جهاد مغنیه
-
زیباترین سلفی -
-
این پست پاک شده!
-
میگفت حالم بده تموم چیزی رو که از دین میدونستم دارم بهش شک میکنم ، میگفت چرا خدا دستم و نمیگیره چرا حواسش به من نیست ، میگفت خسته شدم از دنیا از خودم از همه
.
.
.
.
فقط بهش گفتم برو پیش امام حسین
.
.
گفت : ای بابا من با این کارنامه سیاه و امام حسین قبول نمیکنه طلبیده نشدم برم حرم من اینقدر گناهکارم که امام حسینم بهم نگاه نمیکنه
.
.
بهش گفتم : لازم نیست حتما بری حرم دل تو ببر پیش امام ،امام حسین واسه همس چه گناهکار جهنمی چه پاک بهشتی اگه فک میکنی امام حسین بهت نگاه نمیکنه این تصور ذهنی توعه که شیطون داره پرورشش میده حتی اگه فک میکنی اینجوریه ولی بگو نه! بگو امام حسین دستم و گرفته که هنوز اینجایم هنوز بدتر نشدم بخواه که حر امام حسین بشی سوار کشتی حسین شو که غرق نشی تو طوفان دنیا حتی اگه بد دنیایی با قافله حسین راهی شو این قافله کسی رو از خودش دور نمیکنه:) -
jahad.20 در جهاد مغنیه گفته است:
گناھ، گناهہ
نامحرمم نامحرمہ
چہ مجازی ،
چہ دنیای واقعی !
#میفهمیکہ؟؟
لازمه که واسمون زیاد تکرار شه
حرمت نگه داریم لطفاااااا :| -
آشناییمون از موقعی که پیکر بی سرت و اوردن شروع شد خب تو شدی قهرمان یک ملت و منم عاشق قهرمان ها گذشت اسمت و زیاد بین دوستام میشنیدم تو تابلو های شهر و مدرسه شده بودی رفیق شهید خیلی از دوستام اما من هنوز رفیقی نداشتم تا اینکه....
رفتم راهیان نور خیلی اتفاقی ، اصلا از هیچ برنامه کاروان خبر نداشتم که اسمت و رو برگه هایی که بهمون دادن دیدم : کاروان شهید حججی درست سال شهادت
بعدشم چشام و که بیشتر باز کردم عکست و روی پنجره اتوبوس دیدم داشتم ذوق میکردم که .. .
که بیشتر ذوق مرگ شدم
بدون اینکه از برنامشون به ما خبر بدن بردنمون اصفهان اومدیم پیشت یادته چقدر خوشحال بودم که اومدم سر مزارت؟ و من در خوشحالی خودم غرق بودم و نفهمیدم این یه دعوته دوباره دعوتم کردی اونم یهویی از سر مزارت به خونه ی مادرت
و دیدار با مادری که شهیدانه زندگی کرده که شما شهید شدی
بازم نفهمیدم که داری طرح رفاقت میریزی باهام تا اینکه تو شلمچه بهم فهموندی شهید کیه شهادت چه عسله شیرینیه و من اونجا عهد بستم شهید شم قول گرفتم از شهدای گمنام که شهادت نامه ی من و امضا کنن
بازم دعوتت و فراموش کردم تا اینکه به خودم اومدم دیدم عکست رو دیوار اتاقمه و من هردفعه برای سلام به ائمه بر میگردم توهم دستت رو سینته و به نیابت از اونا جواب سلام من و میدی
تا دلم گرفت به عکست زل زدم که میخنده حتی نصفه شب برق اتاق و روشن میکنم نگاه میکنم بیینم هنوزم میخندی یا نه؟!
بهت قول دادم شهید شم ...
اما زدم تو جاده خاکی میبینی چطور دچار روز مرگی شدم؟!
هر وقت چیزی ازت خواستم کمکم کردی
یه مردابی هست تو وجود من اسمش گناهه من دادم تو اون غرق میشم میخوام بیام بیرون تو کمکم کن -
سلام دوستان خوبین؟؟️
با اجازه منم میخام عضو این تاپیک شم، با وجودی که متاسفانه من شهید مغنیه رو نمیشناختم و با ورودم به آلا با ایشون آشنا شدم
واقعا وقتی فهمیدم که همچنین شهیدی رو نشناخته بودم و فک میکردم که بعضی از شماها عکس خودتون رو گذاشتین پروفایل از خودم یه جورایی بدم اومد
️امیدوارم که شهید مغنیه منو ببخشن️ -
چقد تازگیها داره حواسم به شهید جهاد مغنیه پرت میشه...
نمیدونم چیه..
حس عجیبی دارم...
خیلی زیاد روزها میاد فکرش به ذهنم...
حتی درست هم نمیشناسمش...
مخصوصن وقتی پروفایل شمارو میبینم اقا حسین @جهاد -
داستان معروفترین عکس واجدی از سردار سلیمانی
در این ۱۵ سال، واجدی عکسهای ماندگاری از سردار شهید ثبت کرده است. او با عشق درباره عکسهای معروفی که از سپهبد شهید ثبت کرده صحبت میکند. شاید یکی از ماندگارترینشان همان عکس معروفی باشد که از احترام حاج قاسم در مقابل مقام معظم رهبری ثبت شده است.او درباره این عکس اینگونه توضیح میدهد: «من در این سالها همکاریهایی هم با دفتر نشر آثار رهبری داشتهام. یکی از مراسمی که برای عکس گرفتن دعوت شدم، مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین (ع) در سال ۹۵ بود که در آن مراسم در محضر رهبری، تعدادی از فرماندهان سپاه از جمله حاج قاسم هم حضور داشتند.
حضرت آقا پس از اینکه از نظامیان حاضر، سان دیدند، از پلهها به سمت جایگاه آمدند و فرماندهان در مقابل فرمانده کل قوا احترام نظامی کردند. من همان لحظه از چشمی دوربین متوجه احترام جالب شهید سلیمانی شدم. ایشان یک دست را به احترام معمول نظامی کنار سر گرفته بود و دست دیگر را به نشانه ارادت قلبی بر سینه گذاشته بود. این نوع احترام در مقابل یک فرمانده نظامی، خارج از عرف است، اما نشان از ارادت خالصانه ایشان داشت. آن عکس خوشبختانه عکس ماندگار و محبوبی شد».
-
سردار دنبال دیده شدن نبود
درباره این خصوصیت حاج قاسم که دوست نداشته مقابل دوربینها قرار بگیرد، واجدی توضیح بیشتری میدهد و میگوید: «به نظرم از خصوصیات بارز ایشان دیده نشدن بود. چیزی که حضرت آقا هم در سخنرانی اخیر خودشان فرمودند که ایشان واقعا علاقهای به دیده شدن نداشت. این اتفاق هم به لحاظ شخصیتی میافتاد که دوست نداشت دیده شود و کلا علاقهای به دوربین نداشت هم به لحاظ فرم کاری و بعد امنیتی برایش الزامآور بود که خیلی مقابل دوربین نباشد. هر چند در این سالها کم و بیش عکسهایی از ایشان ثبت شد، اما واقعا خودشان تمایل قلبی نداشتند و همیشه میگفتند چرا باید عکسی از من بماند؟ ایشان یک منش خدایی داشتند و در واقع به این دنیا دلبستگی نداشتند. حتی در منزل ایشان هم در و دیوار خانهشان پر عکس شهدا و حرم معصومین (ع) بود. ایشان پوستری از خودشان را نگه نمیداشتند. من حتی یک بار یکی از عکسهایی را که از ایشان گرفته بودم، بزرگ چاپ و تقدیمشان کردم. حاج قاسم خیلی ناراحت شد. گفت چرا چاپ کردی؟ به چه درد من میخورد؟ عکس خودم را به کجا باید بزنم؟ نهایتا با اصرار من و اینکه گفتم این عکس را خیلی دوست دارم و قلبا دوست داشتم این کار را انجام دهم گفتند آن را به دخترشان میدهند. حاج قاسم گفت بارها دخترش ازش خواسته یک عکس خوب برای اتاقش به او بدهد. نهایتا فکر کنم این پوستر همین اتفاق برایش افتاد». -
@جهاد آقای جهاد یه لحظه بیا پیوی
ممنون
فقط زوود