جهاد مغنیه
-
my name من ميگم ادم كارو بايد اصولي انجام بده اگه يه بچه مسلمون هم بخواد كار اشتباه بقيه رو فقط با حجاب اسلام و مذهب انجام بده كه خب فرق چيه. فكر كن يه طوري بشه من شهيد شم به خواست هدا خب اين درست نيست كه يه اقا پسر عكس منو بزنه به ديوار بگه از لبخندش خوشم مياد
من خودم به شرايط و اوضاع و احوال نگاه ميكنم . مثلا يه آدمي خيلي درسخونه خب اون ادم بيشتر از شهداي علمي و هسته اي و اينا خوشش مياد. يه ادمي مثل برادر من دوست داره بره خارج از كشور درس بخونه برگرده رو همين حساب نسبت به شهيد چمران كه همچين شرايطي داشتن خيلي حس خوبي داره. يكي دوست داره مدافع حرم باشه. يكي دوست داره فرمانده عمليات باشه. يكي يه اخلاقاي خاصي داره كه اتفاقا يه شهيد هم داشته اون صفاتو مثلا خيلي شوخ طبع بوده . يه نفر دوست داره فيلمساز شه مثلا شهير آويني خيلي روش اثر ميزاره يكي ورزشكاره شهيد ابراهيم هادي. يكي هم مثلا خوش سيماس مثل شهيد مغنيه ولي همونقد پاك نظر و با روح بزرگ و بي توجه به خواسته هاي دنيايي و اين چيزا . خيلي مثال بازم تو ذهنمه ولي به نظرم منظورمو رسوندم
️
-
در سال آخر زندگی جهاد، در یکی از روزهایی که در یک منزل خوابیده بودیم، ساعت یک و سی دقیقه بامداد به ناگهان صدای گریه و ناله به گوشم رسید. از جای خود برخاستم تا علت را جویا شوم و هنگامی که درب اتاق جهاد را کمی باز کردم، متوجه شدم وی در حال خواندن دعا به شدت میگرید. من در طول مدت آشنایی خود با جهاد هیچگاه با چنین صحنهای مواجه نشده بودم. آنچه که من از جهاد سراغ داشتم، یک شخصیت لطیف و شوخ طبع بود. هیچگاه او را در حال گریستن آن هم به این صورت ندیده بودم. جهاد حتی در سال آخر زندگی خود نماز شب میخواند و هر شب می گریست و با امام زمان (عج) مناجات می کرد.ه یاد دارم، هشت ماه پیش از شهادت جهاد، شبکه العربیه گفتگویی را با یکی از سران معارضان سوری انجام داد. این عضو ارشد معارضان سوری تصریح کرد که حزب الله جهاد مغنیه را مأمور پیگیری پرونده جولان اشغالی کرده است. روزی جهاد را دیدم و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه رسانههایی همچون العربیه و اسکای نیوز به عهده دار شدن عملیات جولان توسط تو پی برده اند؟ وی در پاسخ جمله ای به من گفت که هیچگاه آن را فراموش نمی کنم. وی گفت: «آیا زیباتر از لحظهای که من در جریان بمباران بالگردهای نظامی اسرائیل ترور می شوم، وجود دارد؟» هیچگاه این پاسخ را فراموش نمی کنم. پاسخ بسیار شوکه کننده ای بود، خصوصا که مدتی بعد جهاد دقیقا با شلیک بالگرد صهیونیستها به شهادت رسید. جهاد واقعا شخصیت بی نظیری بود و در تمامی زمینهها از علوم و مهارتهای بسیاری برخوردار بود.
@jahad-20 در جهاد مغنیه گفته است:
در سال آخر زندگی جهاد، در یکی از روزهایی که در یک منزل خوابیده بودیم، ساعت یک و سی دقیقه بامداد به ناگهان صدای گریه و ناله به گوشم رسید. از جای خود برخاستم تا علت را جویا شوم و هنگامی که درب اتاق جهاد را کمی باز کردم، متوجه شدم وی در حال خواندن دعا به شدت میگرید. من در طول مدت آشنایی خود با جهاد هیچگاه با چنین صحنهای مواجه نشده بودم. آنچه که من از جهاد سراغ داشتم، یک شخصیت لطیف و شوخ طبع بود. هیچگاه او را در حال گریستن آن هم به این صورت ندیده بودم. جهاد حتی در سال آخر زندگی خود نماز شب میخواند و هر شب می گریست و با امام زمان (عج) مناجات می کرد.ه یاد دارم، هشت ماه پیش از شهادت جهاد، شبکه العربیه گفتگویی را با یکی از سران معارضان سوری انجام داد. این عضو ارشد معارضان سوری تصریح کرد که حزب الله جهاد مغنیه را مأمور پیگیری پرونده جولان اشغالی کرده است. روزی جهاد را دیدم و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه رسانههایی همچون العربیه و اسکای نیوز به عهده دار شدن عملیات جولان توسط تو پی برده اند؟ وی در پاسخ جمله ای به من گفت که هیچگاه آن را فراموش نمی کنم. وی گفت: «آیا زیباتر از لحظهای که من در جریان بمباران بالگردهای نظامی اسرائیل ترور می شوم، وجود دارد؟» هیچگاه این پاسخ را فراموش نمی کنم. پاسخ بسیار شوکه کننده ای بود، خصوصا که مدتی بعد جهاد دقیقا با شلیک بالگرد صهیونیستها به شهادت رسید. جهاد واقعا شخصیت بی نظیری بود و در تمامی زمینهها از علوم و مهارتهای بسیاری برخوردار بود.
سلام
ممنونم که ما رو با این شهید اشنا کردید
میشه منو فالو کنید تا در مورد این عزیز تو پی وی بیشتر صحبت کنیم
من مجذوب ایشون شدم
خواهش میکنم. -
بابت همه چی مچکرم
هم از شما دوست عزیز و هم از رفیق شهیدت
بهم ثابت شد که همشون روح خدایی دارنو اون ماییم که تو منجلاب این دنیا و تاروپوداش گیر افتادیم
منم رفیق شهید برای خودم پیدا کردم که قضیه اش مفصله
رفیق شهیدم شهید احمد محمد مشلب هستن
کسی که تو تمام این مدت دردو دلامو باهاش کردم
کسی که بعد خدا هوامو داشت..........
کسی آرامش الانمو مدیونشم ........
مدیون رفیق خداییم ..........
شهید احمد مشلب......
-
به من هيچ ربطي نداره ولي يه كم با اينكه دخترا با شهيدهاي خوش چهره فقط دوست بشن واسه من جالب نيست
صريح بگم @jahad-20 تو كامنت اولت كه اون اموجي رو فرستادي يه درصد هم فكر نميكردم دختر باشي
هرطور خودتون صلاح ميدونين بچه ها ببخشيد دخالت كردم️
-
به من هيچ ربطي نداره ولي يه كم با اينكه دخترا با شهيدهاي خوش چهره فقط دوست بشن واسه من جالب نيست
صريح بگم @jahad-20 تو كامنت اولت كه اون اموجي رو فرستادي يه درصد هم فكر نميكردم دختر باشي
هرطور خودتون صلاح ميدونين بچه ها ببخشيد دخالت كردم️
-
بابت همه چی مچکرم
هم از شما دوست عزیز و هم از رفیق شهیدت
بهم ثابت شد که همشون روح خدایی دارنو اون ماییم که تو منجلاب این دنیا و تاروپوداش گیر افتادیم
منم رفیق شهید برای خودم پیدا کردم که قضیه اش مفصله
رفیق شهیدم شهید احمد محمد مشلب هستن
کسی که تو تمام این مدت دردو دلامو باهاش کردم
کسی که بعد خدا هوامو داشت..........
کسی آرامش الانمو مدیونشم ........
مدیون رفیق خداییم ..........
شهید احمد مشلب......
-
مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس گرفت و گفت یکی که خیلی دوستش داری چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو كه باز کردم، از ديدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب كردم! جهاد پشت فرمون نشسته بود!
راه افتاديم... در کوچه پس کوچه های ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد... بحث رسید به حاج قاسم!
ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های ضد داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و جهاد نگران جون حاج قاسم بود... بهش گفتم انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره!
گفت داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج میثم مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم. می گفت میخوام امسال مراسم رو متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد... چون پيش از رسيدن به سالگرد حاج عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود...
-
بابت همه چی مچکرم
هم از شما دوست عزیز و هم از رفیق شهیدت
بهم ثابت شد که همشون روح خدایی دارنو اون ماییم که تو منجلاب این دنیا و تاروپوداش گیر افتادیم
منم رفیق شهید برای خودم پیدا کردم که قضیه اش مفصله
رفیق شهیدم شهید احمد محمد مشلب هستن
کسی که تو تمام این مدت دردو دلامو باهاش کردم
کسی که بعد خدا هوامو داشت..........
کسی آرامش الانمو مدیونشم ........
مدیون رفیق خداییم ..........
شهید احمد مشلب......
-
مليكابانو حرفای شما قابل احترامن ولی نمیدونم باور میکنین یانه اما من اصلا باچهره جذبشون نشدم