید.
در پایان زمستان محرم شروع میشود هر شب تا مسجد علیقلی آقا عزیمت میکنند چند قطره ای اشک میریزند و پیاده برمیگردند فامیل چشم به راه فرزند این خانواده است. بعضی ها حدس قبل از عید را میزنند بعضی گمانها نیز تاریخ تولد محمد باقر را بعد از عيد تعیین میکند .️ اسفند هم از نیمه گذشت و خبری از محمد باقر نشد ، پدر برای اینکه فرزندش اهل علم و درس باشد به یاد حضرت باقرالعلوم علیه السلام نیت کرد نام فرزند اولش را محمد باقر بگذارد .
شب هشتم محرم وقتی که از روضه بر میگردند انگار وقت آمدن محمد باقر است ساعت ۴ صبح بیمارستان شهید صدوقی اصفهان محمد باقر به دنیا میآید.
️در ماه حسین بعد از روضه حسین . به احترام این ماه و آن روضه و نذری محمد باقر میشود محمد حسین.
┄┅┅┅┄✶
✶┄┅┅┅┄
احوال میگذرد، یکسال دیگر عمر گذشت و ما هنوز اندرخم یک کوچه ایم . زندگی سرد و گرمش را به رخ ما میکشد . دیروز مدرسه و کنکور امروز دانشگاه و امتحان ریه فردا بیمارستان و کشیک.
هیچ وقت نخواستم در رودی شنا کنم که همه بدون آنکه بدانند برای چه در آن پریده اند . خرق عادت ، عادت زندگی من است هیچگاه بی تفاوت نبوده ام . گاهی اوقات در خیالم کمرم میشکند از بار سنگین مسئولیتی که روی دوشم حس میکنم .
الحمدلله این ۲۱ سال گذشت . نمی توانم بگویم در مسیر بندگی اش صرف شد ولی خب دلخوش به زیارتهای کربلایی هستم که در این سالها روزیم شد از خدای آن ۲۱سال میخواهم هر چند سال که برایم مقرر کرده لحظه به لحظه عجین با خاک کربلا باشد که جز نسیم حسین عطری در این عالم چشم ما را نگرفت خدانکند فردای محشر شرمنده مادرش باشم.
مادری که ۲۱ سال زیرسایه دعایش بهترین ثانیه های عمرم رقم خورده است.
محمد حسین دریس
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
┄┅┅┅┄✶✶┄┅┅┅┄
[یادداشت بسیجی جهادگر دکتر #محمد_حسین_دریس در روز تولدشان]
-دانشجوی علوم پزشکی اراک
-فرمانده بسیج دانشجویی دانشگاه(حدودا سه ماه)که چند ضب قبل در راه خدمت به امام حسینش علیه السلام پیوست.
عروج شهادت گونه ات، مبارکت، فرزند مبارک محرم...خواستید #جهادگر باشید او الگوی خستگی ناپذیر بود که #نیاز_مبرم این روز هاست...
راه باقی او باقی ست برای دغدغه مندان و تشنگان خدمت...
-
https://digipostal.ir/c7pjb5k
به رسم آلا
شاید بهش احتیاج داشتید(: -
کمتر از ۲۴ ساعت دیگه تا پایان دولت شماست(:
دارم به این فکر میکنم کاش شب تولد امام رضا اون غم سراغمون نمیومد ، اما میگم اگه این اتفاق نمی افتاد
الان شما داشتی برای من و تک تک این مردم تلاش میکردی و هنوز هم طعنه میشندی
امثال من هم حواسشون به شما نبود حتی به اندازه ی یک دعا سر سجاده (:
چقدر مظلوم بودی -
رخت عزای «ابراهیم» از تن بهدر نکرده، حالا «اسماعیل» امت به مذبح میرود. در قلب تهران. در نیمهشبی روشن. پس از ملاقاتی طولانی با ولی امر مسلمانان در خیابان کشوردوست. او میهمان ویژه آیتاللّه خامنهای بود. اویی که از امنیتیترین شخصیتهای جبهه مقاومت با پروتکلهای پیچیده بود و هرجایی نمیرفت. میهمان آیتاللّه را غفلتاً کشتند؛ حضرت آیتاللّه پیشتر در ازای شهادت «سرباز»هایش در سفارت دمشق، دستور موشکباران قلب اسرائیل را داده بود؛ مستقیم از ایران! و حالا همه میدانند که او از شهادت «سردار»ش در تهران بهسادگی عبور نمیکند و ننگ کشتهشدن میهمان را بر دامن خود برنمیتابد. ما که به حضرت آیتاللّه و غیرتش ایمان داریم؛ آنها که ندارند محتاطانهتر زبان به طعنه بازکنند که پاسخ او زود، حتمی و وسیع خواهد بود!
«مهدی مولایی»
-
-
-
به نظرم بزرگترین اشتباه اسرائیل اینه که فکر میکنه ما قائل به فردیم
اما نمیدونه حتی اگه همه ی رهبر ها و فرمانده های مارو شهید کنه و همه ی امت ما رو قتل عام کنه بازم این رژیم رفتنیه و پرچم اسلامه که همیشه پیروزه
وبلاخره موسی برای کشتن فرعون زنده میمونه :)) -
اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ
فَقْدَ نَبِیِّنا
وَغَیْبَهَ وَلِیِّنا
وَکَثْرَهَ عَدُوِّنا
وَقِلَّهَ عَدَدِنا
وَشِدّهَ الْفِتَنِ بِنا
وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنا
:__خدایا ما به تو شکایت کنیم از نبودن پیامبرمان و از غیبت مولایمان و از بسیارى دشمنان و کمى افرادمان و از سختى آشوبها و از کمک دادن اوضاع زمانه به زیان ما
-
میبینید آقا سید؟ ما تازهجوانهای مقاومت چهزود آبدیده شدهایم. چهزود پخته شدهایم. نسلهای پیش از ما هیچیک بهسن ما که بودند اینهمه داغ بزرگان و زعمای خود را ندیده بودند. اینقدر بیپشت نشدهبودند. داغ بر داغ؛ حزن بر حزن. اصلا شما که جبهه و جنگ دیدهاید بگویید؛ این همه داغ بزرگ دیدن برای جوانهای تازهرسته کمی زیاد نیست آقا؟ میبینید آقا سید؟ چطور امالبنینوار هیچ سراغ از عباسهایمان نگرفتیم اصلا. گفتند سردارهای ایرانی... سردارفلانی... گفتیم فقط از سید بگو. از سید چهخبر. میبینید آقا سید؟ خبرها میگویند از عصر روز واقعه تا صبح فردا، هشتاد بمب یکتنی روی ساختمان، روی پیکرت ریختهاند. زبانم لال بلاتشبیه انگار کن که دهاسب تازهنعل بر پیکری تاخته. یعنی هیچ نماندهای. خاک ضاحیه شدهای. زیر پای مستضعفان. خاک ضاحیه بر سر ما آقا سید. خاک بر سر ما اگر خاک بر چهره کافران تیغکش نپاشیم و رسوایشان نکنیم. ما هم جای پسران خودت؛ ما هم جای هادی و زینبات. که قصاص خون پدرهای طایفه بر فرزندان است. خیالتان تخت آقا سید؛ تازهجوانهای مقاومت، این پختگان در کورهٔ حوادث منطقه، هوای خط زرد حزبالله را دارند تا همیشه. حزب، زینپس یادگار توست و عزیز قلب ما. هوای «سیدنا القائد» را هم. سینه شما که رفت، سینههای ما سپر اوست. و سپر مستضعفان. غرغرهای جوانانهمان را نبین؛ از بهت سوگ شما که درآییم، خودمان را جمع و جور میکنیم و باز به إذنالله قامت راست میکنیم به ادامه مسیر. ما باز ادامه میدهیم آقا سید؛ و موعد دیدار دوبارهمان، صبح روز رجعت بر سایه رکن یمانی کعبه.
«مهدی مولایی»