کربُبلا و دگر هیچ...
-
پیاده...
جونشو ندارم ولی بخواید همه چیو جور میکنید...
همه چی رو...
مهم اینه که بخواید...( : -
ای گل زهرا حسین
بی کس و تنها حسین... -
قسم نمیدم
دلتون بخواد برام بسوزه میسوزه... -
یه قلب مبتلا تو این سینه است
مریضم و دوام ابالفضله...
سینهی ما سینه زنا وقف
موقوفهی آقام ابالفضله
اون که چشیده طعم این عشقو
غیر تو هیج کسو نمیشناسه...( : -
چه نعمتی بالاتر از اینکه
گدای خونهی علمدارم
من از تو چیزی نمیخوام آقام
من به تو تا ابد بدهکارم...
برای این گدا فقط اینکه
با تو بمونه بهترین اجره... -
ارمنیا میان در خونت
بس که تو دردا رو دوا کردی
هرچی گره به کارمون افتاد
با دستای بریده وا کردی...
.
آقا جانم مگه میشه برامون نخواید؟...
مگه میشه رهامون کنید؟...
آقا جانم به خاطر اشکای مادرش دستشو بگیرید...( :
باشه؟...
به خاطر مادرش...
میدونید که دارم ازش دل میکنم...
اما آقا جانم لطفا یه لبخند و خندهی از ته دل به مادرش هدیه بدین...
گناه داره...
این غمو از رو دلش بردارید... -
اما اگه کربلا هم منو نبرید
دلم که اونجاست که( : -
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...( : -
مشکت صد پاره شده
قلبم آواره شده
رفتی و برادر تو
بیچاره شده( : -
حسین
رفیق بچگمی توی️
اقا
نمیشه اسمتو نگمامیری
حسین️
ای وای اگر دستامو نگیری حسین
یک لحظه ام از یاد من نمی ری حسینکربلا آرامش منه
️
من تو رو دوست دارم
️
-
خواب دیدم با مامانم و خالم و دختر خاله بزرگیم که بچه بود اون موقع
داریم میریم یه هیئتی
اما صدای نوحه و اینا رو یا من نشیدم یا نبود(یعنی یا تموم شده بود یا اولش بود)
رسیدیم و من از خونواده جدا شده بودم و خبر نداشتم و حواسم اصلا نبود
یهو یه پیرمرده تو یه ظرف شبیه سینی
مهر و یه سری مهرهی چوبی پخش میکرد
من پرسیدم اینا چین؟
گفتن تربت اصل امام حسین...
و من درحالی که یه متر با اون پیرمرده فاصله داشتم
تا اینوشنیدم گفتم الان ملت هجوم میارن و نگران از اینکه بهم نرسه🥲(کم بودن...)
اما یه کم مکث کردم و یه مهر(مهراش اشکی/قطره ای شکل بود و راسش یه نخ کوچیک سبز بود)و یه دونه از اون مهره چوبیا(انگار میشد بخشی از تسبیح بشن)برداشتم
و گریه ام گرفت..
یهو یادم اومد که باید برم پیش خونوادم و وقت ندارم
انگار باید برمیگشتیم و گفتم یهو جا نمونم
یادمه در حالی که داشتم شروع میکردم که بدوام و برگردم
نمیدونستم کدوم دعامو بگم...
اون مسئله رو گفتم و یه دعای کلی که یادم نمیاد چی گفتم دقیقا...
ولی منظورم این بود که هرچی تا الان دعا کردم و خودت میدونی رو حواست باشه...
و بدو بدو برگشتم پیش خونواده ام
گفتن چرا دیر کردی
گفتم ماجرا رو
بعد دستمو باز کردم که نشونشون بدم
زیاد شده بودن
چند تا مهره بود و نمیدونم یه مهر یا دوتا(دستامم در واقعیت گنجایش اونا رو نداشت و داشتمبا خودم میگفتم یهو از دستم نیفتن اما خب کامل جا شده بودن)
و هی داشتم یادم میاوردم که نکنه کسی از آدمای اونجا اینا رو بهم امانت داده و باید پسش بدم؟
اما من بعدش با کسی حرف نزده بودم و مستقیم اومدم که بیام پیش خونوادم
پن:
حتی اگه خواب بدون تعبیر و نتیجهی تفکرات ذهنیمم باشه قشنگ بود...( : -
یا حسین...
-
یا حسین...
-
کاری کردی دیگه هیچکی به چشمای خسته من نمیاد
کاری کردی دل من میخواد هر جوریه به چشم تو بیاد
کاری کردی با تموم بدی دلم از تو خودت رو میخواد... -
دستام خالیه دستامو بگیر آقا
محتاج تو ام یا نعم الامیر آقا -
کاری کن تا
که دلای ما از همه غیر تو خالی بشه
کاری کن تا
آقا سینه زنت تو مسیر تو راهی بشه
کاری کن تا
دل مهدی فاطمه از ما ها راضی بشه... -
امام حسینم...
دستمونو بگیر...
دارم نمیتونم...
واقعا دارم نمیتونم...
دلم برا کسی تنگ شده که نباید...
چیکار کنم؟...
حداقل کربلا دعوتم کن...
به خدا حال خونه رفتنم ندارم( :
اومدن امشب باز صحبت کنن در این مورد
گفتم لطفا بحثشو نکشید وسط و خدافظی کردم...
نمیتونم...
نمیتونم... -
میرم خونهی عزیزتون
اینقد میرم و میشینم تا درستش کنید... -
یه قلب مبتلا تو این سینه است
مریضم و دوام ابلفضله...