♡شهدا♡
-
به توفیق الهی، مناطق تصرفشدهی سوریه به وسیلهی جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد و آمریکا هم به وسیلهی جبههی مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد.
#حضرتعشق...
زهرا بنده خدا 2 در ♡شهدا♡ گفته است:
به توفیق الهی، مناطق تصرفشدهی سوریه به وسیلهی جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد و آمریکا هم به وسیلهی جبههی مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد.
#حضرتعشق...
️ در سوریه شهید سلیمانی یک گروه چند هزار نفری را از جوانهای خود آنها آموزش داد، مسلح کرد، سازماندهی کرد، آمادهشان کرد ایستادند.
️ بعد البته خب بعدها متأسفانه بعضی از خود مسئولان نظامی آن کشور ایراد درست کردند، مشکل درست کردند، چیزی که به نفع خودشان بود از آن صرفنظر کردند متأسفانه. و بعد از آن که فتنهی داعش خاموش شد نیروها بخشی از نیروها برگشتند، بخشی ماندند در آنجا.
️ در همین قضایا هم بودند و حضور داشتند منتها همانطور که عرض کردم جنگ اصلی را ارتش آن کشور باید بکند. در کنار ارتش آن کشور است که نیروی بسیجی که از جای دیگر آمده میتواند بجنگد. اگر ارتش آن کشور ضعف نشان داد از این بسیجی کاری برنمیآید و این اتفاق متأسفانه افتاد.
️ وقتی روح ایستادگی و مقاومت کم بشود میشود این. این مصیبتهایی که امروز بر سر سوریه دارد میآید که خدا میداند تا کی ادامه پیدا کند تا کی جوانهای سوریه انشاءاللّه بیایند در میدان و جلویش را بگیرند این بر اثر همان ضعفهایی است که آنجا نشان داده شد. ۱۴۰۳/۹/۲۱
-
ما در همین شرایط دشوار هم آماده بودیم اینجا به من آمدند گفتند که همهی امکاناتی که برای سوریها امروز لازم است ما آماده کردهایم آمادهایم که برویم. آسمانها بسته بود، زمین بسته بود، رژیم صهیونیستی و آمریکا هم آسمان سوریه را بستند هم راههای زمینی را بستند، امکان نداشت. اینجوری است قضایا. انگیزهها اگر چنانچه در داخل آن کشور به حال خود باقی میماند و میتوانستند در مقابل دشمن حرفی داشته باشند دشمن آسمانشان را هم نمیتوانست ببندد، راه زمینی را هم نمیتوانست ببندد. میشد بهشان کمک کرد. ۱۴۰۳/۹/۲۱
( :
-
صحبتهای شهید مدافع حرم،
شهید بابک نوری هریس سالها پیش
در پاسخ به کسانی که معتقدند
خون شهدا با سقوط اسد، هدر رفت!"به ما نگید مدافعان بشّار،
ما مدافعان حرمیم،
ما مدافعان ناموس کشورمونیم،
عزیزای منید، یاعلی"ما برای دفاع از اسد نمیجنگیدیم
برای دختر اسدالله میجنگیدیم! -
آقای ابوالفضل...
کاش شما پناهمون باشی... -
دیگه نمیتونم
لطفا درستش کن... -
دیگه نمیتونم
لطفا درستش کن...زهرا بنده خدا 2 در ♡شهدا♡ گفته است:
دیگه نمیتونم
لطفا درستش کن...مرسی که هستین( :
من نمیفهمم...
ازتون دنیا رو خواستم...
ولی آقا جانم...
مهر خودتون رو جوری تو دلمون بندازید که جز شما و خدا چیزی رو نبینیم( : -
میگفت که:
وقتی خواستن وارد خونهی امام علی بشن
گفتن باید از حضرت زینب اجازه بگیرم...
گفتن فک نکنید من اومدم جای مادرتونو بگیرما...
من نوکر شما ام( :
گفتن تو این خونه کسی به من فاطمه نگه
ام البنینم...(مادر پسران...) -
وقتی که حضرت ابوالفضل اومده باهاشون خدافظی کنه و بغلشون کنه
گفتن نه...
حسین مادر نداره( : -
بعد از کربلا
به حضرت زینب گفتن
چقد پیر شدین؟...
_به خاطر مصیبت هایی بود که بر ما گذشت
+عباس کنار حسین موند؟
_عباس وفادار ترین بود...پن: چیزی که یادم مونده...
لفظِ منِ نه عین جمله ها... -
یه زمانیم گفتن دیگه به من ام البنین نگید
دیگه پسری ندارم...( : -
۱:۲۰
علمدار... -
این همه پیامبر اومدن
آخرینشون که از دنیا رفت
اون بلاها رو سر دخترشون آوردن...
و این تازه شروع ماجراها بود... -
ولی ام البنین....
ولی عباس...
که میگن هیچ وقت به امام حسین نگفتن داداش
جز یه بار...
لحظههای آخر...
یا اخا... -
آقای ابوالفضل...
خودتون درستش کنید
خواهش میکنم...
لطفا...
من نمیتونم خواستههامو به کسایی بفهمونم که درک نمیکنن...
حالم خوب نیست...
استرس و حال بد قاطیه...
فک میکنن بحثم اون مسئله است...
ولی من اصلا از اون موضوع سوال نپرسیدم...
اما کسی درکم نمیکنه( :
من مگه به جز برای شما میخوام؟...
آره صادقانه بگم صددرصد هدفم این نیست...
اون ته دلم هوای نفسمم هست...
ولی به حرمت تلاشی که میکنم برای شما باشه درستش کنید...
به ام البنین...
خواهش میکنم( : -
شاه بانوی علی
ای همه نیروی علی
چه به جز نام تو حرز است به بازوی علی... -
سالگرد شهادتشونه( :
-
دستگاه سلطه دنبال انحصاره
انحصار علمی
انحصار فناوری
انحصار داشته های قدرت آفرین
دنبال اینه!
لذاست که
دانشمندان رو ترور میکنند
دانشمندان هسته ای ما رو ترور کردند
[یعنی]این ثروت در این کشور نباشد... -
زهرا بنده خدا 2 در ♡شهدا♡ گفته است:
ان شاءالله میام پیشتون
همونجام زنگ میزنم
دیگه با خودتون...
از فردا تلاشمو شروع میکنم...زهرا بنده خدا 2 در ♡شهدا♡ گفته است:
زهرا بنده خدا 2 در ♡شهدا♡ گفته است:
ان شاءالله میام پیشتون
همونجام زنگ میزنم
دیگه با خودتون...
از فردا تلاشمو شروع میکنم...نیستم اونجا..
بیام اون شهر هم نمیتونم بیام پیشتون...
میشه امسالم بشه که بیام؟... -
شاید نهرخین بتونه حالمو خوب کنه...
شاید بارانِ طلائیه...
یا شایدم خودمو گم کردن رو خاکای شلمچه و تنهایی به یاد حضرت زهرا اشک ریختن...
شاید رو آب اروند شناور شدن و به یاد شهدایی که جسمشون رو آب با خودش برده...نشنیدن حرفای راوی...
زل زدن به آبِ اروند و نگاه کردن به سمت عراق و سربازای عراقی...به امنیتی که مدیون شهداییم و مسیر شهدا...
شاید یک درصد شد و امسال تونستیم بله برونِ حاج حسین یکتا رو رفتیم مگه نه؟...
شاید فضای هویزه حالمو خوب کرد؟...
یه گوشه نشستن و زل زدن به مقبره های شهدایی که تانک...
فکر کردن به مادر شهید علم الهدی...
هویزه یادآور کربلاست برام...
شاید پا برهنه قدم زدن رو رمل های فکه...
بوی یاس...
شاید غروبِ کانال کمیل و به یاد و نام شهید ابراهیم هادی اشک ریختن...
شاید سلام دادن به امام حسین از پشت سیم خاردارای مرز ایران و عراق دلتنگیمو رفع کرد...مگه نه؟...
امام زمانم...
کی میاید که این مرزای جغرافیایی برداشته شه؟..
که همهی عالم زیر سایهی حکومت شما باشه...
ولی نیاید...
نیاید که اینجا کوفه است...
برامون دعا کنید...
دستمونو بگیرید...
نمیدونم این روزا چی حالمو خوب میکنه...
فقط میدونم شهدای خوزستان آروم ترم میکنن...
دعوتم کنید...
نای التماس کردن هم ندارم...
میبینید و میدونید همه چی رو...
دلتنگم...
و خیلی دلتنگ... -
۲۵ ام حرکته و منی که هنوز هزینه رو واریز نکردم...
هنوز به خونواده نگفتم...