♡شهدا♡
-
زهرا بنده خدا 2
منم شلمچه و ابادان و اونجا ها رو میخوام
منم راهیان نور میخوام ...
کاش وقتی رفته بودم اونجا شیطنت های کودکیمو میذاشتم کنار
دلم الان پر میزنه واسه اونجا
@زینب-جهانگیر
ان شاءالله برید(: -
از این منطقه فقط همین یه عکس رو یافتم
اونم دوستم گرفته
اولش فقط به صورت داستان قضیه رو تعریف میکردن
و پشه ها جوری نیش میزدن که هنوز جاشون هست:/
گرمای هوا هم از اونور
گاهی صدای خنده ها بلند میشد
چون الفاظ خنده داری رو به کار میبردن
ولی یهویی...
من اصلا توقع اون حجم از اشک رو نداشتم
چون قبلش به قول بچه ها فقط سیاحت بود
صدام میخواست بلند شه ولی جلوشو گرفته بودم چون به جز صدای حاج حسین دیگه هیچ صدایی نبود
کافی بود که یه نفر بلند گریه کنه تا بقیه ام همراهی کنن
یه نفر دیگه نتونست آروم گریه کنه
و همون کافی بود تا صدای همه بلند شه...
نمیدونم چه خبر بود...
حتی من و دوستم بلند شدیم که بیایم
فک کردیم گفتن سوار اتوبوس بشید که بریم شلمچه
من جلو تر میرفتم و صدای دوستم رو که میگفت برگرد نمیشنیدم
صدام کردن
برگشتم دوستم گفت بشین هنوز زوده
همونجا نشستم
و هیچ جا به اندازهی اینجا و کانال کمیل بهم نچسبید(:
میگفت دیدی مامان بابا اجازه نمیدادن بیای؟
دیدی شد؟
آره دیدم(:
تنها جایی که اشک شوق ریختم اینجا بود...ولی میخوام مثل زهرا ببینم(:
اینجوری واسم جوابگو نیست(:
اونقدری یه سری چیزا رو فراموش کردم که دیگه اینا واسم کافی نباشه(: -
اگه میشد از یه سری دغدغههای دنیایی دور شد
دنیام بهشت بود... -
میشه امسال یه سفر کرمان ...
یه سفر کربلا ...
یه سفر راهیان نور ...
و یه روز طلایی برای ظهور
برامون رقم بخوره ؟؟؟... -
از این منطقه فقط همین یه عکس رو یافتم
اونم دوستم گرفته
اولش فقط به صورت داستان قضیه رو تعریف میکردن
و پشه ها جوری نیش میزدن که هنوز جاشون هست:/
گرمای هوا هم از اونور
گاهی صدای خنده ها بلند میشد
چون الفاظ خنده داری رو به کار میبردن
ولی یهویی...
من اصلا توقع اون حجم از اشک رو نداشتم
چون قبلش به قول بچه ها فقط سیاحت بود
صدام میخواست بلند شه ولی جلوشو گرفته بودم چون به جز صدای حاج حسین دیگه هیچ صدایی نبود
کافی بود که یه نفر بلند گریه کنه تا بقیه ام همراهی کنن
یه نفر دیگه نتونست آروم گریه کنه
و همون کافی بود تا صدای همه بلند شه...
نمیدونم چه خبر بود...
حتی من و دوستم بلند شدیم که بیایم
فک کردیم گفتن سوار اتوبوس بشید که بریم شلمچه
من جلو تر میرفتم و صدای دوستم رو که میگفت برگرد نمیشنیدم
صدام کردن
برگشتم دوستم گفت بشین هنوز زوده
همونجا نشستم
و هیچ جا به اندازهی اینجا و کانال کمیل بهم نچسبید(:
میگفت دیدی مامان بابا اجازه نمیدادن بیای؟
دیدی شد؟
آره دیدم(:
تنها جایی که اشک شوق ریختم اینجا بود...ولی میخوام مثل زهرا ببینم(:
اینجوری واسم جوابگو نیست(:
اونقدری یه سری چیزا رو فراموش کردم که دیگه اینا واسم کافی نباشه(:زهرا بنده خدا 2
بزرگترین اتفاق زندگیم این بود که رفتم راهیان نور و اون حس و حال زیباش توفیقم شد
فقط حیف که به روایت حاج حسین نرسیدیم -
زهرا بنده خدا 2
بزرگترین اتفاق زندگیم این بود که رفتم راهیان نور و اون حس و حال زیباش توفیقم شد
فقط حیف که به روایت حاج حسین نرسیدیمmahdii
ان شاءالله دفعههای بعد -
اگه بخوام راهیان نور رو در یک کلام توصیف کنم
میگم دانشگاه انسان سازی و خودسازی
بچه ها هر وقت جایی از زندگیتون فکر کردین نیاز دارین به یک خودسازی اصولی
هر وقت فکر کردین تو زندگی تون بی هدفید
راهیان نور رو تو برنامه تون قرار بدیدmahdii خوشبحالتون
-
"چو رسی به کوه سینا
ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو
نه جواب لَن تَرانی"نمیخوام(:
-
۹۲صفحه رو خوندم
شخصیتشون همون آدم عجیبیه که همیشه تو ذهنم میگفتم چه جوری این چیزا رو تحمل میکردن؟...
نمیدونم... -
لیلا به دخترم بگو که باباش
رفتش که اون راحت بخوابه چشماش(: -
دعاگوی عزیزان کنار مزار مرد بزرگ حاج قاسم عزیز هستم...
-
Reza-H التماس دعا
-
Reza-H التماس دعا
@زینب-جهانگیر
سلامت باشید
محتاجم
چشم -
بیشتر وقتا برات
شبونه گریه میکنم(: -
اه که چه سخته راه بیوفتی به سمت حرم برای سال تحویل ولی به حرم یار نرسی....
-
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
Uranium
ممنون که لایک هایتان را از ما دریغ نمیکنید