جهاد مغنیه
-
|•مُدافِعِ حَریمِ حَیا♡|
فِرِشتِهـ☽ خَندید
چَرخید وُ پیچیدُ و بویید و بوسید
صِداے زِمزِمِه اَش دُرستـ↓
اَز پُشتِ چادُرِ مِشڪیـ ات مےآمَددَرِ دِلَش داد مے زَد :
【خوشحال باش بانوے عِشقـ
ڪه اَگر چه عِشق تو دَر زَمین گُمنام ماند
اما دَر آسمان ها تو مَعروفے بِه نِجابتے مثال زدنے】و حَرف هایش ڪِه گوشِـ° دلت را نوازش داد
چِشمـ گرفتے اَز
دخترڪِ قِرمـ➺ـز پوشے
ڪِه با پوزخَند نگاهت مے ڪَرد وُ اُمل خِطابت ڪَرده بودبُغضت فُروخوردے
وَ زیرِ لَب زِمزِمه ڪَردے :« اِلهۍ رِضاً بِرضائِڪ
صَبراً عَلۍ بِلائڪ تَسلیماً لامَرِڪـ »با لَبخَنــد پارچهِ عاشِقیتـ✿ را
بَغَل مےڪُنے وُ راهَت را اِدامِهـ مےدَهے -
#حاجآقاپناهیان
•
هرکــی آرزوداشتهـ باشهـ
خیلے خدمتـ کنهـ
#شهـــید میشهـ...!
یهـ گوشهـ دلتـ پابدهـ،
شهدا بغلتـ میکننـ...
•
ـ ما بهـ چشمـ دیدیمـ اینارو...
ـ ازاینـ شهــدا مدد بگیرید،
ـ مدد گرفتنـ از #شهدا رسمهـ...️
•
دستـ بذار رو خاکـ قبر شهیدبگو...
حُسینـبهـ حقـ اینـ شهید،
یهـ نگاهـ بهـ ما بکنـ..
☆~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~
"[] -
بوی عطر عجیبی داشت. نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا میداد.شهید که شد در وصیتنامهاش نوشته بود:
به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم.
هر وقت خواستم معطر بشم، از ته دل میگفتم:
"السلامعلیکیااباعبداللهالحسین"
#شهید_حسینعلی_اکبری
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرماَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ۸ روز تا محرم....
-
بسم رب الجهاد
وقتی دل جهاد گرفت . . . !
جشن تولد يكي از دوستانمان بود باجهاد تصميم گرفتيم با هم برويم وبرايش كادو بخريم من به جهاد يكي از بهترين پاساژ هارو براي خريد معرفي كردم که به انجابرويم اما جهاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكي از مغازه ها براي خريد كردن برويم
وقتي رسيديم ديدم كمي چهرش درهم رفت و وسرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقي افتاده ؟گفت دلم ميگيرد وقتي جوانان را اينگونه ميبينم ديدم نگاهش به ان سمت خيابان رفت
چند دخترو پسر مشغول شوخي باهم وحركات سبكانه اي بودن
دستش را روي شانه ام گذاشت وگفت برويم
به داخل مغازه رفت وسريع چيزي براي هديه انتخاب كرد وبرگشتيمدر داخل ماشين سرش پايين وزياد حرف نميزد مگر اينكه من با او صحبت ميكردم واو پاسخ دهد
شب هنگامي كه ميخواستيم به مهماني برويم ناگهان اورا جلوي در خانه خود ديدم وپرسيدم اينجا چيكار ميكني ؟من فكر ميكردم رفتي!؟گفت من نمياييم ولي از طرف من هديه را به او بده وتبريك بگو از او علت اينكار را سوال كردم گفت شنيدم جايي كه تولد را گرفته اند مكان مناسبي براي شركت ما نيست ما ابروي حزب الله و جوانان اين راهيم انوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟!پی نوشت : حیا داشته باشیم ! همین ...
راوی : یکی ازدوستان شهید