جهاد مغنیه
-
این مرد واست #شوهر نمیشه...!
سر سفره #عقد نشسته بوديم،
عاقد که #خطبه را خواند،
صدای اذان بلند شد.
حسين برخاست،
وضو گرفت و به نماز ايستاد!دوستم کنارم ايستاد و گفت:
اين مرد برای تو شوهر نمی شود.متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟
گفت: کسی که اين قدر به #نماز و
مسائل عبادی اش #مقيد باشد،
جايش توی اين #دنيا نيست.#شهــید_حسـین_دولتـی
-
شهید محمد حسین جونی
یک دانشجوی حزباللهی واقعی بود
دکتر محمد طحینی از همدانشگاهیهای شهید جونی تعریف میکند. «داخل دانشگاه، ما همیشه در گوشهای کنار در بالای دانشگاه، نزدیک راهپلهای که دو طرف دانشگاه را به هم مرتبط میکرد، مینشستیم. پایین پلهها محل تجمع دانشجویان امل بود. اما بالای پلهها مکانی بود که دانشجوها به آن «حسینیه» میگفتند و محل تجمع دانشجویان حزباللهی بود. برای بقیه دانشجویانی که به یک حزب یا جریان خاص گرایش داشتند نیز مکانهای مخصوص به خودشان وجود داشت. خلاصه دانشگاه صحنه کوچکی از واقعیت همیشگی و معروف کشور لبنان بود.
«حسینیه» محلی بود که در اوقات فراغت ما را دور هم جمع میکرد. بهخاطر آوردم که من و محمد در روزهای اول ورودمان بهعنوان دو دانشجوی جدید روستایی چگونه بودیم. کارهای دانشجویان منسوب به بسیج تربیتی دانشگاهمان را زیر نظر داشتیم. در ابتدا بعضی چیزها برایمان عجیب به نظر میرسید؛ یعنی با آنچه تصور میکردیم فرق داشت: «به گروه منسوب به حزبالله نگاه کن! تمام تلاششان این است که تظاهر کنند. اصلاً نمیبینم کار حزبی درست و حسابی انجام دهند.» او نیز با من موافق بود.
اما بعد از مدتی متوجه شدم که او ارتباطات دوستانهای با همان جوانها برقرار کرده و کمکم به آنها نزدیک
شده است. یک روز آمد پیش من و گفت: «قضیه آنطور که من و تو فکر میکردیم نیست. این برادرها دارند با جدیت کار میکنند و نتیجه کارشان هم مثبت و مفید است.» و آهسته آهسته رابطهاش با آنها گسترش پیدا کرد تا اینکه در سال دوم درسی، پرونده دانشجویان تازهوارد را به او سپردند. خیلی به کار با آنها ایمان داشت و معتقد بود او میتواند تغییرات اساسی در گرایشها و رفتارهایشان ایجاد کند. -
بچه رزمنده قبلا ایطوری نبودا