شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
در روز های پایانی سال اگر از همسر یا مادر خود مهربانی دیدید فوری محل را ترک کنید!
خطر خانه تکانی حتمی است..
والا امروز از پا افتادم...
همیشه فکر میکردم ته تغاری بودن خوبه الآن بعد از مستقل شدن داداش و آبجیم میفهمم چه اشتباهی فکر میکردم الآن بابا کاره من شدم شوهر مامانم -
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺗﻮﯼ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﯾﻪ ﻣﺎﺭ ﻫﺴﺖ ....
ﻫﯿﭽﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﺑﺨﺘﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻮ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺳﺎﯾﻠﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﻫﯿﭽﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ....
ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ ﻣﺎﺭ ﺩﯾﺪﯼ ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﺭﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻡ!
-
شیرینترین دیالوگ بین دو دانشجو :
- تو میفهمی چی میگه ؟
- نع !
-
معلم یه کرم گذاشت رو میز و یه قطره از مشروبات الکلی ریخت روش. . .کرم نابود شد !
بعد گفت : دیدید چی به سر کرم اومد ؟
چه نتیجه ای میگیریم ؟؟همه با هم گفتن : باید مشروبات الکلی بخوریم تا کرم های بدنمون از بین برن !!!
معلم دید اینا زبون آدم نمیفهمن ، یه ظرف پر مشروب گذاشت جلوی یه الاغ و به بچه ها گفت : ببینید حتی الاغ هم از این نمیخوره !
چه نتیجه ای میگیریم ؟؟؟
همه با هم گفتن : نتیجه میگیریم هرکی نخوره خره!!
دانش آموز نیستند که هیولان
-
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﭘﻴﺶ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ ﻣﻴﮕﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻴﻜﻨﻪ؟
ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ: ﻧﻪ
ﺩﺧﺘﺮﻩ: ﺗﻮ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﻒ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻧﺪﻳﺪﻯ
ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ: ﻗﻴﺎﻓﺘﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ (: -
دختر ۴ساله
دهه نودی
تو تاکسی بغل دستم نشسته بود و آلوچه میخورد.
گفتم عمو مگه نمیدونی آلوچه بده، چرا میخوری؟گفت پدربزرگم 115سال عمر کرد.
باتعجب پرسیدم چون آلوچه میخورد؟
گفت نه چون سرش تو کار خودش بود.
چنان قانع شدم که الان سه روزه دیگه با کسی حرف نمیزنم