سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد.
-
https://www.aparat.com/v/hH3Ri
+بخدا میزننتون- خب بزنن!
+نه اخه خب امنیت نداره،از همینجا خب شما نگاه کنید
- بابا اصغر عاقا زشته،من رو میخوای میترسونی بخاطر دوتا گلوله؟
: )
-
یک ملت حیران و دوان به سمت حاج قاسم،و او حیران حسین...حسین پسر غلامحسین!
کسیکه هربار از او میپرسید اخر حسین کی به تو گفته،مطمئنی؟
میگفت:حسین میگه حسین پسر غلوم حسین!(طبق وصیت ایشان محل دفن خودشون رو گفتن ک پایین پای قبر حسین باشه)
یک خاطره
در خاطرات خود ایشان میگن ک:
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم؛ عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چند تا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که بایدموفقیت آمیز نبود، این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد.حسین گفت:برای چی؟ گفتم:چون این عملیات خیلی سخت است وبعید میدانم موفق بشویم.
درجوابم گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم:حسین دیوانه شده ای؟! در عملیاتهایی که به آن آسانی بود وهیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت دراین یکی که کلا وضع فرق میکند واز همه سختتر است، موفق می شویم.
خندهای کرد وبا همان تکه کلام همیشگی اش گفت:من حسین پسر غلامحسین به تو میگویم
که ما در این عملیات پیروزیم! میدانستم که او بی حساب حرفی را نمیزند، حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان واطمینان دارد.گفتم: یعنی چی از کجا میگویی؟ حسین گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم:خب از کجا خبر داری شهید یوسف الهی گفت:به ما گفتند که ما پیروزیم!
من پرسیدم:کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س)، دوباره سوال کردم خوب حالا در خواب گفت یا در بیداری؟
حسین با خنده جواب داد: تو چه کار داری. فقط بدان به من گفت که شما در این عملیات پیروزخواهید شد ، هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیازهم نبود توضیح بیشتری بدهد، اطمینان او برایم کافی بود....
@hot_ice در سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد. گفته است:
یک ملت حیران و دوان به سمت حاج قاسم،و او حیران حسین...حسین پسر غلامحسین!
کسیکه هربار از او میپرسید اخر حسین کی به تو گفته،مطمئنی؟
میگفت:حسین میگه حسین پسر غلوم حسین!(طبق وصیت ایشان محل دفن خودشون رو گفتن ک پایین پای قبر حسین باشه)
یک خاطره
در خاطرات خود ایشان میگن ک:
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم؛ عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چند تا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که بایدموفقیت آمیز نبود، این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد.حسین گفت:برای چی؟ گفتم:چون این عملیات خیلی سخت است وبعید میدانم موفق بشویم.
درجوابم گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم:حسین دیوانه شده ای؟! در عملیاتهایی که به آن آسانی بود وهیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت دراین یکی که کلا وضع فرق میکند واز همه سختتر است، موفق می شویم.
خندهای کرد وبا همان تکه کلام همیشگی اش گفت:من حسین پسر غلامحسین به تو میگویم
که ما در این عملیات پیروزیم! میدانستم که او بی حساب حرفی را نمیزند، حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان واطمینان دارد.گفتم: یعنی چی از کجا میگویی؟ حسین گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم:خب از کجا خبر داری شهید یوسف الهی گفت:به ما گفتند که ما پیروزیم!
من پرسیدم:کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س)، دوباره سوال کردم خوب حالا در خواب گفت یا در بیداری؟
حسین با خنده جواب داد: تو چه کار داری. فقط بدان به من گفت که شما در این عملیات پیروزخواهید شد ، هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیازهم نبود توضیح بیشتری بدهد، اطمینان او برایم کافی بود....
-
@hot_ice در سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد. گفته است:
یک ملت حیران و دوان به سمت حاج قاسم،و او حیران حسین...حسین پسر غلامحسین!
کسیکه هربار از او میپرسید اخر حسین کی به تو گفته،مطمئنی؟
میگفت:حسین میگه حسین پسر غلوم حسین!(طبق وصیت ایشان محل دفن خودشون رو گفتن ک پایین پای قبر حسین باشه)
یک خاطره
در خاطرات خود ایشان میگن ک:
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم؛ عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چند تا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که بایدموفقیت آمیز نبود، این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد.حسین گفت:برای چی؟ گفتم:چون این عملیات خیلی سخت است وبعید میدانم موفق بشویم.
درجوابم گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم:حسین دیوانه شده ای؟! در عملیاتهایی که به آن آسانی بود وهیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت دراین یکی که کلا وضع فرق میکند واز همه سختتر است، موفق می شویم.
خندهای کرد وبا همان تکه کلام همیشگی اش گفت:من حسین پسر غلامحسین به تو میگویم
که ما در این عملیات پیروزیم! میدانستم که او بی حساب حرفی را نمیزند، حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان واطمینان دارد.گفتم: یعنی چی از کجا میگویی؟ حسین گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم:خب از کجا خبر داری شهید یوسف الهی گفت:به ما گفتند که ما پیروزیم!
من پرسیدم:کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س)، دوباره سوال کردم خوب حالا در خواب گفت یا در بیداری؟
حسین با خنده جواب داد: تو چه کار داری. فقط بدان به من گفت که شما در این عملیات پیروزخواهید شد ، هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیازهم نبود توضیح بیشتری بدهد، اطمینان او برایم کافی بود....
@hot_ice خيلي مرد خوبی بود یادشون گرامی
-
%(#d40000)[چگونه] %(#e81717)[مرگ] %(#f23838)[بفرسایدت؟!] %(#fc5353)[مگر تو] %(#ff6e6e)[تنی؟]
%(#59b800)[تو جانِ] %(#6dd909)[خالصی و] %(#7eed15)[تا همیشه] %(#8cf529)[جان تازهست . . .] -
@jahad-20 خدا سايه ي باباهامونو رو سرمون حفظ كنه ولي همه مون يه جور حس يتيم شدن داريم
به قول مژده جون لواساني بله ما با آمريكا پدركشتگي داريم .. آمريكا از ما يك پدر كشته است -
@jahad-20 در سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد. گفته است:
تو چه میدانستی بابا ؟!!! چه میدانستی که در مقابل هر معرکه، در مقابل هر مشکلی، در مقابل هر حادثهای؛ این جمله "یقینا کله خیر" از زبانت نمیافتاد و چه دقیق هم میگفتی چون هرچه پیش میآمد تو به خیر تبدیلش میکردی...
من هم میخواهم مثل تو برای شهادتت بگویم "یقینا کله خیر"؛ چرا که قطعا شهادت تو راز های نهفتهای دارد که شاید سالها طول بکشد که این راز ها یکییکی و نوبت به نوبت حقیقت شهادت زیبای تو را آشکار کند.
و باز هم میگویم "و مارایت الا جمیلا" چون تو زیباترینی و من در تو چیزی جز زیبایی ندیدم حضرت پدر...